منّ ـ مَنْ یَشاء

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
مکاتبه ـ مَمْنُونمَوْئِل ـ مُؤْصَدَه

منّ:
(أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى)
«منّ» در لغت به گفته بعضى قطرات کوچکى همچون قطرات شبنم است که بر درختان مى نشیند و طعم شیرینى دارد، یا به تعبیر دیگر، یک نوع صمغ و شیره درختى است با طعم شیرین، و بعضى گفته اند: طعم آن شیرین توأم با ترشى بوده است. طبق
روایتى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) «منّ» قارچ هاى خوراکى بوده که در آن سرزمین مى روئیده.
بعضى دیگر گفته اند: مقصود از «منّ» تمام آن نعمت هایى است که خدا بر بنى اسرائیل «منّت» گذارده.
و یا این که «منّ» یک نوع عسل طبیعى بوده که در کوه هاى مجاور آن بیابان وجود داشته، و یا شیره هاى نیروبخش مخصوص نباتى بوده که در درختانى که در گوشه و کنار آن بیابان مى روئیده آشکار مى گردید.(1)
مَنَازِلَ:
(وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ)
منظور از «مَنَازِلَ» از مادّه «نُزُول» جمع «منزل» همان منزلگاه هاى بیست و هشتگانه اى است که ماه قبل از «محاق» و تاریکى مطلق، طى مى کند; زیرا هنگامى که ماه، سى روز تمام باشد، تا شب بیست و هشتم در آسمان قابل رؤیت است، ولى در شب بیست و هشتم به صورت هلال بسیار باریک زرد رنگ، کم نور و کم فروغ در مى آید، و در دو شب باقیمانده قابل رؤیت نیست که آن را «محاق» مى نامند، البته در ماههایى که بیست و نه روز است، تا شب بیست و هفتم معمولاً ماه در آسمان دیده مى شود،و دو شب باقیمانده «محاق» است.(2)
مناسک:
(مَنْسَکاً هُمْ نَاسِکُوهُ)
«مناسک» از مادّه «نُسُک» جمع «منسک» به معناى مطلق عبادت است، و در اینجا ممکن است تمام برنامه هاى دینى و الهى را شامل شود.(3)
مَنَاص:
(وَّ لاتَ حِینَ مَنَاص)
«مَنَاص» از مادّه «نوص» به معناى پناهگاه و فریادرس است، مى گویند: عرب هنگامى که حادثه سخت و وحشتناکى رخ مى داده، مخصوصاً در جنگ ها، این کلمه را تکرار مى کرد و مى گفت: «مَنَاص؟، مَنَاص؟» یعنى پناهگاه کجا است؟، پناهگاه کجاست؟ و چون این مفهوم با فرار مقارن است گاهى به معناى محل فرار نیز آمده است.(4)
مَنّاع:
(مَّنّاع لِّلْخَیْرِ مُعْتَد)
«مَنّاع» از مادّه «مَنْع» به حکم این که صیغه مبالغه است، به کسى گفته مى شود که بسیار از چیزى منع مى کند، بنابراین «مَنّاع لِلْخَیْرِ» کسى است که به هر صورت مخالف هر کار خیر است.(5)
منافق:
(إِذا جآءَکَ الْمُنَافِقُونَ)
«منافق» در اصل از مادّه «نَفْق» (بر وزن نفخ) به معناى نفوذ و پیشروى است و «نَفَق» (بر وزن شفق) به معناى کانال ها و نقب هایى است که زیر زمین مى زنند، تا براى استتار یا فرار از آن استفاده کنند. بعضى از مفسران گفته اند: بسیارى از حیوانات مانند: موش صحرایى، روباه و سوسمار، براى لانه خود دو سوراخ قرار مى دهند: یکى آشکار، که از آن وارد و خارج مى شوند، و دیگرى پنهانى، که اگر احساس خطرى کنند از آن مى گریزند، این سوراخ پنهانى را «نافقاء» گویند.
و به این ترتیب، «منافق» کسى است که: طریقى مرموز و مخفیانه براى خود برگزیده، تا با مخفى کارى و پنهان کارى، در جامعه نفوذ کند، و به هنگام خطر، از طریق دیگر فرار نماید.(6)
مناکب:
(فَامْشُوا فی مَنَاکِبِها)
«مناکب» از مادّه «نَکْب ـ نُکُوب» جمع «منکب» (بر وزن مغرب) به معناى شانه است، گویى انسان پا بر شانه زمین مى گذارد و چنان زمین آرام است که، مى تواند تعادل خود را حفظ کند.(7)
مَنَام:
(لَمْ تَمُتْ فی مَنَامِها)
«مَنَام» از مادّه «نَوْم» معناى مصدرى دارد و به معناى «نوم» (خواب) است.(8)
مُنْبَثّ:
(فَکَانَتْ هَبآءً مُّنْبَثّاً)
«مُنْبَثّ» از مادّه «انبِثاث ـ بَثّ» به معناى «پراکنده» است.(9)
منّت:
(أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِم)
«منّت» در اصل از «مَنّ» به معناى سنگى و وزنه مخصوصى است که با آن وزن
مى شود، سپس به بخشیدن نعمت هاى بزرگ و سنگین اطلاق شده است، که اگر جنبه عملى داشته، زیبا و پسندیده است، و اگر با لفظ و سخن باشد زشت و بدنما است، گر چه منت، در استعمالات روزمره، بیشتر به معناى دوم گفته مى شود، و همین موضوع سبب تداعى نامطلوبى به هنگام مطالعه آیاتى همچون آیات مورد بحث مى گردد، ولى باید توجّه داشت «منّت» در لغت و استعمالات قرآن معناى گسترده اى دارد که مفهوم اول (بخشیدن نعمت هاى سنگین) را نیز شامل مى شود.(10)
مُنْتَقِمُون:
(إِنّا مُنْتَقِمُونَ)
«مُنْتَقِمُون» از مادّه «انتقام»، چنان که قبلاً نیز گفته ایم، به معناى مجازات کردن است، هر چند کلمه «انتقام»، در استعمالاتِ روزمره کنونى، معناى دیگرى مى بخشد که توأم با فرونشاندن آتش خشم و سوز دل است، ولى در معناى لغوى آن این امور وجود ندارد.(11)
مِنْسَأَتَهُ:
(تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ)
«مِنْسَأَتَهُ» از مادّه «نسأ» (بر وزن نسخ) و «نسىء» (بر وزن نصیب) به معناى تأخیر است و از آنجا که به وسیله عصا اشیایى را به عقب مى رانند و دور مى کنند کلمه «مِنْسَأَة» به آن اطلاق شده است (یعنى وسیله عقب رانى).
بعضى از مفسران گفته اند: این واژه از واژه هاى اهل «یمن» بوده و از آنجا که سلیمان(علیه السلام) بر این منطقه حکومت داشت، قرآن در مورد او به کار برده است.(12)
مُنشَآت، منشأ:
(وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ)
«مُنشَآت» جمع «منشأ» اسم مفعول از «انشاء» به معناى «ایجاد» است و جالب این که، در عین تعبیر به «منشآت» که حکایت از مصنوع بودن کشتى به وسیله انسان مى کند،
مى فرماید «وَ لَهُ» (از براى خدا است...) اشاره به این که، مخترعان و سازندگان کشتى از خواص خداداد، در مصالح مختلفى که در کشتى ها به کار مى رود استفاده مى کنند، همچنین از خاصیت سیّال بودن آب دریاها، و نیروى وزش بادها، بهره مى گیرند، و خدا است که در آن مواد، و در دریا و باد این خواص و آثار را آفریده.
بعضى، «منشأ» را از مادّه «انشاء» به معناى «مرتفع ساختن» تفسیر کرده اند، و آن را اشاره، به کشتیهاى بادبانى مى دانند که، از برافراشتن بادبانها و قرار دادن آنها در مسیر بادها به عنوان نیروى محرک کشتى ها استفاده مى کردند.(13)
مَنْشُور:
(کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً)
تعبیر به «مَنْشُور» (گشوده) از مادّه «نَشر» اشاره به این معناست که: آنچه در اینجا پنهان و سربسته است، در آنجا آشکار و باز مى شود. (بعضى معتقدند این واژه معناى درخشندگى و لمعان را نیز در بردارد).(14)
مَنْضُود:
(مِّنْ سِجِّیل مَّنْضُود)
«مَنْضُود» از مادّه «نضد» به معناى روى هم قرار گفتن و پى درپى آمدن و متراکم است، یعنى این باران سنگ، آن چنان سریع و پى در پى بود، که گویى سنگ ها بر هم سوار مى شدند.(15)
مُنْفَطِرٌ:
(السَّمآءُ مُنْفَطِرٌ)
«مُنْفَطِرٌ» از مادّه «انفطار» به معناى «انشقاق» و شکافتن است و ضمیر در «بِهِ» به «یوم» باز مى گردد، یعنى آسمان به واسطه آن روز از هم شکافته مى شود (توجّه داشته باشید «سماء» هم به صورت مذکر و هم مؤنث مجازى، استعمال مى شود).(16)
منفکّین:
(وَ الْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ)
«منفکّین» جمع «مُنْفَکّ» ممکن است اسم فاعل باشد یا اسم مفعول، بنابر تفسیر اول و دوم آیه، معناى اسم فاعلى دارد، و بنابر تفسیر سوم معناى اسم مفعولى (دقت کنید).(17)
مَنْفُوش:
(کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ)
«مَنْفُوش» از مادّه «نفش» (بر وزن نقش) به معناى گستردن پشم است که معمولاً به وسیله ابزار مخصوصِ حلاّجى و زدن پشم، انجام مى گیرد.(18)
منقبت:
(فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ)
«منقبت» نیز از مادّه «نقب» است، و به افعال و صفات برجسته اشخاص مى گویند، به خاطر نفوذ و تأثیرى که در مردم دارد، و یا طریق را براى ترقى صاحبش مى گشاید، و «نقیب» به کسى مى گویند که درباره جمعیتى بحث و بررسى مى کند و از اوضاع و احوال آنها باخبر است.(19)
مُنْقَعِر:
(أَعْجازُ نَخْل مُّنْقَعِر)
«مُنْقَعِر» از مادّه «قعر» به معناى پایین ترین نقطه چیزى است، و لذا این واژه در معناى ریشه کن ساختن به کار مى رود.(20)
منکر:
(یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ)
«منکر» به معناى «ناشناس» (از مادّه انکار) است و به معناى زشت و باطل، چرا که براى هر انسان پاک سرشتى ناشناس است، و به تعبیر دیگر،بافطرت انسانى ناهماهنگ است.
فرق میان «فحشاء» و «منکر» را در یک عبارت کوتاه مى توان گفت: «فحشاء» اشاره به گناهان بزرگ پنهانى، و «منکر» گناهان بزرگ آشکار است، و یا «فحشاء» گناهانى است که بر اثر غلبه قواى شهویه، و «منکر» بر اثر غلبه قوه غضبیه صورت مى گیرد.(21)
مِنْ کُلِّ أَمْر:
(رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْر)
منظور از «مِنْ کُلِّ أَمْر» این است که: فرشتگان براى تقدیر و تعیین سرنوشت ها و آوردن هر خیر و برکتى در آن شب نازل مى شوند، و هدف از نزول آنها انجام این امور است. یا این که: هر امر خیر و هر سرنوشت و تقدیرى را با خود مى آورند. بعضى نیز گفته اند: منظور این است که، آنها به امر و فرمان خدا نازل مى شوند، ولى مناسب همان معناى اول است. طبق تفسیر اول «مِن» به معناى «لام» است، و مفهوم «مِنْ کُلِّ أَمْر» «لاَِجْلِ کُلِّ أَمْر» مى باشد، و بنابر تفسیر دوم «مِن» به معناى «باء مصاحبت» مى باشد.(22)
مَنُون:
(نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ)
«مَنُون» از مادّه «من» در اصل به دو معنا آمده: «نقصان» و «قطع و بریدن»، که این دو نیز مفهوم نزدیکى دارند. سپس واژه «منون» به مرگ نیز اطلاق شده; چرا که «یَنْقُصُ
الْعَدَدَ وَ یَقْطَعُ الْمَدَدَ» (نفرات را کم مى کند و کمک ها را قطع مى نماید). گاه «منون»، به گذشت روزگار نیز گفته شده، به این مناسبت که آن نیز موجب مرگ و میر، و بریدن پیوندها، و نقصان نفرات است، و گاه، به شب و روز «منون» گفته اند، و آن نیز ظاهراً به همین مناسبت است.(23)
منهاج:
(شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً)
«منهاج» از مادّه «نَهْج» به امورى که در سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله)وارد گردیده اطلاق مى گردد.(24)
مُنْهَمِر:
(السَّمآءِ بِمآء مُّنْهَمِر)
«مُنْهَمِر» از مادّه «همر» (بر وزن صبر) به معناى فرو ریختن شدید اشک یا آب است، این تعبیر، در مورد دوشیدن پستان حیوانات تا آخرین قطره نیز به کار مى رود.(25)
مُنِیب:
(لَحَلیمٌ أَوّاهٌ مُّنیبٌ)
«مُنِیب» از مادّه «انابه» به معناى رجوع و بازگشت است.(26)
مُنِیْبِین:
(مُنیبینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ)
«مُنِیْبِین» از مادّه «انابه»، در اصل به معناى بازگشت مکرر است، و در اینجا منظور، بازگشت به سوى خدا و بازگشت به سوى سرشت توحیدى مى باشد به این معنا که هر زمان عاملى پیدا شود که انسان را از نظر
عقیده و عمل از اصل توحید منحرف سازد، باید به سوى او بازگردد، و هر قدر این امر تکرار شود، مانعى ندارد، تا سرانجام پایه هاى فطرت آن چنان محکم و موانع و دوافع آن چنان سست و بى اثر گردد، که به طور مداوم در جبهه توحید بایستید، و مصداق تام «وَ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّیْنِ حَنِیْفاً» گردد.(27)
مَنْ یَشاء:
(یُعَذِّبُ مَن یَّشآءُ)
مراد از جمله «مَنْ یَشاء» (هر که را بخواهد) همان مشیت توأم با حکمت است، یعنى هر که را شایسته و مستحق بداند، که مشیت خدا بى حساب نیست، و هماهنگ با شایستگى ها و استحقاق ها است.(28)


(1) . بقره، آیه 57 (ج 1، ص 314) ; طه، آیه 80
(ج 13، ص 290).
(2) . یس، آیه 39 (ج 18، ص 406).
(3) . حجّ، آیه 67 (ج 14، ص 181).
(4) . ص، آیه 3 (ج 19، ص 229).
(5) . ق، آیه 25 (ج 22، ص 279).
(6) . منافقون، آیه 1 (ج 24، ص 163).
(7) . ملک، آیه 15 (ج 24، ص 349).
(8) . زمر، آیه 42 (ج 19، ص 498).
(9) . واقعه، آیه 6 (ج 23، ص 213).
(10) . انعام، آیه 53 (ج 5، ص 321) ; قصص، آیه 5 (ج 16، ص 28) ; صافات، آیه 114 (ج 19،150); حجرات، آیه 17 (ج 22، ص 224).
(11) . دخان، آیه 16 (ج 21، ص 173).
(12) . سبأ، آیه 14 (ج 18، ص 55).
(13) . رحمن، آیه 24 (ج 23، ص 140).
(14) . اسراء، آیه 13 (ج 12، ص 64) ; طور، آیه 3
(ج 22، ص 423).
(15) . هود، آیه 82 (ج 9، ص 230) ; واقعه، آیه 29 (ج 23، ص 231).
(16) . مزمّل، آیه 18 (ج 25، ص 193).
(17) . بیّنه، آیه 1 (ج 27، ص 224).
(18) . قارعه، آیه 5 (ج 27، ص 287).
(19) . ق، آیه 36 (ج 22، ص 292).
(20) . قمر، آیه 20 (ج 23، ص 49).
(21) . آل عمران، آیه 104 (ج 3، ص 55) ; حجّ، آیه 41 (ج 14، ص 132) ; عنکبوت، آیه 45 (ج 16، ص 301).
(22) . قدر، آیه 4 (ج 27، ص 207).
(23) . فصّلت، آیه 8 (ج 20، ص 236) ; طور، آیه 30 (ج 22، ص 457).
(24) . مائده، آیه 48 (ج 4، ص 509).
(25) . قمر، آیه 11 (ج 23، ص 41).
(26) . هود، آیه 75 (ج 9، ص 213).
(27) . روم، آیه 31 (ج 16، ص 442).
(28) . عنکبوت، آیه 21 (ج 16، ص 255).


 

مکاتبه ـ مَمْنُونمَوْئِل ـ مُؤْصَدَه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma