شهر نامأنوس

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
ارمغان خانقاه
عرفان هاى نوپدیددیار غربت

 
با کشکولى به دست و تبرزینى بر دوش و کوله پارچه اى بر پشت و خرقه پشمینه اى در تن از کوچه و خیابان شهر مى گذشت. عصبانیّت توأم با احساسات وى را در فشار انداخته و عرق روى پیشانى پرچینش در گردش بود. در جستوجو بود که جایى را براى آسایش تن و اهل دلى را براى آرامش روح بیابد تا خستگى راه و اضطراب دل را رفع و اسرار نهفته را باز کند... .
هواى مرتعش پرسوز بهمن، با ریزه هاى نقره فام برف که از بام فلک ریزان است بازى مى کند، درختان کنار خیابان در حالى که خلعت سفید بر تن کرده، با نخوت و غرور و وقار و سکوت، به تماشاى رهگذران ایستاده و غرق و محو شادى و سرورند.
چراغ هاى برق که بزم آراى این نمایش طبیعى اند، براى این جشن عمومى حباب نقره اى به عاریت گرفته، با شوقى هرچه تمام تر نورافشانى مى کنند، نور مى افشانند و ذرّات الماسى پوشش جواهرنشان طبیعت را برّاق تر جلوه گر مى سازند. وه! چه منظره جالبى است، امّا... امّا سوز اشک آور سرماى فضا تماشاچیان بیگانه را مجال توقّف نمى دهد، حریم تماشاى امشب به کارکنان طبیعت اختصاص دارد، رهگذران ناچارند به یک نگاه بهره خود را گرفته و بگذرند.
 
 

عرفان هاى نوپدیددیار غربت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma