تخت ـ تَزَیَّلُوا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
تابَ عَلَیْکُم ـ تَحِیدتَسائَلُونَ ـ تَعِیَها

تخت:
(الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)
«تخت» در فارسى غالباً کنایه از قدرت مى باشد، مثلاً مى گوئیم: فلان کس را از تخت فرو کشیدند، یعنى به قدرت و حکومتش پایان دادند.(1)
تَخْتَصِمُونَ:
(رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ)
«تَخْتَصِمُونَ» از مادّه «اِخْتِصام» به معناى نزاع و جدال، میان دو نفر یا دو گروه است که هر یک مى خواهد، سخن دیگرى را ابطال کند، گاه یکى بر حق است و دیگرى بر باطل، و گاه ممکن است هر دو بر باطل باشند، مانند مخاصمه اهل باطل با یکدیگر.(2)
تَخْشَعُ:
(أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ)
«تَخْشَعُ» از مادّه «خشوع» به معناى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر حقیقت مهم یا شخص بزرگى، به انسان دست مى دهد.(3)
تَخْطَفُهُ:
(فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ)
«تَخْطَفُهُ» از مادّه «خطف» (بر وزن عطف) به معناى ربودن با سرعت است.(4)
تَخْلُقُون:
(وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً)
«تَخْلُقُون» از مادّه «خلق» است، که گاهى، به معناى آفریدن و ساختن مى آید، و گاه، به معناى دروغ گفتن، بعضى از مفسران، تفسیر دیگرى براى این جمله ذکر کرده اند، و گفته اند: منظور این است که شما این بتها (این معبودهاى قلابى) را با دست خود مى تراشید و خلق مى کنید (بنابراین «إِفْک» به معناى معبودهاى دروغین است و «خلق» به معناى تراشیدن).(5)
تَخَوُّف:
(أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّف)
«تَخَوُّف» به معناى هشدار و تهدید است.(6)
تَخُونُوا:
(لاتَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ)
«تَخُونُوا» در اصل «لاتَخُونُوا» است که «لا» به قرینه جمله سابق حذف گردیده است.(7)
تَدَبُّر:
(أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ)
«تَدَبُّر» در اصل، از مادّه «دَبر» (بر وزن ابر) به معناى پشت سر و عاقبت چیزى است، بنابراین «تدبّر» یعنى بررسى نتایج، عواقب و پشت و روى چیزى مى باشد، و تفاوت آن با «تفکّر»، این است که «تفکّر» مربوط به بررسى علل و خصوصیات یک موجود است، اما «تدبّر» مربوط به بررسى عواقب و نتایج آن است.(8)
تَدَّعُونَ:
(کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ)
«تَدَّعُونَ» از باب «افتعال»، از مادّه «دعاء»، به معناى تقاضا، و یا از مادّه «دعوا» به معناى تقاضا و یا انکار چیزى است. و در اینجا یعنى، پیوسته درخواست و تقاضا مى کردید قیامت واقع شود، اکنون واقع شده است، و راه فرارى از آن نیست.(9)
تُدْلُوا:
(وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکّامِ)
«تُدْلُوا» از مادّه «ادلاء»، در اصل، به معناى فرستادن دلو در چاه براى بیرون آوردن آب است، و این، تعبیر زیبایى است براى مواقعى که انسان تسبیب اسبابى مى کند که به منظور خاصى نایل گردد.(10)
تُدَمِّرُ:
(تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْء)
«تدمر» از مادّه «دمار»، به معناى هلاک کردن و نابود ساختن است.(11)
تدمیر:
(فَدَمَّرْنَاها تَدْمیراً)
«تدمیر» از مادّه «دمار» به معناى «هلاکت»، از یک طریق اعجاب انگیز است و به راستى هلاکت قوم فرعون در امواج خروشان نیل، با آن کیفیتى که مى دانیم از عجائب تاریخ بشر است.(12)
تَذْرُوه:
(تَذْرُوهُ الرِّیاحُ)
«تَذْرُوه» از مادّه «ذرو» به معناى پراکنده ساختن است.(13)
تذکّر:
(یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الْاَلْبابِ)
«تذکر» به معناى «یادآورى» و نگاهدارى علوم و دانش ها در درون روح است.(14)
تَذُودان:
(امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ)
«تَذُودان» از مادّه «ذود» (بر وزن قول) به معناى منع کردن و جلوگیرى نمودن است، دختران شعیب مراقب بودند گوسفندانشان متفرق یا آمیخته با گوسفندان دیگر نشود.(15)
تَرائِب:
(الصُّلْبِ وَ التَّرآئِبِ)
«تَرائِب» جمع «تریبه» بنا بر مشهور میان علماى لغت استخوان هاى بالاى سینه است، همانجا که گردن بند روى آن قرار مى گیرد، چنان که «ابن منظور» در
«لسان العرب» مى گوید: «قالَ أَهْلُ اللُّغَةِ أَجْمَعُونَ مَوْضِعُ الْقِلادَةِ مِنَ الصَّدْرِ». در عین حال، معانى متعدد دیگرى نیز براى آن ذکر کرده است، از جمله این که «تَرائِب» به معناى قسمت پیش روى انسان است (در مقابل صلب که پشت انسان است)، یا این که به معناى دست ها، پاها و چشم ها است، یا این که مجموعه استخوان هاى سینه، و یا چهار دنده از طرف راست و چهار دنده از طرف چپ است.
به هر حال، در این که منظور از «صلب» و «ترائب» در این آیه شریفه چیست؟ در میان مفسران گفتگوى بسیار است و تفسیرهاى فراوانى براى آن گفته اند از جمله:
1 ـ «صلب» اشاره به مردان و «ترائب» اشاره به زنان است; چرا که مردان مظهر صلابت، و زنان مظهر لطافت و زینتند، بنابراین، آیه اشاره به ترکیب نطفه انسان از نطفه مرد و زن مى کند، که در اصطلاح امروز «اسپرم» و «اوول» نامیده مى شود.
2 ـ «صلب» اشاره به پشت مرد، و «ترائب» اشاره به سینه و قسمت هاى جلو بدن او است، بنابراین، منظور نطفه مرد است که از قسمت هاى درون شکم که در میان پشت و قسمت جلو قرار دارد خارج مى شود.
3 ـ منظور خروج جنین است از رحم زن، که میان پشت و قسمت هاى جلو بدن او قرار گرفته است.
4 ـ بعضى گفته اند: این آیه، اشاره به یک نکته دقیق علمى است که اکتشافات اخیر از روى آن پرده برداشته، و در عصر نزول قرآن مسلماً از همه پنهان بوده، و آن این که نطفه از «بیضه» مرد و «تخمدان» زن گرفته مى شود، و مطالعات دانشمندان جنین شناسى نشان مى دهد که این دو در ابتداى امر که در جنین ظاهر مى شوند، در مجاورت کلیه ها قرار دارد، و تقریباً مقابل وسط ستون فقرات در میان صلب (پشت) و ترائب (پایین ترین دنده هاى انسان) قرار گرفته، سپس با گذشت زمان و نمو این دو عضو، تدریجاً از آن محل پایین مى آیند، و هر کدام در موضع فعلى خود جاى مى گیرد، و از آنجا که پیدایش انسان از ترکیب نطفه زن و مرد است، و محل اصلى این دو در آغاز در میان «صلب» و «ترائب» قرار دارد، قرآن چنین تعبیرى را انتخاب کرده، تعبیرى که در آن روز براى هیچ کس شناخته شده نبود، و علم جنین شناسى جدید پرده از روى آن برداشته است.(16)
تراب:
(کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً)
«تراب» به معناى خاک است و در سوره «صافات»، بر «عظام» (استخوان ها) مقدم داشته شده، این امر ممکن است اشاره به یکى از سه نکته باشد:
نخست این که گر چه انسان بعد از مرگ، ابتداء به صورت استخوان و بعد خاک در مى آید، ولى چون بازگشت خاک به حیات، عجیب تر است مقدم ذکر شده.
دوم این که هنگامى که بدن مردگان متلاشى مى شود، نخست گوشت ها تبدیل به خاک مى گردد و در کنار استخوان ها قرار مى گیرد، بنابراین در آنِ واحد هم خاک است و هم استخوان.
سوم این که «تراب»، اشاره به جسدهاى نیاکان دور است و «عظام» اشاره به بدن هاى پدران که هنوز کاملاً تبدیل به خاک نشده است.(17)
تُراث:
(وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ)
«تُراث» در اصل «وراث» (بر همان وزن) بوده، سپس «واو» تبدیل به «تاء» شده است.(18)
تَراقِى:
(کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ)
«تَراقِى» جمع «ترقوه» به معناى استخوان هایى است که گرداگرد گلو را گرفته است، و رسیدن جان به گلوگاه، کنایه از آخرین لحظات عمر است; زیرا هنگامى که روح از بدن بیرون مى رود، اعضایى که فاصله بیشترى از قلب دارند (مانند دست و پاها) زودتر از کار مى افتند، گویى روح تدریجاً خود را از بدن بر مى چیند تا به گلوگاه برسد.(19)
تَرَبَّصْتُم:
(تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ)
«تَرَبَّصْتُم» از مادّه «تربّص» در اصل، به معناى انتظار کشیدن است، خواه انتظار بلا و مصیبت باشد، یا فراوانى و نعمت، و در اینجا بیشتر مناسب انتظار مرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله)و برچیده شدن اسلام، یا انتظار کشیدن به معناى تعلل ورزیدن در توبه از گناه، و انجام هر گونه کار خیر است.(20)
ترتیل:
(وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتیلاً)
«ترتیل» از مادّه «رَتَل» (بر وزن قمر)، به معناى «منظم بودن و مرتب بودن» است، لذا کسى که دندان هایش خوب و منظم و مرتب باشد، عرب به او «رتل الاسنان» مى گوید، روى این جهت، ترتیل به معناى پى در پى آوردن سخنان یا آیات روى نظام و حساب است.
بنابراین، جمله «وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیْلاً» اشاره به این واقعیت است که آیات قرآن گرچه تدریجاً و در مدت 23 سال نازل شده است، اما این نزول تدریجى، روى نظم و حساب و برنامه اى بوده، به گونه اى که در افکار، رسوخ کند، و دل ها را مجذوب خود سازد.(21)
تَرْجُونَ:
(مَا لَکُمْ لاتَرْجُونَ للهِ وَقَاراً)
«تَرْجُونَ» از مادّه «رجاء» به معناى امید است که گاه توأم با خوف مى باشد.(22)
تُرْجِى:
(تُرْجی مَنْ تَشآءُ)
«تُرْجِى» از مادّه «ارجاء» به معناى تأخیر است.(23)
تَرَدّى:
(مَالُهُ إِذا تَرَدّى)
«تَرَدّى» از مادّه «ردائت» و «ردىّ» به معناى هلاکت است، و به معناى سقوط از بلندى که مایه هلاکت شود نیز آمده است، بلکه، بعضى اصل آن را به معناى سقوط مى دانند، و از آنجا که سقوط از نقطه مرتفع موجب هلاکت مى شود، به معناى هلاکت نیز آمده، و در آیه مورد بحث، ممکن است به معناى سقوط در قبر، یا دوزخ، و یا هلاکت به معناى مجازات بوده باشد.(24)
تُرْدِین:
(إِنْ کِدتَّ لَتُرْدینَ)
«تُرْدِین» از مادّه «ارداء» به معناى سقوط از بلندى است که معمولاً توأم با هلاکت است.(25)
تَرْهَقُهُمْ:
(تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ)
«تَرْهَقُهُمْ» از مادّه «رهق» (بر وزن شفق) به معناى پوشانیدن و فراگرفتن است و یا به معناى پوشاندن اجبارى است.(26)
تُرِیْحُون:
(جَمَالٌ حینَ تُریحُونَ)
«تُرِیْحُون» از مادّه «اراحه» به معناى باز گرداندن حیوانات، به هنگام غروب به آغلها و استراحتگاهشان است، لذا محلى را که در آن استراحت مى کنند، «مراح» مى گویند.(27)
تَزاوَرُ:
(إذَا طَلَعَت تَّزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ)
تعبیر به «تَزاوَرُ» که به معناى «تمایل پیدا کردن» است، این نکته را دربردارد که گویى خورشید، مأموریت داشت از سمت راست غار، بگذرد.
و از این گذشته «تَزاوَرُ» که از مادّه «زیارت» است توأم با آغازگرى است که مناسب طلوع آفتاب مى باشد.(28)
تَزْرَعُونَه:
(أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ)
«تَزْرَعُونَه» از مادّه «زراعت» و به معناى «رویانیدن» است.(29)
تزکیه:
(وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ)
«تزکیه» به معناى افزودن و نمو دادن است.(30)
تَزَیَّلُوا:
(لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا)
«تَزَیَّلُوا» از مادّه «زوال» در اینجا به معناى جدا گشتن و متفرق شدن است.(31)


(1) . طه، آیه 5 (ج 13، ص 184).
(2) . زمر، آیه 31 (ج 19، ص 466).
(3) . حدید، آیه 16 (ج 23، ص 353).
(4) . حجّ، آیه 31 (ج 14، ص 109).
(5) . عنکبوت، آیه 17 (ج 16، ص 248).
(6) . نحل، آیه 47 (ج 11، ص 277).
(7) . انفال، آیه 27 (ج 7، ص 173).
(8) . نساء، آیه 82 (ج 4، ص 44).
(9) . ملک، آیه 27 (ج 24، ص 362).
(10) . بقره، آیه 188 (ج 2، ص 13).
(11) . احقاف، آیه 25 (ج 21، ص 374).
(12) . اسراء، آیه 16 (ج 12، ص 76) ; فرقان، آیه 36 (ج 15، ص 106).
(13) . کهف، آیه 45 (ج 12، ص 486).
(14) . بقره، آیه 269 (ج 2، ص 400).
(15) . قصص، آیه 23 (ج 16، ص 67).
(16) . طارق، آیه 7 (ج 26، ص 377).
(17) . مؤمنون، آیه 35 (ج 14، ص 262) ; صافات، آیه 16 (ج 19، ص 42).
(18) . فجر، آیه 19 (ج 26، ص 481).
(19) . قیامت، آیه 26 (ج 25، ص 311).
(20) . حدید، آیه 14 (ج 23، ص 347).
(21) . فرقان، آیه 32 (ج 15، ص 100).
(22) . نوح، آیه 13 (ج 25، ص 78).
(23) . احزاب، آیه 51 (ج 17، ص 413).
(24) . لیل، آیه 11 (ج 27، ص 93).
(25) . صافات، آیه 56 (ج 19، ص 76).
(26) . قلم، آیه 43 (ج 24، ص 419) ; معارج، آیه 44 (ج 25، ص 57).
(27) . نحل، آیه 6 (ج 11، ص 183).
(28) . کهف، آیه 17 (ج 12، ص 404).
(29) . واقعه، آیه 64 (ج 23، ص 259).
(30) . بقره، آیه 151 (ج 1، ص 583).
(31) . فتح، آیه 25 (ج 22، ص 104).
 
 
تابَ عَلَیْکُم ـ تَحِیدتَسائَلُونَ ـ تَعِیَها
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma