موقعیّت اقطاب

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
ازدواج لاهوتى آیا خودبینى بود یا خدابینى


ادیب زاده: از گفته هاى صوفیان چنین برمى آید که قطبیّت عالى ترین منصب هاست و مافوق آن تصوّر نمى شود.
ریاضعلى: آرى، «قطب کرسى نشین پارلمان ولایت است، همان ولایتى که خاتم النّبیین داشت!(1) او مالک اموال و نفوس است، احکام به دست اوست، معارف روحیّه هم باید به اجازه او باشد، زیرا او جانشین پیامبر، بلکه پیامبر زمان خود است. مولوى گوید: «مگسل از پیغمبر ایّام خویش» طاعتش واجب و نگهدارى و خدمت او بر همه فرض است. راستى در هیچ سازمانى، هیچ منصبى به این اهمّیّت وجود ندارد...، زیرا صوفیان برگزیدگان خلق اند و اولیا برگزیدگان صوفیّه و قطب بزرگ ترین صوفى وقت و حاکم بر اولیاست... .(2)
آقاى فاضل: کاش به همین اندازه قناعت مى کردند و مقام اقطاب را بالاتر از این نمى بردند، اگر قدرى روى ادّعاهاى اقطاب، یا موقعیّت هایى که مریدان براى ایشان قائلند مطالعه کنیم خواهیم دید چگونه اقطاب خود را در نزد مریدان قالب مى زنند و مریدان هم آن ادّعاها را به چشم مى گذارند.
نیکلسن مى گوید: همان طور که اعتقاد به واسطه بین خلق و خدا در میان فلاسفه کلیسا رواج کامل یافته بود، صوفیان هم به کسانى به نام «قطب و پیر» متوسّل مى شدند و مى گفتند: اگر انسان به خود واگذار شود گمراه خواهد شد، غلو در مقام پیر و مرشد تا آنجا بود که آنها را روحاً متّحد با خدا مى شمردند و اعمالشان را اعمال خدا مى دانستند.(3)
البتّه نیکلسن از پیش خود قضاوت نکرده، بلکه گفتار صوفیان و همان دیوان شمس الحقایق مولوى که نیکلسن در مقدّمه آن جملات سابق را نگاشته، بهترین گواه مدّعاست.
کوس «اَنَا الحَق» و «لَیسَ فی جُبَّتی إلاّ اللّه» که بایزید و حلاّج و هم عقیده هایشان مى زده اند نمونه اى از این طرز فکر است. و همین طرز فکر بود که یک منطق غلط انحرافى دیگرى را که عبارت از «اتّحاد و حلول» بود بار آورد. اکنون براى اینکه بدانید ما این حرف ها را از پیش خود نمى گوییم به این شواهد توجّه کنید و ببینید لاف و گزاف هاى «اهل اللّه» سر از کجا در آورده و چگونه به زبان آنها گذاشته که از زیر خرقه درویشى دعوى الوهیّت کنند؟!
محمّدطاهر قمّى در کتاب تحفة الاخیار(4) مى نویسد: اوّل کسى که از اهل طریقت به این نغمه ها مترنّم بود بایزید و پس از آن ابوالحسن خرقانى و سپس حلاّج بود. و نیز از عطّار نقل کرده که خرقانى گفته: من مصطفاى وقتم و من خداى وقتم. عطّار در تذکره مى نویسد: بایزید مى گفت: لَیسَ فی جُبَّتی إلاّ اللّه، یعنى در خرقه پشمینه من جز خداى چیزى نیست. مولوى هم گوید:(5)
با مریدان آن فقیر محتشم *** بایزید آمد که یزدان نک منم
گفت مستانه عیان آن ذوفنون *** لا إلـه إلاّ اناهـا فاعبـدون
نیست اندر جبهه ام إلاّ خدا *** چند جویى در زمین و در سما
باز مولوى درباره منصور که دعوى «اَنَا الحق» داشت، گوید:
گفت فرعونى اَنَا الحق گشت پست *** گفت منصورى اَنَا الحق و برست
ابوسعید ابوالخیر که از اکابر صوفیان به حساب مى آید درباره منصور گفته:(6)
منصور حلاّج آن نهنگ دریا *** کز پنبه تن دانه جان کرد جدا
روزى که اَنَا الحق به زبان مى آورد *** منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
خود همین آقاى ابوسعید درباره خود گفته است:(7)
چند گاهى عاشقى ورزیدم و پنداشتم *** خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان
در حقیقت چون بدیدم زو خیالى هم نبود *** عاشق و معشوق من بودم! ببین این داستان
محمّدطاهر قمّى(8) این دو بیت را از عطّار نقل کرده است:
منم اللّه در عین وصالم *** منم اللّه در عین کمالم
منم اللّه خود را خود بدیدم *** به خود گفتم کلام خود شنیدم
 
مولوى نیز درباره شیخ و مرشد گوید:
کان دعاى شیخ نى چون هر دعاست *** فانى است و گفت او گفت خداست
چون خدا از خود سؤال و کد کند *** پس دعاى خویش را کى رد کند
 
خلاصه نظایر اینها را زیاد در کلمات متصوّفه به خصوص متقدّمان آنها مى یابیم و همان طور که نیکلسن مى گفت: این اظهارات با مسیحیّت ارتباط کامل دارد، زیرا آنها بودند که براى روحانیان خود اهمّیّت فوق العاده اى قائل مى شدند تا آنجا که قرآن کریم آنها را مذمّت کرده که چرا مقام احبار و رهبران روحانى و همچنین پیامبر خود حضرت مسیح(علیه السلام) را همسنگ مقام الوهیّت قرار دادند (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا).(9)


 (1). استوارنامه.
(2). تاریخ تصوّف.
(3). تاریخ تصوّف.
(4). تحفة الاخیار، ص 50.
(5). دیوان مثنوى، ص 376.
(6). مبدأ على، ص 100.
(7). اسرار التوحید، ص 277 و تحفة الاخیار.
(8). تحفة الاخیار، ص 72.
(9). سوره توبه، آیه 31 .


 

ازدواج لاهوتى آیا خودبینى بود یا خدابینى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma