ذا الأیْد ـ

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
دَسّاها ـ دیناررئوف ـ رَجِیم

ذا الأیْد:
(عَبْدَنَا داوُدَ ذَا الاَْیْدِ)
«ذا الأیْد» به معناى صاحب قدرت است و توصیف داود(علیه السلام) به این کلمه به خاطر این است که نیروى جسمانیش در حدى بود که در میدان جنگ «بنى اسرائیل» با «جالوت» جبارِ ستمگر، با یک ضربه نیرومند به وسیله سنگى که از فلاخن رها کرد، او را از بالاى مرکب بر روى خاک افکند و در خون خود غلطید. حتى بعضى نوشته اند که سنگ، سینه او را شکافت و از آن طرف بیرون آمد!(1)
ذات:
(عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ)
«ذات» که مذکر آن «ذو» مى باشد، در اصل به معناى «صاحب» آمده است; هر چند در تعبیرات فلاسفه به معناى عین و حقیقت و گوهر اشیاء به کار مى رود. اما به گفته «راغب» در «مفردات» این اصطلاحى است که در کلام عرب وجود ندارد.
و به این ترتیب جمله «إِنَّهُ عَلِیْمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» در سوره «شورى» مفهومش این است که خداوند از افکار و عقائدى که حاکم بر دلهاست و گویى صاحب و مالک آن شده، با خبر است و این اشاره لطیفى است، به حاکمیت و استقرار افکار، بر قلوب و ارواح انسان ها (دقت کنید).
و «ذاتِ الصُّدُور» در سوره «حدید» اشاره به نیات و اعتقاداتى است که قلوب انسان ها را در اختیار خود گرفته است، و بر آن حاکم است (دقت کنید).(2)
ذارِیات:
(وَالذّارِیاتِ ذَرْواً)
«ذارِیات» جمع «ذاریه» به معناى بادهایى است که اشیاء را به پرواز در مى آورد.(3)
ذِراع:
(ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً)
«ذِراع» به معناى «فاصله آرنج تا نوک انگشتان» است، (در حدود نیم متر) که واحد طول نزد عرب بوده و یک مقیاس طبیعى است. ولى بعضى گفته اند که این ذراع غیر از ذراع معمول است به طورى که هر ذراع از آن فاصله هاى عظیمى را دربر مى گیرد و همه دوزخیان را به آن زنجیر مى بندند.(4)
ذَرَأَکُمْ:
(ذَرَأَکُمْ فِی الأَرْضِ)
«ذَرَأَکُمْ» از مادّه «ذرء» (بر وزن زرع) در اصل، به معناى آفرینش و ایجاد و اظهار است; ولى مادّه «ذرو» (با واو که آن هم بر وزن زرع است) به معناى پراکنده ساختن آمده، این دو ماده را نباید با هم اشتباه کرد.(5)
ذَرع:
(وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً)
«ذَرع» را بعضى به معناى قلب، و بعضى به معناى خُلق گرفته اند; بنابراین «ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» یعنى دلش به خاطر این مهمان هاى ناخوانده، در چنین شرائط سختى، تنگ و ناراحت شد.
ولى به طورى که «فخر رازى» در تفسیرش از «ازهرى» نقل کرده، «ذَرع» در این گونه موارد به معناى طاقت است، و در اصل، فاصله میان دست هاى شتر به هنگام راه رفتن مى باشد.(6)
ذرّة:
(لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّة)
براى «ذرّة» نیز در لغت و کلمات مفسران، تفسیرهاى گوناگونى ذکر شده است که گاه به معناى مورچه کوچک، گاه گرد و غبارى که وقتى دست را بر زمین بگذاریم و برداریم به آن مى چسبد و گاه به معناى ذرات بسیار کوچک غبار که در فضا معلق است و به هنگامى که آفتاب از روزنه اى به اطاق تاریک مى تابد آشکار مى گردد، تفسیر شده است.
مى دانیم که امروز کلمه «ذرّه» را به «اتم» نیز اطلاق مى کنند و «بمب اتمى» را «اَلْقُنْبُلَةُ الذَّرِّیَّة» مى گویند. «اتم» به قدرى کوچک است که نه با چشم عادى قابل مشاهده است و نه با دقیق ترین میکروسکوپ ها، و تنها آثار آن را مشاهده مى کنند، و حجم و وزن آن با محاسبات علمى قابل سنجش است; و به قدرى کوچک است که چند میلیون واحد آن، روى نوک سوزنى جاى مى گیرد! مفهوم ذره هر چه باشد، منظور در اینجا کوچک ترین وزن ها است.(7)
ذُرِّیَّة:
(ذُرِّیَّةَ بَعْضُها مِن بَعْض)
«ذُرِّیَّة» چنان که دانشمندان لغت گفته اند، در اصل به معناى «فرزندان کوچک و کم سن و سال» است. ولى غالباً به همه فرزندان گفته مى شود، گاهى به معناى مفرد و گاهى به معناى جمع استعمال مى گردد اما در اصل، معناى جمعى دارد.
درباره ریشه اصلى این لغت احتمالات متعددى داده شده است: بعضى آن را از «ذَرْء» (بر وزن زرع) به معناى آفرینش مى دانند بنابراین مفهوم اصلى «ذُرِّیَّة» با مفهوم مخلوق و آفریده شده برابر است.
و بعضى آن را از «ذَرّ» (بر وزن شرّ) که به معناى موجودات بسیار کوچک همانند ذرات غبار و مورچه هاى بسیار ریز مى باشد دانسته اند، از این نظر که فرزندان انسان نیز در ابتدا از نطفه بسیار کوچکى آغاز حیات مى کنند.
سومین احتمال که درباره آن داده شده، این است که از مادّه «ذَرْو» (بر وزن مرو) به معناى پراکنده ساختن گرفته شده و این که فرزندان انسان را ذریّه گفته اند به خاطر آن است که آنها پس از تولید مثل، به هر سو در روى زمین پراکنده مى شوند.(8)
ذِکر:
(قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللهِ)
«ذِکر» همان گونه که «راغب» در «مفردات» گفته است گاهى به معناى حفظ مطالب و معارف آمده است با این تفاوت که کلمه «حفظ» به مرحله به ذهن سپردن گفته مى شود و کلمه «ذکر» به معناى یادآورى چیزى به زبان و یا به قلب است، لذا گفته اند «ذکر» دو گونه است: «ذکر قلبى» و «ذکر زبانى» و هر یک از آنها نیز بر دو گونه است: یا پس از فراموشى است، یا بدون فراموشى.
«ذِکر» به معناى یادآورى و یا چیزى که مایه تذکر و یادآورى است، و در آیات قرآن به همین معنا به کار رفته، گاهى نیز به کتاب آسمانى موسى(علیه السلام) یعنى «تورات» اطلاق شده است; مانند آیه 48 سوره انبیاء: «وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ». و گاه این عنوان در مورد قرآن استعمال شده، مانند آیه 27 سوره «تکویر»: «إِنْ هُوَ إلا ذِکْرٌ لِلْعالَمِین». لذا بعضى گفته اند که منظور از «ذکر» در آیه 105 سوره «انبیاء» قرآن است و «زبور» تمام کتب انبیاء پیشین، و کلمه «مِنْ بَعْدِ» تقریباً معادل کلمه «علاوه بر» در فارسى خواهد بود.
«ذِکر» (بر وزن فکر) در سوره «قلم» به معناى «یادآورى» است، ولى بعضى از مفسران آن را به معناى «شرف» تفسیر کرده اند، و گفته اند که این قرآن، شرافتى است براى تمام جهانیان.(9)
ذکر کثیر:
(الذّاکِرینَ اللّهَ کَثیراً)
در این که منظور از «ذکر کثیر» چیست؟ در روایات اسلامى و کلمات مفسرین، تفسیرهاى گوناگونى ذکر شده که ظاهراً همه از قبیل ذکر مصداق است و مفهوم وسیع این کلمه، شامل همه آنها مى شود. از جمله در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم:
إِذَا أَیْقَظَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ مِنَ اللَّیْلِ فَتَوَضَّئا وَ صَلَّیا، کُتِبَا مِنَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِرَاتِ ; «هنگامى که مرد همسرش را شبانگاه بیدار کند و هر دو وضو بگیرند و نماز (شب) بخوانند از مردان و زنانى خواهند بود که بسیار یاد خدا مى کنند».
و در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که «هر کس تسبیح فاطمه زهراء(علیها السلام) را در شب بگوید، مشمول این آیه است».
بعضى از مفسران گفته اند: «ذکر کثیر» آن است که در حال قیام و قعود و به هنگامى که به بستر مى رود یاد خدا کند. اما به هر حال، ذکر نشانه فکر است، و فکر مقدمه عمل; هرگز هدف، ذکر خالى از فکر و عمل نیست.(10)
ذُلُل:
(سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً)
«ذُلُل» جمع «ذَلُول» به معناى تسلیم و رام مى باشد، و توصیف راه ها به «ذُلل» به خاطر آن است که: این جاده ها آن چنان دقیق تعیین شده که در برابر زنبوران عسل کاملاً رام و تسلیم اند.(11)
ذَلُول:
(جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً)
«ذَلُول» به معناى «رام» جامع ترین تعبیرى است که درباره زمین ممکن است بشود.(12)
ذنوب:
(یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً)
کلمه «الذنُوب» (جمع با الف و لام) همه گناهان را بدون استثناء در بر مى گیرد.(13)
ذَواتا:
(ذَواتآ أَفْنَان)
«ذَواتا» تثنیه «ذات» به معناى «صاحب» و دارنده است. به عقیده بعضى، اصل «ذات» که مفرد مؤنث است «ذوات» بوده که «واو» به عنوان تخفیف حذف شده و به شکل «ذات» در آمده، و از آنجا که تثنیه، کلمات را به صورت اصلى برمى گرداند در اینجا «ذواتان» شده و به هنگام اضافه، «نون» آن حذف گردیده است، در «مجمع البحرین» آمده که: «اصل «ذو»، «ذوا» (بر وزن عصا) بوده» و بنابراین، تعجب نیست که مؤنث آن «ذوات» باشد.(14)
 
ذو الاوتاد:
(فِرْعَوْنُ ذُو الأَوْتادِ)
«ذو الاوتاد» به معناى صاحب میخ هاى محکم است و توصیف فرعون به این کلمه، کنایه از استحکام قدرت فرعون و فرعونیان است.(15)
ذو القلبین:
«ذو القلبین» به معناى صاحب دو قلب است.(16)
ذَهَب:
(یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ)
«ذَهَب» به معناى «طلا» است. بعضى از دانشمندان لغت (طبق نقل «طبرسى» در «مجمع البیان») درباره این لغت تعبیر جالبى کرده اند و گفته اند: این که به «طلا»، «ذهب» گفته مى شود، براى آن است که به زودى از دست مى رود و بقایى ندارد (مادّه «ذَهاب» در لغت به معناى رفتن است).(17)
ذِی قُوَّة:
(ذی قُوَّة عِنْدَ)
تعبیر به «ذِی قُوَّة» (صاحب قدرت) درباره جبرئیل، به خاطر آن است که براى دریافت چنین پیام بزرگ و ابلاغ دقیق آن، قدرت و نیروى عظیمى لازم است، و اصولاً، هر رسول و فرستاده اى باید در حدود رسالت خود، صاحب قدرت باشد، مخصوصاً باید از هرگونه فراموشکارى در زمینه پیامى که مسؤول ابلاغ آن است بر کنار باشد.(18)


(1) . ص، آیه 17 (ج 19، ص 255).
(2) . فاطر، آیه 38 (ج 18، ص 297) ; شورى، آیه 24 (ج 20، ص 451) ; حدید، آیه 6 (ج 23،
ص 322).
(3) . ذاریات، آیه 1 (ج 22، ص 316).
(4) . حاقّه، آیه 32 (ج 24، ص 470).
(5) . مؤمنون، آیه 79 (ج 14، ص 313).
(6) . هود، آیه 77 (ج 9، ص 219) ; عنکبوت، آیه 33 (ج 16، ص 279).
(7) . نساء، آیه 40 (ج 3، ص 493) ; یونس، آیه 61 (ج 8، ص 401); زلزله، آیات 7، 8 (ج 27،ص251).
(8) . آل عمران، آیه 34 (ج 2، ص 603) ; اعراف، آیه 172 (ج 7، ص 14) ; یس، آیه 41 (ج 18، صفحات 418، 419).
(9) . رعد، آیه 28 (ج 10، ص 253) ; انبیاء، آیات 2، 48، 105 (ج 13، صفحات 387، 461، 562) ; فرقان، آیه 29 (ج 15، ص 88) ; قلم،
آیات 51، 52 (ج 24، ص 431).
(10) . احزاب، آیه 35 (ج 17، ص 334).
(11) . نحل، آیه 69 (ج 11، ص 328).
(12) . ملک، آیه 15 (ج 24، ص 348).
(13) . زمر، آیه 53 (ج 19، ص 522).
(14) . رحمن، آیه 48 (ج 23، ص 175).
(15) . ص، آیه 12 (ج 19، ص 248).
(16) . احزاب، آیه 4 (ج 17، ص 210).
(17) . توبه، آیه 34 (ج 7، ص 464).
(18) . تکویر، آیه 20 (ج 26، ص 203).
 
دَسّاها ـ دیناررئوف ـ رَجِیم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma