کَواعِب:
(وَ کَواعِبَ أَتْراباً)
«کَواعِب» از مادّه «کَعب» جمع «کاعب» به معناى دوشیزه اى است که تازه برآمدگى سینه او آشکار شده، و اشاره به آغاز جوانى است.(1)
کَوافِر:
(بِعِصَمِ الْکَوافِرِ)
«کَوافِر» از مادّه «کُفر» جمع «کافرة» به معناى زنان کافر است.(2)
کَواکِب:
(وَإِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ)
«کَواکِب» جمع «کوکب» در لغت عرب، معانى زیادى دارد از جمله: ستاره به طور اعم، و ستاره «زهره» به طور اخص، سفیدى که در چشم ظاهر مى شود، گیاهان بلند، شکوفه درختان، درخشندگى فولاد، نوجوان زیبا، شمشیر، آب، رئیس یک جمعیت، و غیر آن.(3)
کوثر:
(إِنّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ)
«کوثر» وصف است که از «کثرت» گرفته شده، و به معناى خیر و برکت فراوان است، و به افراد «سخاوتمند» نیز «کوثر» گفته مى شود.(4)
کُوِّرَتْ:
(إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ)
«کُوِّرَتْ» از مادّه «تکویر» در اصل، به معناى پیچیدن و جمع و جور کردن چیزى است (همچون پیچیدن عمامه بر سر)، این مطلبى است که از کتب مختلف لغت و تفسیر استفاده مى شود، و گاه آن را به «افکندن» یا «تاریک شدن» چیزى گرفته اند، و به نظر مى رسد این دو معنا نیز به همان ریشه اول بازگشت مى کند.(5)
کَهْل:
(فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً)
«کَهْل» به معناى شخص یا چیزى است که به سرحدّ کمال رسیده است، و از آنجا که انسان در سى سالگى تا چهل یا پنجاه سالگى به حدّ تکامل مى رسد، این سال ها را سال هاى کهولت مى نامند، و کمتر از آن را «شَباب» (جوانى) و بیشتر از آن را «شَیب» (پیرى) مى گویند.(6)
کَیْد:
(فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً)
«کَیْد» در اصل به معناى هر گونه «چاره اندیشى» است، خواه در طریق صحیح باشد یا غلط، هر چند غالباً در موارد مذموم استعمال مى شود، و با توجّه به این که در اینجا به صورت «نکره» آمده، نکره اى که دلالت بر عظمت و اهمیت مى کند، اشاره به نقشه وسیع و گسترده اى است که آنها براى نابود ساختن ابراهیم(علیه السلام)، و برچیدن اثرات تبلیغ قولى و عملى او، طرح کرده بودند. این واژه به معناى مکر، تلاش و کوشش، و جنگ نیز آمده است.
و به گفته «راغب» در «مفردات»، نوعى چاره جوئى است (که پنهانى و از طریق آماده ساختن مقدمات بوده باشد)، و آن دو گونه است: «نکوهیده» و «پسندیده»، هر چند استعمال آن در مذموم بیشتر است، ولى در عین حال در ممدوح نیز به کار مى رود.(7)