قرائنى چند

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
بت عیّار کهنسال سلسله جنبانان تصوّف


و در تأیید بعضى از این نظریّه ها شواهدى مى توان آورد:
1. مسافرت منصور حلاّج که از اکابر صوفیّه محسوب مى شود به هندوستان و ارمغان هایى که از آنجا آورده است.
2. به گفته جامى(1) معروف که کرخى سرسلسله آنهاست کیش نصرانى داشته و به دست حضرت رضا(علیه السلام) مسلمان شده است. مى گویند وقتى معروف از دنیا رفت اهل مذاهب، از جمله مسیحیان او را از خود مى دانستند.(2)
3. بنا به نوشته پروفسور عباس مهرین، ابراهیم ادهم بلخى مذهب زردشتى داشته، بعداً مرکز دین بودایى شده و مانند بودا پشت پا به دنیا زده و مذهب پارسایان پیش گرفته.(3)
در تاریخ تصوّف(4) مى نگارد: «خلاصه هرگاه مقایسه دقیق بین آرا و افکار و گفته هاى هر قرن به عمل آید، خواهیم دید که بخش بزرگى از عقاید و اعمال صوفیان را مى توان با آرا و اعمال مرتاضان و عرفاى سایر ملل وفق داد. مثلا زهد ابراهیم ادهم، عشق رابعه عدویه، فناى بایزید و حلاّج و فلسفه اشراق که آمیخته اى از فلسفه و تصوّف است. همه اینها مناسبات بسیار نزدیک بین تصوّف و فکر هندى و نو افلاطونى و مسیحیّت را جلوه گر مى سازد.
از سخنان گذشته به خوبى روشن مى شود که على رغم کسانى که تصوّف را زاییده اسلام مى دانند، تصوّف قرن ها پیش از اسلام نمایش ها داشته، به قول نویسنده مقدّمه نفحات، تا قرن دوم هجرى در عالم اسلام از صوفى و صوفیگرى خبرى نبود و پس از ورود فرق مختلف در اسلام، فرق گوناگون خصوصاً صوفیّه در اسلام پدیدار شدند و به عللى که اینجا مجال تشریح آن نیست و به منظور در هم کوبیدن نیروى وحدت و همبستگى اسلامى و نیز براى مبارزه با مکتب آگاهى و آزادى و عدالت اهل بیت عصمت(علیهم السلام) که در برابر دستگاه خلافت بزرگ ترین نقطه انقلاب و انفجار بود، مورد تأیید و تقویت دستگاه سیاست وقت قرار گرفتند و به قول جامى(5)
و صاحب طرائق(6) پیش از زمان ابى هاشم کوفى و سفیان ثورى ـ که هر دو از زعماى تصوّف و در قرن دوم مى زیسته اند ـ از لقب صوفى خبرى نبود و اوّل کسى که ملقّب به این لقب شد ابى هاشم کوفى بود. سفیان ثورى مى گوید: تا ابى هاشم کوفى را ندیدم ندانستم صوفى یعنى چه؟(7)
جوان محصّل: بنابراین از منابع تاریخى خود صوفیّه چنین برمى آید که تصوّف در اسلام سابقه روشنى ندارد.
آقاى فاضل: تاریخ تصوّف و شواهد گذشته چنین مى گوید و اگر مقدارى جلوتر برویم و عقاید و آداب صوفیان را با معارف اسلام بسنجیم به این حقیقت یقین خواهیم کرد.
جوان محصّل: خوب حالا ببینیم اصلا واژه «صوفى» از کجا گرفته شده است.
درویش ریاضعلى با چابکى و تردستى گفت: «صوفى» از «صفا» گرفته شده و صوفیان یعنى روشندلان. یا از «صفّه» گرفته شده و اهل صفّه از زهّاد و عبّاد بودند که در سکّوى پشت مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله)زندگى مى کردند. وجوه دیگرى هم گفته شده است... .
آقاى فاضل: این ادّعاها را اهل لغت قبول ندارند، زیرا نسبت «صفا» صفاوى مى شود و نسبت «صفّه» صفى نه صوفى.(8)
از نظر اهل لغت، به پشم پوش، پشم فروش، پشم ریس، صوفى مى گویند. به گفته ابن خلدون(9) صوفیان را براى این صوفى نامیدند که لباس پشمین مى پوشیدند.
جوان محصّل: اکنون این سؤال مطرح مى شود که منشأ پشمینه پوشى چیست؟
آقاى فاضل: بنابر آنچه در مقدّمه نفحات(10) آمده، لباس پشمین پوشیدن از راهبان نصارى گرفته شده است، امّا نسبت پشمینه پوشى به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) صحیح نیست و در این باره روایت بسیار است. اگر به خاطر داشته باشید در یکى از روایات گذشته هم دیدیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله)ظهور پشمینه پوشان را پیش بینى فرمود. لباس پشمین پوشیدن سفیان ثورى و دار و دسته او و خرده گیرى هایى که نسبت به ائمّه مى کردند بر تاریخ پوشیده نیست و در گذشته هم اشاره شد.
همچنین باید دانست که «خانقاه» از ارمغان هاى نصرانیّت است و به قول جامى(11) نخستین خانقاه را امیر ترسایان (مسیحیان) براى صوفیان بنا کرد. اینجا قدرى تأمّل باید کرد که این مرد نصرانى روى چه دلسوزى درمقابل مسجدکه عبادتگاه مسلمین بودخانقاه ساخت؟
به هر حال کانون نفاقى را بنیان نهاد که سال ها از عمر آن مى گذرد و هنوز صوفیان به خود مى بالند که «خانقاه ملک عرش است و عرش ملکوت».
در اینجا لازم است به یک حادثه تاریخى که تناسب با بحث ما دارد بپردازیم و از بحث خانقاه بیرون بیاییم. همه مى دانید که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مسجد را عبادتگاه عمومى مسلمانان قرار داد و براى نماز و عبادت در مسجد ثواب چندین برابر قائل شد و مردم را به تعمیر و بنیانگذارى مساجد تشویق فرمود. یکى از مصالح مهمّى که براى عبادت دسته جمعى و همچنین زیارت کعبه در نظر گرفته شده، همانا ایجاد الفت و صمیمیّت و روابط بین مسلمین است. اتّحاد چندان در نظر پیامبر اهمّیّت داشت که چون گروهى از منافقان به رهبرى ابى عامر نصرانى براى ایجاد تفرقه و نفاق بین مسلمانان مسجد «ضرار» را در مقابل مسجد «قبا» یعنى مصلاّى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بنا کردند آیاتى در مذمّت آن مسجد و اهل آن نازل شد و حضرت دستور داد آن کانون نفاق و معبد ریایى و تقلّبى را ویران کردند.(12)
بنابراین هر کانون نفاقى که نامش عبادتگاه شد نمى توان حق را به آنجا داد. تصدیق مى نمایید که همین دودستگى «مسجد و خانقاه» چه زیان هایى به بار آورده است. اکنون چه باید کرد؟ اگر بگوییم اهل مسجد باید مسجد را واگذارند و اهل خانقاه شوند که خیلى بیجا گفته اند، زیرا مسجد یادگار پیامبر و معبد رسمى مسلمین است; پس اگر بنا باشد دوگانگى اهل مسجد و خانقاه را از بین برداریم باید اهل خانقاه ارمغان نصرانیّت را به صاحبان اصلیش بسپارند، هر چند خیلى بر آنها گران تمام مى شود و دکّان ها ویران خواهد شد.
راستى جاى افسوس است که بعضى از این گروه هنوز در ویران کردن مساجد مى کوشند. اینها اگر چه تیشه به دست نگرفته اند مساجد را بکوبند، عملشان همان نتیجه را بخشیده، در مقابل مساجد خانقاه ها ساختند و گروهى را از مسجد برگرداندند (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ)(13) آیا این کار جلوگیرى از توسعه و تعمیر مساجد نیست؟ مگر ویران کردن مساجد فقط به نابود کردن است؟ اگر اینها غرضى نداشتند چرا نام معبدشان را مسجد ننهادند تا فرداى قیامت نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله)سرافراز باشند؟
بارى تنها خرقه و خانقاه ارمغان نصرانیّت نیست، بلکه بسیارى از روش صوفیان مخالف اسلام شمرده مى شود و دلیل این ادّعا را با توجّه به بحث هاى گذشته و آینده به خوبى درمى یابیم و لذا در مقدّمه نفحات(14) مى نویسد: اصول طریقت در بسیارى موارد با دین اسلام ناسازگار است. اینجاست که اگر مى گوییم روح اسلام از صوفیگرى بیزار است، بى دلیل نگفته ایم. این بود ارزش ادّعاى کسانى که تصوّف را فرزند بلافصل اسلام مى دانستند و چنانکه دیدیم، تاریخ تصوّف هم این ادّعا را تکذیب مى کند و هم اعمال صوفیان.
جوان محصّل: آه از غفلت و غرور!... من سه سال است به جلسات صوفیان مى روم ولى براى اوّل بار است که به این حقایق برخورد مى کنم و مى فهمم چرا روایات ائمّه(علیهم السلام) این قدر صوفیان را مورد مذمّت و تکذیب و انتقاد قرار داده است.


 (1). تذکره، ج 2، ص 296، طبع لندن.
(2). طرائق، ص 164.
(3). کتاب تصوّف، ص 4.
(4). تاریخ تصوّف، ص 9.
(5). نفحات الانس، ص 31.
(6). طرائق الحکم، ص 18.
(7). همان، ص 89 .
(8). المنجد.
(9). دائرة المعارف، واژه «وحد».
(10). نفحات الانس، ص 10.
(11). همان، ص 31.
(12). مجمع البیان، سوره توبه (وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا).
(13). سوره بقره، آیه 114.
(14). نفحات الانس، ص 42.

 

 

بت عیّار کهنسال سلسله جنبانان تصوّف
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma