پیر ارشاد و مظهر عشق

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
عشق خدا هم بهانه بود چهل روز در خلوت


همان عشقى که مقدّس ترین آیین ها به نظر صوفى بود ببینید چگونه از مقام خود تنزّل کرده و در وجود قطب و مرشد جلوه مى کند و از عشق خدا بهانه اى مى مانَد و بس. مولوى در معاشقه شمس تبریزى گوید:
مات شوم ز عشق تو *** زانکه شه دو عالمى
تا تو مرا نظر کنى *** شمس من و خداى من(1)
 
آرى مولوى همان کسى که مى گفت باید همه چیز را فداى معشوق حقیقى کرد، گفتار سابقش را فراموش کرده و اینجا شمس تبریزى را به عنوان یک «الهه عشق» مى پرستد.
ادیب زاده: من هم دیوان شمس را دیده ام و اغراق گویى هایى که مولوى درباره شمس کرده خوانده ام، از جمله این غزل را به یاد دارم:
 
مطربم سرمست شد انگشت بر رق مى زند *** پرده عشّاق را از دل به رونق مى زند
رخت بربندید اى یاران که سلطان دو کون *** ایستاده بر فراز عرش سنجق مى زند
انبیا و اولیا حیران شده در حضرتش *** یحیى و یعقوب و یوسف خوش معلّق مى زند
عیسى و موسى چه باشد چاکران حضرتش *** جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق مى زند
جان ابراهیم مجنون گشته است از شوق او *** تیغ را بر حلق اسماعیل و اسحاق مى زند
کیست آن کس کاین چنین مردى کند اندر جهان *** شمس تبریزى که ماه بدر را شق مى زند(2)
 
راستى انسان فکر مى کند چگونه مى شود یک درویش قلندر بى سواد و مجهول الحال کارش به جایى رسد که پیامبران بزرگى مانند ابراهیم و موسى و عیسى(علیهم السلام) چاکران درگاهش باشند؟ و از اینها بالاتر به مقام خدایى برسد. همین مولوى در یکى از غزلبافى هایش، جمله «شمس من و خداى من» را سیزده بار تکرار کرده است. خلاصه آنکه لاف و گزاف ها درباره این پیر ارشاد در دیوان شمس الحقایق مولوى گرد آمده است.


 (1). دیوان شمس الحقایق، ص 208.
(2). دیوان شمس، ص 463.
 
 
عشق خدا هم بهانه بود چهل روز در خلوت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma