ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً ـ ضَیْف

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
صَعَد ـ صَیْحَهطائر ـ طَغْوى، طغیان

ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً:
(وَضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً)
«ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» یعنى دلتنگ و ناراحت شد.(1)
ضالّ:
(وَ وَجَدَکَ ضآلاًّ فَهَدى)
«ضالّ» از مادّه «ضلال» از نظر لغت به دو معنا آمده: «گمشده» و «گمراه» مثلاً گفته مى شود: الْحِکْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ «دانش، گمشده انسان با ایمان است». و به همین مناسبت، به معناى مخفى و غائب نیز آمده، لذا در آیه 10 «سجده» مى خوانیم منکران معاد مى گفتند: أَ إِذا ضَلَلْنَا فِی الأَرْضِ أَ إِنّا لَفی خَلْق جَدید «هنگامى که در زمین پنهان و غائب شدیم در خلقت نوینى قرار خواهیم گرفت»؟
اگر «ضاّل» در آیه مورد بحث، به معناى «گمشده» باشد، مشکلى پیش نمى آید، و اگر به معناى «گمراه» باشد، منظور نداشتن دسترسى به راه نبوت و رسالت قبل از بعثت است. و یا به تعبیر دیگر، پیامبر در ذات خود چیزى نداشت، هر چه داشت از سوى خدا بود; بنابراین، در هر دو صورت مشکلى پیش نمى آید.(2)
ضامر:
(عَلى کُلِّ ضامِر یَأْتِیْنَ)
«ضامر» از مادّه «ضُمُور» به معناى حیوان لاغر است.(3)
ضبح:
(وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً)
«ضبح» (بر وزن مدح) به معناى صداى نفس هاى تند و سریع اسب است، که هنگام دویدن از او به گوش مى رسد.(4)
ضَحِکَت:
(قآئِمَةٌ فَضَحِکَتْ)
بعضى از مفسران اصرار دارند: «ضَحِکَت» را از مادّه «ضَحْک» (بر وزن درک) به معناى «عادت زنانه» بگیرند، و گفته اند: درست در همین لحظه بود که، ساره در آن سن زیاد، و بعد از رسیدن به حد یأس، بار دیگر عادت ماهیانه را ـ که نشانه امکان تولد فرزند بود ـ پیدا کرد، و لذا وقتى او را بشارت به تولد «اسحاق» دادند، کاملاً توانست این مسأله را باور کند، آنها به این استدلال کرده اند که: در لغت عرب گفته مى شود: ضَحَکَتِ الأَرانِبُ یعنى: «خرگوش ها عادت شدند»! ولى، این احتمال از جهات مختلفى بعید است.(5)
ضُحىً:
(یُحْشَرَ النّاسُ ضُحىً)
«ضُحىً» در لغت به معناى گسترش آفتاب، یا بالا آمدن خورشید است، و «واو» در جمله «وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحىً» دلیل بر معیت مى باشد.
«ضُحى» به معناى موقعى است که نور آفتاب در آسمان و زمین پهن مى شود. به معناى اوائل روز نیز آمده، یعنى آن موقعى که خورشید در آسمان بالا بیاید و نور آن بر همه جا مسلط شود، و این در حقیقت، بهترین موقع روز است; و به تعبیر بعضى، در حکم فصل جوانى است، در تابستان هوا هنوز گرم نشده، و در زمستان سرماى هوا شکسته شده است، و روح و جان انسان در این موقع آمادّه هرگونه فعّالیّت است.(6)
ضُرّ:
(وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرّ)
«ضُرّ» عبارت است از کمبودهایى که به انسان دست مى دهد اعم از این که جنبه بدنى داشته باشد مثل نقصان عضو و انواع بیمارى ها و یا جنبه روحى مثل جهل، سفاهت و جنون و یا جنبه هاى دیگر مانند از بین رفتن مال و مقام و فرزندان و «ایوب» گرفتار بسیارى از این ناراحتى ها شد.(7)
ضِرار:
(مَسْجِداً ضِراراً)
«ضِرار» از مادّه «ضُرّ» به معناى: «زیان رسانیدن عمدى» است.(8)
ضَرّاء:
(الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ)
«ضَرّاء» از مادّه «ضُرّ» به گفته «راغب» در «مفردات»: نقطه مقابل «سَرّاء» یعنى آنچه مایه مسرت و موجب منفعت است، مى باشد (دقت کنید)، و «ضرّاء» به معناى ناراحتى روحى مانند: غم و اندوه و جهل و نادانى و یا ناراحتى هایى که از بیمارى و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا مى شود. و «بأساء» یکى از عوامل ایجاد «ضرّاء» خواهد بود، بنابراین «ضرّاء» شامل هرگونه زیانى که دامنگیر انسان بشود در امور جانى، مالى، عرضى و امثال آن را شامل مى گردد.(9)
ضَرِیع:
(طَعامٌ إِلاّ مِنْ ضَرِیْع)
«ضَریع» از مادّه «ضُرُوع» است و در این که «ضَرِیع» چیست؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى دارند; بعضى گفته اند: نوعى خار است که به زمین مى چسبد، هنگامى که خشک نبود قریش آن را «شَبْرَق» مى نامیدند، و هنگامى که خشک مى شد، آن را «ضَرِیع» مى گفتند، گیاهى است سمى که هیچ حیوان و چهارپایى به آن نزدیک نمى شود.
«خلیل» از علماى لغت مى گوید: «ضَرِیع» «گیاه سبز بدبوئى است که از دریا بیرون مى افتد».
«ابن عباس» گفته است: «درختى است از آتش که اگر در دنیا باشد، زمین و هر چه را بر آن است مى سوزاند»! ولى، در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم: «ضریع چیزى است در آتش دوزخ، شبیه خار، تلخ تر از صبر، متعفن تر از مردار، و سوزنده تر از آتش، خداوند آن را ضریع نام نهاده است» (أَلضَّرِیْعُ شَىْءٌ یَکُونُ فِى النّارِ یَشْبَهُ الشَّوْکَ، أَشَدُّ مَرارَةً مِنَ الصَّبْرِ، وَ أَنْتَنُ مِنَ الْجِیْفَةِ، وَ أَحَرُّ مِنَ النّارِ، سَمّاهُ اللّهُ ضَرِیْعاً).
بعضى نیز گفته اند: «ضَرِیع» طعامى است ذلت آفرین که دوزخیان براى رهایى از آن، به درگاه خدا تضرع مى کنند (فراموش نکنیم ماده «ضرع» به معناى ضعف و ذلت و خضوع است) این تفسیرها با هم منافاتى ندارد و ممکن است در معناى این واژه جمع باشد.(10)
ضِعْف:
(هُمُ الْمُضْعِفُونَ)
«ضِعْف» در لغت عرب، به معناى دو چندان نیست، بلکه دو برابر و چندین برابر را شامل مى شود و حداقل در مورد آیه، ده برابر است (چنان که قرآن مى گوید: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها).
«راغب» در «مفردات» در معناى «ضعف» مى گوید: ضاعَفْتُهُ ضَمَمْتُ اِلَیْهِ مِثْلَهُ فَصاعِداً: «آن را مضاعف ساختم یعنى همانندش و یا بیشتر و چند برابر بر آن افزودم» (دقت کنید).(11)
ضعیف:
(وَالمُسْتَضْعَفِیْنَ مِنَ الرِّجَالِ)
«ضعیف» از مادّه «ضَعْف» کسى است که ناتوان است.(12)
ضِغْث:
(وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً)
«ضِغْث» (بر وزن حرص) به معناى دسته اى از چوبهاى نازک ساقه گندم و جو و یا رشته هاى خوشه خرما و یا دسته گل و مانند آن است.(13)
ضفادع:
(الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ)
«ضفادع» جمع «ضفدع» است، «ضفدع» به معناى قورباغه است، این کلمه به صورت جمع در آیه فوق آمده ولى عذاب هاى دیگر به صورت مفرد ذکر شده است و شاید این دلیل بر آن باشد که انواع مختلفى از قورباغه را خداوند بر اینها مسلط ساخت.
این قورباغه ها از رود «نیل» سر برآوردند و آن قدر تولید مثل کردند که زندگى آنها را قرین بدبختى و مشکلات کرد.(14)
ضَلُّوا:
(قالُوا ضَلُّوا عَنّا)
«ضَلُّوا» از مادّه «ضَلال» است. مفسران براى «ضَلُّوا» در اینجا دو معنا گفته اند: بعضى آن را به معناى «ضاعوا» و «هلکوا» گرفته اند، و بعضى به معناى «غابوا» چنان که مى گوئیم «ضلت الدابة» یعنى «غابت فلم یُعرَف مکانها».(15)
ضَنْک:
(فَإِنَّ لَهُ مَعِیْشَةً ضَنْکاً)
«ضَنْک» به معناى سختى و تنگى است، این کلمه همیشه به صورت مفرد به کار مى رود و تثنیه و جمع و مؤنث ندارد.(16)
ضَنِین:
(عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِیْن)
«ضَنِین» از مادّه «ضِنّه» (بر وزن مِنّة) به معناى بخل در مورد اشیاء نفیس و گران بها است، و این صفتى است که هرگز در پیامبران وجود ندارد، و اگر دیگران به خاطر علوم محدودشان چنین صفتى را دارند، پیامبر(صلى الله علیه وآله)که سر چشمه علمش اقیانوس بیکران علم خدا است، از این گونه صفات مبرّا است.(17)
ضیاء:
(جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَآءً)
«ضیاء» از مادّه «ضَوء» است. در این که میان «ضیاء» و «نور» چه تفاوتى است، مفسران گفتگوى فراوان دارند:
بعضى هر دو را مترادف و به یک معنا دانسته اند.
بعضى گفته اند: «ضیاء» که در مورد نور «خورشید» به کار رفته، همان نور قوى است، اما کلمه «نور» که درباره «ماه» به کار رفته، نور ضعیف تر است.
سومین نظر در این باره این است که: «ضیاء» به معناى نور ذاتى است، ولى «نور» مفهوم اعمى دارد، که ذاتى و عرضى هر دو را شامل مى شود.
بنابراین، تفاوت تعبیر در آیه، اشاره به این نکته است که خداوند «خورشید» را منبع جوشش نور قرار داد، در حالى که نور «ماه»، جنبه اکتسابى دارد، و از «خورشید» سرچشمه مى گیرد.(18)
ضَیْف:
(عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیْمَ)
گر چه «ضَیْف» در اینجا به صورت مفرد است، ولى، همان گونه که بعضى از مفسران بزرگ گفته اند، هم معناى مفرد دارد و هم معناى جمع (مهمان و مهمانان).(19)


(1) . عنکبوت، آیه 33 (ج 16، ص 279).
(2) . ضحى، آیه 7 (ج 27، ص 123).
(3) . حجّ، آیه 27 (ج 14، ص 82).
(4) . عادیات، آیه 1 (ج 27، ص 264).
(5) . هود، آیه 71 (ج 9، ص 207).
(6) . طه، آیه 59 (ج 13، ص 257) ; نازعات، آیه 29 (ج 26، ص 110) ; ضحى، آیه 1 (ج 27،ص115).
(7) . انعام، آیه 17 (ج 5، ص 223) ; انبیاء، آیه 84 (ج 13، ص 519) ; زمر، آیه 8 (ج 19، ص 411).
(8) . توبه، آیه 107 (ج 8، ص 177).
(9) . بقره، آیات 177، 214 (ج 1، ص 678 ; ج 2، صفحه 123) ; انعام، آیه 42 (ج 5، ص 295).
(10) . غاشیه، آیه 6 (ج 26، ص 431).
(11) . روم، آیه 39 (ج 16، صفحات 470، 471) ; احزاب، آیه 30 (ج 17، ص 308).
(12) . نساء، آیه 75 (ج 4، ص 22).
(13) . ص، آیه 44 (ج 19، ص 318).
(14) . اعراف، آیه 133 (ج 6، ص 384) ; اسراء، آیه 101 (ج 12، ص 341).
(15) . مؤمن، آیه 74 (ج 20، ص 191).
(16) . طه، آیه 124 (ج 13، ص 358).
(17) . تکویر، آیه 24 (ج 26، ص 207).
(18) . یونس، آیه 5 (ج 8، ص 281).
(19) . حجر، آیه 51 (ج 11، ص 116).
 
صَعَد ـ صَیْحَهطائر ـ طَغْوى، طغیان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma