نَآ ـ نَتَقْنَا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
مَوْئِل ـ مُؤْصَدَهنَجْد ـ نزول

نَآ:
(أَعْرَضَ وَ نَاَ بِجانِبِهِ)
«نَآ» از مادّه «نأى» (بر وزن رأى) به معناى دور شدن است، و با اضافه کلمه «بِجانِبِهِ» معناى تکبر،غرور و موضع گیرى خصمانه را مى رساند، چون آدم هاى متکبر صورت خود را بر مى گردانند وبابى اعتنایى دور مى شوند.(1)
نَادى:
(إِذْ نَادى رَبَّهُ)
«نَادى» از مادّه «مناداة ـ نداء» به معناى دعا با صداى بلند است.(2)
نَادِى:
(فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ)
«نَادِى» از مادّه «ندا» (صدا زدن) به معناى مجلس عمومى است، و گاه به مرکز تفریح نیز «نادِىْ» گفته مى شود، چون در آنجا افراد یکدیگر را صدا مى زنند و ندا مى کنند.
بعضى گفته اند: از «ندا» به معناى بخشش گرفته شده، چون در آنجا از یکدیگر پذیرایى مى کنند. «دار النّدوة» که به مجلس مشورتى معروف «قریش» گفته مى شد نیز، از همین معنا گرفته شده. ولى، در سوره «علق» منظور از «نادى» جماعتى است که در آن مجلس جمع مى شوند، یا به تعبیر دیگر، قوم و عشیره و دوستانى است که امثال «ابو جهل» در کارهاى خود، بر نیروى آنها تکیه مى کردند.(3)
نار:
(حُفْرَة مِّنَ النّارِ)
«نار» در سوره «آل عمران» کنایه از جنگ ها و نزاع هایى بوده که هر لحظه در دوران جاهلیت به بهانه اى در میان اعراب شعلهور مى شده، قرآن مجید با این جمله اوضاع خطرناک عصر جاهلیت را منعکس مى سازد که هر لحظه خطر جنگ و خونریزى آنها را تهدید مى کرد و خداوند در پرتو نور اسلام آنها را از آن وضع نجات داد و مسلماً با نجات یافتن از وضع خطرناک گذشته از آتش سوزان دوزخ نیز نجات یافتند.(4)
نَازِعات:
(وَ النّازِعاتِ غَرْقاً)
«نَازِعات» از مادّه «نزع» به معناى چیزى را از جا بر کندن و یا کشیدن است، مانند کشیدن کمان به هنگام پرتاب تیر، و گاه این واژه در امور معنوى نیز به کار مى رود مانند: «نزعِ» عداوت یا محبت از قلب، به معناى برکندن آن.(5)
نَاس:
(إِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ)
تعبیر به «نَاس» گر چه ظاهراً عموم مردم را شامل مى شود و دلیل بر آن است که همگى در غفلت اند ولى بدون شک، هر گاه که سخن از توده مردم گفته مى شود، استثناهایى وجود دارد، و در اینجا گروه بیدار دلى را که همیشه در فکر حسابند و براى آن آماده مى شوند، باید از این حکم مستثنى دانست.(6)
نَاشِئَة:
(إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ)
«نَاشِئَة» از مادّه «نشىء» (بر وزن نثر) به معناى «حادثه» است و در این که منظور از آن در اینجا چیست؟ سه تفسیر براى آن ذکر شده:
نخست این که منظور ساعات شب است که یکى بعد از دیگرى حادث مى گردد، یا خصوص ساعات آخر شب و سحرگاه.
دیگر این که منظور برنامه قیام براى نماز و عبادت و تلاوت قرآن است.
سوم این که منظور «حالات معنوى و روحانى» و «نشاط و جذبه ملکوتى» است که در دل و جان انسان در این ساعات مخصوص شب به وجود مى آید که آثارش در روح انسان عمیق تر و دوامش بیشتر است.(7)
نَاشِطات:
(وَالنّاشِطاتِ نَشْطاً)
«نَاشِطات» از مادّه «نشط» (بر وزن هشت) در اصل به معناى گشودن گره هایى است که به آسانى باز مى شود، و به چاههایى که عمق کمى دارد و دلو به آسانى و با یک حرکت از آن بیرون مى آید «انشاط» گفته مى شود، و به شترهایى که با اندک اشاره اى به سرعت حرکت مى کنند نیز «نشیطة» مى گویند، و لذا، به طور کلى این واژه در هر گونه حرکتى که با سهولت انجام مى شود به کار مى رود.(8)
ناصح:
(اللّهِ تَوْبَةً نَّصُوحاً)
به عسل خالص «ناصح» از مادّه «نُصْح» گفته مى شود، و از آنجا که خیرخواهى واقعى باید توأم با محکم کارى باشد، واژه «نصح» گاه به این معنا نیز آمده است، به همین جهت، به خیاط «ناصح» گفته مى شود، و این هر دو معنا یعنى «خالص بودن» و «محکم بودن» در توبه «نصوح» باید جمع باشد.(9)
نَاصِیَه:
(هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهآ)
«نَاصِیَه» در اصل به معناى موى پیش سر (زلف) مى باشد، و از مادّه «نَصَا» (بر وزن نَصَرَ) به معناى اتصال و پیوستگى آمده است، و «اخذ به ناصیه» (گرفتن موى پیش سر) کنایه از تسلط و قهر و غلبه بر چیزى است، و این که در جمله بالا خداوند مى فرماید: هیچ جنبنده اى نیست مگر این که ما ناصیه او را مى گیریم، اشاره به قدرت قاهره او بر همه چیز است، به گونه اى که، هیچ موجودى در برابر اراده او هیچ گونه تاب مقاومت ندارد; زیرا معمولاً هنگامى که موى پیش سر انسان یا حیوانى را محکم بگیرند، قدرت مقاومت از او سلب مى شود.
و گرفتن «ناصیه» در جایى گفته مى شود، که بخواهند کسى را با ذلت و خوارى به سوى کارى برند; زیرا هنگامى که موى پیش سر کسى را مى گیرند، قدرت هر گونه حرکت از او سلب مى شود، و چاره اى جز تسلیم ندارد.
البته، کلمه «نَاصِیَه» هم در مورد افراد، و هم اشیاء نفیس، به کار مى رود، همان گونه که در فارسى تعبیر به «پیشانى جمعیت» یا «پیشانى ساختمان» مى کنیم. تعبیر به «نَاصِیَة کَاذِبَة خاطِئَة» اشاره به شخصى است که صاحب این «ناصیه» است که هم دروغگو بود و هم خطا کار، همچون «ابوجهل».(10)
نَاضِرَة:
(إِلى رَبِّها نَاظِرَةٌ)
«نَاضِرَة» از مادّه «نضرة» به معناى شادابى خاصى است که بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان دست مى دهد که توأم با سرور و زیبایى و نورانیت است، یعنى رنگ رخساره آنها از وضع حالشان خبر مى دهد که چگونه غرق نعمت هاى الهى شده اند.(11)
نَاعِمَة:
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذ نّاعِمَةٌ)
«نَاعِمَة» از مادّه «نعمة» در اینجا اشاره به چهره هایى است که غرق نعمت شده، تر و تازه و شاداب و مسرور و نورانى است.(12)
نَاقُور:
(نُقِرَ فِى النّاقُورِ)
«نَاقُور» در اصل، از مادّه «نقر» به معناى کوبیدنى است که منتهى به سوراخ کردن شود، و «منقارِ» پرندگان که وسیله کوبیدن و سوراخ کردن اشیاء است، نیز از همین معنا گرفته شده، به همین جهت به شیپورى که صداى آن گویى گوش انسان را سوراخ مى کند، و در مغز فرو مى رود «ناقور» گفته مى شود.(13)
نَاقَه:
(نَاقَةُ اللّهِ لَکُمْ)
«نَاقَه» در اصل، به معناى شتر ماده است و در هفت مورد از قرآن مجید به ناقه صالح اشاره شده.
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» مى گوید: ناقه، در اصل به چیزى گفته مى شود که تسلیم و رام و آماده و مهیا است و اطلاق آن به شتر ماده شاید به همین جهت است که آمادگى بیشترى براى سوارى دارد.
در بعضى از آیات قرآن مانند آیه سوره «هود»، اضافه به «اللّه» شده است. و این نشان مى دهد که این ناقه ویژگى هایى داشته، و با توجّه به این که در این آیه به عنوان آیه و نشانه الهى و دلیل حقانیت ذکر شده است، روشن مى شود که این ناقه، یک ناقه معمولى نبوده و از جهت یا جهاتى خارق العاده بوده است.
قرآن درباره خصوصیات این شتر که وضع اعجازآمیزى داشته، سربسته سخن گفته، و ویژگى هاى آن را نشمرده است، ولى مى دانیم یک شتر عادى و معمولى نبوده است.(14)
ناکب:
(الصِّراطِ لَنَاکِبُونَ)
«ناکب» از مادّه «نکب» و «نکوب» به معناى انحراف از مسیر است، و «نکبت دنیا» ـ در مقابل روى آوردن دنیا ـ به معناى انحراف و پشت کردن دنیا است.(15)
نَاکِس:
(نَاکِسُوا رُئُوسِهِمْ)
«نَاکِس» از مادّه «نکس» (بر وزن عکس) به معناى وارونه شدن چیزى است و در اینجا به معناى سر به زیر افکندن است.(16)
نبأ:
(عَنِ النَّبَأِ الْعَظِیمِ)
«نبأ» به گفته «راغب» در «مفردات»، به معناى خبرى است که «مهم» و داراى «فایده» باشد و انسان نسبت به آن «علم» یا «ظن غالب» پیدا کند، و این امور سه گانه در معناى «نبأ» شرط است.(17)
نَبْتَلِیْه:
(نُّطْفَة أَمْشاج نَّبْتَلِیهِ)
جمله «نَبْتَلِیْه» از مادّه «ابتلاء ـ بَلاء» اشاره به رسیدن انسان به مقام «تکلیف، تعهد، مسئولیت، آزمایش و امتحان» است، و این یکى از بزرگ ترین مواهب خدا است که به انسان کرامت فرموده و او را شایسته «تکلیف و مسئولیت» قرار داده است. و از آنجا که «آزمایش و تکلیف» بدون «آگاهى» ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى کند که در اختیار انسان ها قرار داده است.
بعضى نیز گفته اند: منظور از ابتلاء و آزمایش در اینجا تطوّرات و تحولاتى است که به جنین از مرحله نطفه، تا رسیدن به یک انسان کامل دست مى دهد. ولى با توجّه به تعبیر «نَبْتَلِیْه» و همچنین تعبیر به «انسان» تفسیر اول مناسب تر است.
ضمناً، از این تعبیر استفاده مى شود که ریشه همه ادراکات انسان از ادراکات حسى او است; و به تعبیر دیگر، ادراکات حسّى، «مادرِ» همه «معقولات» است، و این نظریه بسیارى از فلاسفه اسلامى است، و در میان فلاسفه یونان «ارسطو» نیز طرفدار همین نظر بوده است.(18)
نَبَذْتُها:
(أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها)
«نَبَذْتُها» از مادّه «نَبْذ» طبق یک تفسیر، به معناى افکندن خاک در درون گوساله است، و طبق تفسیر دیگر، به معناى رها کردن تعلیمات موسى(علیه السلام)است.(19)
نَبَذْنَاهُم:
(فَنَبَذْنَاهُم فِى الْیَمِّ)
«نَبَذْنَاهُم» از مادّه «نبذ» (بر وزن نبض) به معناى دور افکندن اشیاء بى ارزش و بى مقدار است.
تعبیر «نَبَذْنَاهُم» (آنها را افکندیم) در سوره «ذاریات» اشاره به این است که «فرعون» با تمام قدرت و لشکریانش آن چنان در برابر اراده خداوند ضعیف بودند، که همچون یک موجود بى مقدار آنها را در وسط دریاى «نیل» افکند.(20)
نبىّ:
(الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُْمِّىَّ)
«نبىّ» بنا بر یک تفسیر، به معناى کسى است که از وحى الهى آگاه است و خبر مى دهد، و بنا بر تفسیر دیگر، به معناى شخص عالى مقام است، این از نظر لغت. اما از نظر تعبیرات قرآنى، و لسان روایات، بعضى معتقدند: «نبىّ» دریافت وحى مى کند ولى موظف به ابلاغ آن نیست، بلکه تنها براى انجام وظیفه خود او است، و یا اگر از او سؤال کنند پاسخ مى گوید. به تعبیر دیگر، «نبىّ» همانند طبیب آگاهى است که در محل
خود آماده پذیرایى بیماران است، او به دنبال بیماران نمى رود، ولى اگر بیمارى به او مراجعه کند از درمانش فروگذار نمى کند.
از روایاتى که در این زمینه به ما رسیده و مرحوم «کلینى» در کتاب «اصول کافى» در باب «طبقات الانبیاء و الرّسل» و باب «الفرق بین النبىّ و الرّسل» آورده چنین استفاده مى شود: «نبى» کسى است که تنها حقایق وحى را در حال خواب مى بیند (همانند رؤیاى ابراهیم(علیه السلام)) و یا علاوه بر خواب در بیدارى هم صداى فرشته وحى را مى شنود. البته، آنچه در این روایات وارد شده، با تفسیرى که گفتیم، منافات ندارد; چرا که ممکن است مأموریت هاى متفاوت پیامبر و رسول تأثیر در نحوه دریافت آنها از وحى داشته باشد، و به تعبیر دیگر، هر مرحله اى از مأموریت، همراه با مرحله ویژه اى از وحى است (دقت کنید).(21)
نَبِیّاً:
(وَ کَانَ رَسُولاً نَبِیّاً)
«نَبِیّاً» در اصل از «نبوة» (بر وزن نَغْمة) به معناى رفعت و بلندى مقام گرفته شده، البته ریشه دیگرى نیز دارد که از «نبأ» به معناى خبر است; زیرا پیامبر، خبر الهى را دریافت مى کند و به دیگران خبر مى دهد اما در اینجا مناسب تر همان معناى اول است.(22)
نَبِیذ:
«نَبِیذ» از مادّه «نَبْذ» عبارت از این بوده که مقدارى خرما یا کشمش را در ظرفى که مقدارى آب درآن بود مى ریختند وچند روزى مى گذاشتند، و سپس مى نوشیدند هرچند رسماً شراب نبود، ولى بر اثر گرمى هوا مواد قندى آن تبدیل به الکل خفیفى مى شد.(23)
نَتَقْنَا:
(وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ)
«نَتَقْنَا» از مادّه «نَتْق» (بر وزن قَلْع) در اصل، به معناى کندن چیزى از جایش و به سوى دیگرى پرتاب کردن است، به زنانى که زیاد فرزند مى آورند نیز «ناتق» مى گویند; زیرا به آسانى فرزند را از محیط رحم جدا کرده و به خارج مى گذارند.(24)


(1) . اسراء، آیه 83 (ج 12، ص 270) ; فصّلت، آیه 51 (ج 20، ص 344).
(2) . مریم، آیه 3 (ج 13، ص 25) ; عنکبوت، آیه 29 (ج 16، ص 271).
(3) . علق، آیه 17 (ج 27، ص 194).
(4) . آل عمران، آیه 103 (ج 3، ص 48).
(5) . نازعات، آیه 1 (ج 26، ص 86).
(6) . انبیاء، آیه 1 (ج 13، ص 385).
(7) . مزمّل، آیه 6 (ج 25، ص 180).
(8) . نازعات، آیه 2 (ج 26، ص 87).
(9) . تحریم، آیه 8 (ج 24، ص 302).
(10) . هود، آیه 56 (ج 9، ص 170) ; علق، آیه 16
(ج 27، ص 193).
(11) . قیامت، آیه 23 (ج 25، ص 305).
(12) . غاشیه، آیه 8 (ج 26، ص 435).
(13) . مدثّر، آیه 8 (ج 25، ص 221).
(14) . اعراف، آیه 73 (ج 6، ص 283) ; هود، آیه 64 (ج9،ص 190); شعراء، آیه 155 (ج 15،ص338).
(15) . مؤمنون، آیه 74 (ج 14، ص 301).
(16) . سجده، آیه 12 (ج 17، ص 153).
(17) . نبأ، آیه 2 (ج 26، ص 20).
(18) . انسان، آیه 2 (ج 25، ص 337).
(19) . طه، آیه 96 (ج 13، ص 315).
(20) . قصص، آیه 40 (ج 16، ص 103) ; ذاریات، آیه 40 (ج 22، ص 376).
(21) . اعراف، آیه 157 (ج 6، ص 468) ; مریم، آیه 51 (ج 13، ص 106).
(22) . مریم، آیه 51 (ج 13، ص 104).
(23) . اعراف، آیه 166 (ج 6، ص 503).
(24) . اعراف، آیه 171 (ج 6، ص 513).
 
 
مَوْئِل ـ مُؤْصَدَهنَجْد ـ نزول
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma