یَوَدُّ ـ الیَوْم

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
یُغَشِّى ـ یُنْقَذُون

یَوَدُّ:
(یَوَدُّ الْمُجْرِمُ)
«یَوَدُّ» از مادّه «وُدّ» (بر وزن حُبّ) به معناى «دوست داشتن» توأم با «تمنّى» است، و به گفته «راغب» در هر یک از این دو معنا (بلکه در هر دو معنا) نیز به کار مى رود.(1)
یُوزَعُونَ:
(وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ)
«یُوزَعُونَ» از مادّه «وَزْع» (بر وزن جمع) به معناى بازداشتن است، این تعبیر، هر گاه در مورد لشکر به کار رود، به این معناست که اول لشکر را نگاه دارند تا آخر لشکر به آن ملحق گردد و از پراکندگى و تشتت آنها جلوگیرى شود. واژه «وزع» به معناى حرص و علاقه شدید به چیزى نیز آمده است که انسان را از امور دیگر بازمى دارد. از این تعبیر استفاده مى شود: لشکریان «سلیمان»(علیه السلام)، هم بسیار زیاد بودند و هم تحت نظام خاص.(2)
یُوعُون:
(أَعْلَمُ بِمَا یُوعُونَ)
«یُوعُون» از مادّه «وعاء» به معناى ظرف است.(3)
یُوفِضُون:
(إِلى نُصُب یُوفِضُونَ)
«یُوفِضُون» از مادّه «افاضه» به معناى حرکت سریع است، شبیه حرکت سریع آب از سرچشمه.(4)
یُوقَ:
(مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ)
«یُوقَ» از مادّه «وقایة» گرچه به صورت فعل مجهول است، اما پیداست که فاعل آن در اینجا خدا است، یعنى هر کس خداوند او را از این صفت مذموم نگاهدارى کند، رستگار است.(5)
یُوقِنُون:
(بِآیاتِنَا یُوقِنُونَ)
«یُوقِنُون» از مادّه «یَقین» به معناى یقین دارند است.(6)
یولج:
(یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ)
«یولج» از مادّه «ایلاج» در اصل، از «ولوج» به معناى دخول است، این تعبیر اشاره به دگرگونى هاى تدریجى و کاملاً منظم و حساب شده شب و روز در فصول مختلف سال است که از یکى کاسته، و به دیگرى افزوده مى شود. اما این احتمال نیز وجود دارد که اشاره به مسأله طلوع و غروب آفتاب باشد که به خاطر شرائط خاص جوّ (هواى اطراف زمین) این امر، به صورت ناگهانى انجام نمى گیرد، بلکه از آغاز طلوع فجر، اشعه آفتاب به طبقات بالاى هوا مى افتد و آهسته آهسته، به طبقات پائین
منتقل مى شود، گویى روز تدریجاً وارد شب مى گردد، و لشکر نور، بر سپاهیان ظلمت چیره مى شود، و به عکس هنگام غروب آفتاب، نخست نور از قشر پائین جوّ، برچیده مى شود و هوا کمى تار مى گردد و تدریجاً از طبقات بالاتر، تا آخرین شعاع خورشید برچیده شود، و لشگر ظلمت همه جا را تسخیر کند.(7)
یوم:
(فی سِتَّةِ أَیّام)
با توجّه به مفهوم وسیع کلمه «یوم» (روز) و معادل آن در زبان هاى دیگر: «یوم» به معناى «یک دوران» نیز به کار مى رود، خواه این دوران یک سال باشد، یا صد سال، یا یک میلیون سال، و یا میلیاردها سال، شواهدى که این حقیقت را ثابت مى کند و نشان مى دهد یکى از معانى «یوم» همان «دوران» است فراوان مى باشد از جمله:
الف ـ در قرآن صدها بار کلمه «یوم» و «ایّام» به کار رفته است، و در بسیارى از موارد به معناى شبانه روز معمول نیست، مثلاً تعبیر از عالم رستاخیز، به «یوم القیامة» نشان مى دهد که مجموعه رستاخیز که دورانى است بسیار طولانى به عنوان «روز قیامت» شمرده شده است.
از پاره اى از آیات قرآن استفاده مى شود که روز رستاخیز و محاسبه اعمال مردم، پنجاه هزار سال طول مى کشد.
ب ـ در متن کتب لغت نیز مى خوانیم که «یوم» گاهى به مقدار زمان میان طلوع و غروب آفتاب گفته مى شود و گاهى به مدتى از زمان، هر مقدار بوده باشد.
ج ـ در روایات و سخنان پیشوایان دینى نیز کلمه «یوم» به معناى دوران بسیار آمده است، امیر مؤمنان على(علیه السلام) در «نهج البلاغه» مى فرماید: الدَّهْرُ یَوْمَانِ یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ «دنیا براى تو دو روز است، روزى به سود تو است و روزى به زیان تو».
در تفسیر «برهان» ذیل همین آیه از تفسیر «على بن ابراهیم» نیز مى خوانیم که امام فرمود: فِى سِتَّةِ أَیّام یَعْنِى فِى سِتَّةِ أَوْقات «شش روز، یعنى شش وقت و دوران».
د ـ در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبان هاى مختلف کلمه «یوم» و معادل آن نیز، به معناى دوران زیاد دیده مى شود، مثلاً مى گوئیم: کره زمین یک روز گداخته و سوزان بود و روز دیگر سرد شد و آثار حیات در آن آشکار گردید، در حالى که دوران گداختگى زمین به میلیاردها سال بالغ مى شود.
یا این که مى گوئیم: یک روز «بنى امیّه» خلافت اسلام را غصب کردند، و روز دیگر «بنى عباس»، در حالى که دوران خلافت هر یک بر ده ها سال بالغ مى گردد.
شعر ظریف و پر معنایى از «کلیم کاشانى» داریم که شاهد روشنى براى بحث ما است آنجا که مى گوید:
بد نامى حیات دو روزى نبود بیش *** آن هم کلیم با تو بگویم چسان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن *** روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت.(8)
یوم التلاق:
(لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ)
«تلاق» از مادّه «لِقاء» است و «یوم التلاق» از نام هاى قیامت است.(9)
یوم التّناد:
(عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ)
«تناد» از مادّه «نِدّ» است و مشهور و معروف در میان مفسران، این است که «یوم التّناد» از اسامى قیامت است، و هر یک براى نام گذارى قیامت به این نام توجیهى ذکر کرده، که با هم شباهت زیادى دارند.(10)
یَوْمُ الْجَمْع:
(تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ)
در این که چرا روز قیامت «یَوْمُ الْجَمْع» نامیده شده، تفسیرهاى متعددى وجود دارد: گاه گفته اند: به خاطر آن است که میان ارواح و اجساد جمع مى شود. گاه گفته اند: از این نظر است که بین انسان و عملش جمع خواهد شد. و یا از این نظر: که میان ظالم و مظلوم اجتماع حاصل مى شود. ولى ظاهر این است که منظور، اجتماع همه خلایق در آن روز بزرگ است از اولین و آخرین.(11)
یَوْم عَظِیْم:
(عَذابَ یَوْم عَظِیم)
گرچه، تعبیر به «یَوْم عَظِیْم» غالباً به معناى «روز قیامت» آمده است; ولى گاه در آیات قرآن به روزهاى سخت و وحشتناکى که بر امت ها گذشته، نیز اطلاق شده است. و منظور در اینجا نیز، همین معناست; چرا که در دنباله همین آیات مى خوانیم: «سرانجام «قوم عاد» در روز سخت و وحشتناکى گرفتار عذاب الهى شدند و بر باد رفتند».(12)
یوم عقیم:
(عَذابُ یَوْم عَقیم)
منظور از «یوم عقیم» روز قیامت است و این که روز قیامت توصیف به «عقیم» (نازا) شده اشاره به این است که آنها روز دیگرى پشت سر ندارند تا بتوانند به جبران گذشته برخیزند و در سرنوشت خود تغییرى ایجاد کنند.(13)
یَهَبُ:
(یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ)
تعبیر به «یَهَبُ»، (مى بخشد) از مادّه «هِبَة» دلیل روشنى است که هم دختران هدیه الهى هستند و هم پسران، و فرق گذاشتن میان این دو، از دیدگاه یک مسلمان راستین صحیح نیست، هر دو «هبه» او مى باشند.(14)
یَهْجَعُونَ:
(اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ)
«یَهْجَعُونَ» از مادّه «هجوع»، به معناى خواب شبانه است. بعضى گفته اند: منظور این است که، آنها اکثر شب را بیدار بودند و کمى از شب را مى خوابیدند، و به اصطلاح همواره شب زنده دار بودند. ولى، از آنجا که این حکم، به صورت یک دستور عمومى براى پرهیزگاران و محسنین بعید به نظر مى رسد، این تفسیر مناسب نیست، بلکه منظور این است: آنها کمتر اتفاق مى افتاد تمام شب را بخوابند، و به تعبیر دیگر «لیل» (شب) به صورت جنس و عموم در نظر گرفته شده.(15)
یَهِدِّى:
(لاّ یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدى)
«یَهِدِّى» در اصل «یهتدى» بوده، که «تاء» آن تبدیل به «دال» و در آن ادغام شده است.(16)
یُهْرَعُون:
(قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ)
«یُهْرَعُون» از مادّه «اهراع» به معناى راندن شدید است، گویى غریزه سرکش جنسى، این قوم گمراه را به شدت به سوى میهمان هاى لوط پیامبر، مى راند!
«یُهْرَعُونَ» به صورت «صیغه مجهول» از مادّه «هَرَعَ» یا «اهراع» که به معناى با سرعت دویدن است آمده، در سوره «صافات» اشاره به این است که: چنان دل و دین بر تقلید نیاکان باخته اند که گویى آنها را به سرعت و بى اختیار، به دنبالشان مى دوانند، گویى از خود اراده اى ندارند و این اشاره به نهایت تعصب و شیفتگى آنها به خرافات نیاکان است.(17)
یَهِیْجُ:
(ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ)
«یَهِیْجُ» از مادّه «هیجان» در لغت به دو معنا آمده است: نخست خشک شدن و زرد شدن گیاه، و دیگر، به معناى به حرکت در آمدن و جوش و خروش داشتن، ممکن است این دو معنا به یک ریشه باز گردد; زیرا به هنگامى که گیاه خشک مى شود آمادّه جدائى، پراکندگى و حرکت و هیجان مى گردد.(18)
یَهِیمُونَ:
(کُلِّ واد یَهیمُونَ)
«یَهِیمُونَ» از مادّه «هیام» (بر وزن قیام) به معناى راه رفتن بدون هدف است!(19)
یُهَیِّئ:
(مِّن رَّحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئ)
«یُهَیِّئ» از مادّه «تهیه» به معناى آماده ساختن است.(20)
یَیْأَسَ:
(أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذینَ آمَنُوا)
«یَیْأَسَ» از مادّه «یأس» به معناى نومیدى است، ولى بسیارى از مفسران گفته اند: در اینجا به معناى علم است، اما بنا به گفته «کسانى» (طبق نقل فخر رازى) هیچ گاه دیده نشده است که «یَئِسَت» به معناى «عَلِمَت» بوده باشد و از گفتار «راغب» در «مفردات» چنین برمى آید که: «یأس» در اینجا به همان معناى معروف آن است، ولى لازمه هر یأسى علم به عدم تحقیق آن موضوع است، بنابراین، ثبوت یأس آنها لازمه اش علم آنهاست، ولى این گفتار «راغب» نتیجه اش این مى شود که یأس در اینجا به معناى علم به وجود نباشد، بلکه به معناى علم به عدم باشد، که با مفهوم آیه سازگار نیست، از این رو معناى همان است که مشهور مفسران گفته اند و شواهدى از سخن عرب نیز بر آن آورده اند. نمونه این شواهد را «فخر رازى» در تفسیرش آورده است (دقت کنید).(21)
یُؤْثَر:
(إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ)
جمله «یُؤْثَر» از مادّه «اثر» به معناى روایتى است که از پیشینیان نقل شده و آثارى است که از آنها باقى مانده و بعضى آن را از مادّه «ایثار» به معناى برگزیدن و مقدم داشتن دانسته اند.(22)
یَؤُدُهُ:
(وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا)
«یَؤُدُهُ» در جمله «وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا» در اصل، از ریشه «اَوْد» (بر وزن قول) به معناى ثقل و سنگینى مى باشد، یعنى حفظ آسمان ها و زمین براى خداوند هیچگونه سنگینى و مشقتى ندارد; زیرا او همانند مخلوقات و بندگان خود نیست که قدرتشان محدود باشد و گاهى از نگهدارى چیزى خسته و ناتوان شوند، قدرت او نامحدود است و اصولاً براى یک قدرت نامحدود سنگینى و سبکى، مشقت و آسانى مفهومى ندارد، این مفاهیم همه در مورد قدرت هاى محدود صدق مى کند!(23)
یُؤْفَکُونَ:
(انْظُرْ أَنّى یُؤْفَکُونَ)
«یُؤْفَکُونَ» از مادّه «افک» و آن در اصل به معناى منصرف ساختن از چیزى است و «مأفوک» به کسى گفته مى شود که: از حق باز داشته شده است، اگر چه بر اثر تقصیر خودش باشد و از آنجا که دروغ انسان را از حق باز مى دارد به آن «افک» گفته مى شود.
و به همین تناسب، بر دروغ و نیز بادهاى مخالف اطلاق مى شود. تعبیر «یُؤْفَکُون» به صیغه مجهول، اشاره به این است که: آنها قدرت بر تصمیم گیرى ندارند، گویى بى اراده به سوى بت پرستى کشیده مى شوند!(24)
الیَوْم:
(الْیَوْمَ فی ضَلال مُّبین)
بعضى از مفسران کلمه «الیَوْم» در جمله «لکِنِ الظّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلال مُبِین» را به معناى روز قیامت گرفته اند، که مفهوم آیه این مى شود: در آنجا بینا و شنوا خواهند شد اما این بینایى و شنوایى در آن روز سودى به حالشان نخواهد داشت، و در ضلال مبین خواهند بود. ولى تفسیر اول (الیوم به معناى امروز که در دنیا هستید) صحیح تر به نظر مى رسد. زیرا «الف و لام» در «الیَوْم» الف و لام «عهد» است، ولى طبق تفسیر اول «عهد حضورى» است و طبق تفسیر دوم «عهد ذکرى».(25)


(1) . معارج، آیه 11 (ج 25، ص 32).
(2) . نمل، آیات 17، 83 (ج 15، صفحات 459، 579) ; فصّلت، آیه 19 (ج 20، ص 265).
(3) . انشقاق، آیه 23 (ج 26، ص 332).
(4) . معارج، آیه 43 (ج 25، ص 57).
(5) . حشر، آیه 9 (ج 23، ص 529).
(6) . سجده، آیه 24 (ج 17، ص 184).
(7) . حجّ، آیه 61 (ج 14، ص 169) ; فاطر، آیه 13 (ج 18، ص 231) ; حدید، آیه 6 (ج 23،ص321).
(8) . اعراف، آیه 54 (ج 6، ص 248).
(9) . غافر، آیه 15 (ج 20، ص 71).
(10) . غافر، آیه 32 (ج 20، ص 109).
(11) . شورى، آیه 7 (ج 20، ص 381).
(12) . احقاف، آیه 21 (ج 21، ص 369).
(13) . حجّ، آیه 55 (ج 14، ص 162).
(14) . شورى، آیه 49 (ج 20، ص 509).
(15) . ذاریات، آیه 17 (ج 22، ص 331).
(16) . یونس، آیه 35 (ج 8، ص 350).
(17) . هود، آیه 78 (ج 9، ص 220) ; صافات، آیه 70 (ج 19، ص 88).
(18) . زمر، آیه 21 (ج 19، ص 443) ; حدید، آیه 20 (ج 23، ص 365).
(19) . شعراء، آیه 225 (ج 15، ص 404).
(20) . کهف، آیه 16 (ج 12، ص 398).
(21) . رعد، آیه 31 (ج 10، ص 260).
(22) . مدثّر، آیه 24 (ج 25، ص 236).
(23) . بقره، آیه 255 (ج 2، ص 322).
(24) . مائده، آیه 75 (ج 5، ص 55) ; عنکبوت، آیه 61 (ج 16، ص 354).
(25) . مریم، آیه 38 (ج 13، ص 86).
 
 
یُغَشِّى ـ یُنْقَذُون
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma