حواریون ـ حَیَّوک

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
حق ـ حَنِیفخائِنَة ـ خَرُّوا

حواریون:
(قالَ الْحَوارِیُّونَ)
«حواریون» جمع «حَوارىّ» از مادّه «حَوَر» به معناى شستن و سفید کردن است و گاهى به هر چیز سفید نیز اطلاق مى شود و لذا غذاهاى سفید را عرب «حوارى» مى گوید; و حوریان بهشتى را نیز به این جهت «حورى» مى گویند که سفید پوست اند یا سفیدى چشمانشان درخشنده (و سیاهى آن کاملاً سیاه است).(1)
حَوایا:
(ظُهُورُهُمآ أَوِ الْحَوَایآ)
«حَوایا» جمع «حویّة» (بر وزن قضیّه) به معناى مجموعه محتویات شکم حیوان است که به صورت یک کره و به معناى «امعاء» مى باشد.(2)
حُوبَة:
(کَانَ حُوباً کَبِیراً)
«حُوبَة» در اصل به معناى احتیاج و نیازى است که انسان را به گناه مى کشاند، و از آنجا که تجاوزهاى سرپرستان به اموال یتیمان، غالباً بر اثر نیاز و یا به بهانه احتیاج صورت مى گیرد، در آیه فوق به جاى کلمه «اِثم» (گناه)، کلمه «حُوبْ» به کار رفته است، تا اشاره به این حقیقت بوده باشد.(3)
حور:
(وَ زَوَّجْنَاهُمْ بِحُور عِین)
«حور» جمع «حوراء» و «احور» به کسى گفته مى شود که سیاهى چشمش کاملاً مشکى، و سفیدى آن کاملاً شفاف باشد، و یا به طور کلى کنایه از جمال و زیبایى کامل است; چرا که زیبایى، بیش از همه در چشمان، تجلى مى کند، و به این ترتیب، کلمه «حور» بر مذکر و مؤنث هر دو اطلاق مى شود، و مفهوم گسترده اى دارد که همه همسران بهشتى را شامل مى شود; همسران زن براى مردان با ایمان و همسران مرد براى زنان مؤمن (دقت کنید).(4)
حِوَل:
(لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً)
«حِوَل» (بر وزن ملل) معناى مصدرى دارد و به معناى «تحول» و نقل مکان است.(5)
حَىّ:
(لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ)
«حَىّ» از مادّه «حیات» به معناى زندگى است، و این واژه مانند هر صفت مشبّهه دیگر، دلالت بر دوام و ثبات دارد و بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است; چرا که حیاتش عین ذات او است، نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است و لذا گاهى زنده اند و سپس مى میرند، اما در خداوند چنین نیست.(6)
حِین:
(وَ مَتاعاً إِلى حین)
«حِین» به معناى وقت، در سوره «یس»، اشاره به پایان زندگى انسان و اجل او است، و بعضى، آن را به پایان جهان تفسیر کرده اند.(7)
حیوان:
(لَهِیَ الْحَیَوانُ)
«حیوان» (بر وزن ضربان) به اعتقاد جمعى از مفسران و ارباب لغت، به معناى حیات است (معناى مصدرى دارد). این کلمه در اصل از «حى» گرفته شده و «حییان» بوده که یاء دوم تبدیل به «واو» گشته و «حیوان» شده است.(8)
حَیَّوک:
(وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ)
«حَیَّوک» از مادّه «تحیت» در اصل از «حیات» گرفته شده، و به معناى دعا کردن براى سلامت و حیات دیگرى است.(9)


(1) . آل عمران، آیه 52 (ج 2، ص 657).
(2) . انعام، آیه 146 (ج 6، ص 32).
(3) . نساء، آیه 2 (ج 3، ص 321).
(4) . دخان، آیه 54 (ج 21، ص 225) ; طور، آیه 20 (ج 22، ص 440); رحمن،آیه 72 (ج23،ص194).
(5) . کهف، آیه 108 (ج 12، ص 614).
(6) . بقره، آیه 255 (ج 2، ص 308).
(7) . یس، آیه 44 (ج 18، ص 421).
(8) . عنکبوت، آیه 64 (ج 16، ص 358).
(9) . مجادله، آیه 8 (ج 23، ص 444).
 

 

حق ـ حَنِیفخائِنَة ـ خَرُّوا
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma