مقدمه حضرت آیة اللّه العظمى مکارم شیرازى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
پاسخ به یک پرسش مهم

صوفیان را به حال خود رها کنید!
این مقدّمه حدود نیم قرن پیش نوشته شده، امّا هنوز نو و جالب و آموزنده است.
چندى پیش در یکى از جراید معروف پایتخت خبرى خواندم که مضحک، ولى تأسّف آور بود. خلاصه خبر چنین است:
در ایّام نوروز که جمعى از ساکنان «ماهان» (یکى از شهرهاى نزدیک کرمان) براى تماشا یا زیارت به کنار مقبره معروف «شاه نعمت اللّه» رفته بودند با منظره عجیبى روبه رو شدند. مردى کاملا عریان که از جایى از بدنش خون مى ریخت وارد آستانه شد و مرتّب فریاد مى زد: قطع نفس کردم، قطع نفس کردم... . این حادثه موجب ناراحتى مردم شد، اطراف او جمع شدند و درباره این موضوع از یکدیگر مى پرسیدند. سرانجام معلوم شد این آقا که نامش «علمدار» است مدّت ها پیش از این اشتیاق به ورود در جرگه
دراویش و صوفیّه داشته، براى نیل به آن چند بار به یکى از «پیردلیل»ها مراجعه کرده، به او گفته اند که درویشى و تصوّف کارى بس دشوار و شرط اوّل آن قطع نفس است. این بیچاره مطلب را اشتباه فهمید و دو تیغ اصلاح تهیّه کرد و به گورستان شهر رفت و به عشق تصوّف ... خود را برید، سپس بیهوش شد و به گوشه اى افتاد. چون به هوش آمد براى اینکه اقدام خود را به رخ همه بکشد برخاست و یکسر به مقبره «شاه نعمت اللّه» آمد که موضوع قطع نفس را با مردم و خصوصاً دراویش در میان بگذارد، ولى چون حالش خوب نبود او را براى پانسمان و جرّاحى به بیمارستان هنگ کرمان منتقل ساختند.(1)
ما پیش تر این خبر عجیب را از دوستانمان که از کرمان به قم آمده بودند با مطالب بیشترى شنیده بودیم، از جمله اینکه مقارن چنین حادثه یکى از مبلّغان معروف صوفى که به کرمان آمده بود چون خود را با سیل اعتراض مردم که همراه با سخریّه و متلک ها بوده روبه رو مى بیند فوراً سفر خود را قطع کرده و از همان راه که آمده بود برمى گردد و تا مدّت ها این موضوع و حواشى آن نقل محافل و مجالس بوده است.
* * *
در اینجا ممکن است کسى بگوید گیرم که درویشى نادرویشى کرد و از روى هیجان و شور عشق، دست به کار ابلهانه اى زد، این مربوط به اصل تصوّف و صوفیگرى نیست که شما بخواهید در یک بحث علمى از آن نتیجه بگیرید.
البتّه ما هم نمى خواهیم چنین نتیجه بگیریم که این کار طبق دستور قطب و مرشد بوده است، ولى با کمال تأسّف باید اعتراف کرد که در حالات سران صوفیّه که در کتاب هاى معروف خودشان آمده است، از قبیل تذکرة الاولیاء، تألیف شیخ عطّار، اسرار التوحید فى مقامات ابى سعید، نفحات الاُنس جامى، تاریخ تصوّف دکتر قاسم غنى، صفوة الصّفا در شرح حال صفى الدّین اردبیلى، احیاء العلوم غزالى و مانند آن که از معروف ترین کتاب هاى متصوّفه است مطالبى دیده مى شود که گرچه به تندى و شورى «درویش ماهانى» نیست، چندان دست کمى هم از آن ندارد و همین هاست که مى تواند پایه اساسى بحث ما را که تصوّف از نوعى انحراف فکرى سرچشمه مى گیرد تشکیل دهد.
اکنون به چند نمونه از آنها با ذکر مدارک توجّه کنید:
1. «شبلى» که از بزرگان صوفیّه است گاهى که به خلوت مى رفت یک بغل چوب با خود مى برد و هرگاه غفلتى روى مى داد محکم بر پاى خود مى کوفت و گاه تمام چوب ها را بر بدنش خرد مى کرد و سپس پا را به دیوار مى کوبید.(2)
2. شیخ ابوسعید ابوالخیر از سران صوفیّه، هنگام جوانى شب ها به مسجد مى رفت و در کنار مسجد چاهى بود، یک سر طناب را به پاى خود و سر دیگر آن را به وسط چوبى مى بست و بر روى دهانه چاه قرار مى داد و خود را به این وسیله در وسط چاه معلّق مى ساخت و تا صبح قرآن مى خواند.(3)
3. حسین بن منصور حلاّج که از معاریف این طایفه است، یک سال در مقابل کعبه در آفتاب ایستاد تا روغن از بدنش به روى سنگ جارى شد.(4)
4. حسین بن منصور حلاّج دلقى داشت که بیست سال از بدنش بیرون نیاورده بود، روزى به زور از بدنش بیرون کشیدند دیدند شپش زده است.(5)
5. شیخ ابوسعید ابوالخیر هفت سال در بیابانى در نزدیکى سرخس به ریاضت و مجاهدت پرداخت و معروف است که در این سال ها خار بیابان مى خورد.(6)
غزالى مى گوید: یکى از شیوخ در آغاز کار که از شب خیزى کسل مى شد بر خود الزام کرد که شب را تا صبح بر روى سر بایستد (سر را به زمین گذارده و پاها را از زمین بلند کند).(7)
قابل توجّه اینکه نویسندگان این کتاب ها نه تنها این کارها را قبیح نمى شمرند، بلکه جزءِ کرامات و مقامات معنوى سران خود قلمداد مى کنند. با در نظر گرفتن این مطالب و نظایر آن که در کتاب هاى سران و بزرگان صوفیّه آمده، این حقیقت بهوضوح آشکار مى شود که تصوّف با نوعى انحراف فکرى آمیخته و بسیارى از سران آنها خالى از انحراف نبوده اند، وگرنه چگونه مى توان باور کرد که انسان فهمیده و درس خوانده، در کمال سلامت عقل و هوش دست به چنین کارهاى زیانبار و عجیب و غریب بزند.
اساساً شواهد فراوانى در دست است که تصوّف بیش از آنچه با عقل سر و کار دارد با خیال و توهّم همراه است و صوفیگرى زاییده نوعى ذوق خاص است که ریشه هاى آن مانند بخشى از شعر از خیال سیراب مى شود، بلکه خیال بافى و فعّالیّت نیروى توهّم در تصوّف به مراتب بیش از شعر نفوذ دارد.
حکومت عشق بر عقل که در این کتاب مشروحاً بحث مى شود و جزءِ اصول قطعى صوفیان است یکى از شواهد این سخن است.
مخالفت با علوم رسمى و دانش هاى آموختنى و کتاب و مدرسه، بدبینى نسبت به استدلالات عقلى و تکیه زدن بر کشف (بدون توجّه به امتیاز کشف صحیح از باطل)، عقیده به خواب و رؤیا، تن دادن به ریاضات شاقّه، خضوع بى حدّ و حصر در برابر اقطاب و مراشد، همه نشانه این انحراف فکرى است. بنابراین جاى تعجّب نیست که محیط خانقاه افکارى مانند آنچه گذشت پرورش دهد.
کسانى که با سران صوفیّه نشست و برخاست داشته اند یا با کتاب هاى آنها سر و کار دارند آثار این انحراف را که در بیانات و حرکات و نوشته هاى آنها خودنمایى مى کند مشاهده کرده اند.
ازاین رو مى سزد که کتابى مستقل با اتّکاءِ به مدارک فراوانى که در کتاب هاى خودشان است درباره آن نوشته شود تا برهمگان آشکار شود که مبارزه علیه تصوّف در حقیقت از شعب مبارزه با خرافات است که یکى از اساسى ترین برنامه انبیاى الهى بوده است.


 (1). روزنامه کیهان، 21/1/1340.
(2). تاریخ تصوّف، ص 361.
(3). اسرار التوحید، ص 22.
(4). تذکرة الاولیا، ص 316.
(5). همان.
(6). اسرار التوحید، ص 27.
(7). احیاء العلوم.


 

پاسخ به یک پرسش مهم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma