حُشِرَ ـ حَفِیظ

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
حَدّ ـ حَسِیسحق ـ حَنِیف

حُشِرَ:
(وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَانَ)
«حُشِرَ» از مادّه «حشر» (بر وزن نشر) به معناى بیرون ساختن جمعیت از قرارگاه و حرکت دادن آنها به سوى میدان مبارزه و مانند آن است; از این تعبیر و همچنین از تعبیر آیه بعد استفاده مى شود که سلیمان(علیه السلام)به سوى نقطه اى لشکرکشى کرده بود، اما این کدامیک از لشکرکشى هاى سلیمان است؟ به درستى معلوم نیست.(1)
حَشْر:
(وَ حَشَرْنَا عَلَیْهِمْ)
«حشر» به معناى کوچ دادن و خارج کردن گروهى از مقرشان و حرکت دادن آنها به سوى میدان جنگ یا غیر آن است، بنابراین به معناى حشر در قیامت نیست، بلکه به هر گونه اجتماع و خروج از قرارگاه و حاضر شدن در میدان، اطلاق مى شود.(2)
حَصَب:
(اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ)
«حَصَب» در اصل به معناى پرتاب کردن چیزى در آتش است ـ مخصوصاً قطعات هیزم که در تنور پرتاب مى کنند ـ بعضى گفته اند که «حطب» (بر وزن سبب) که به معناى هیزم مى باشد در لغات مختلف عرب، تلفظ هاى متفاوتى دارد; بعضى از قبائل آن را «حصب» و بعضى دیگر «خضب» مى نامند و از آنجا که قرآن براى جمع بین قبائل و طوائف و دل ها بوده، گاه لغات مختلف آنها را به کار مى گیرد، تا از این راه، جمع قلوب شود، از جمله همین کلمه «حَصَب» است که تلفظى است از قبائل اهل «یمن» در واژه «حطب».(3)
حصباء:
(أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حاصِباً)
«حصباء» از مادّه «حَصْب» به معناى سنگریزه است.(4)
حصر:
(لِلْفُقَرآءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا)
«حصر» به معناى حبس و منع و تضییق است، و در اینجا به معناى تمام امورى است که انسان را از تأمین معاش باز مى دارد.(5)
حُصِّلَ:
(وَحُصِّلَ مَا فِى الصُّدُورِ)
«حُصِّلَ» از مادّه «تحصیل» در اصل به معناى بیرون آوردن «مغز» از «پوست» است; همچنین به تصفیه معادن، و خارج کردن طلا و امثال آن از سنگ معدن اطلاق مى شود، سپس در معناى وسیعى، یعنى مطلق استخراج و مجزا ساختن به کار رفته است. و در آیه مورد بحث، منظور جداسازى خیر و شرّى است که در دلها نهفته شده، اعم از ایمان و کفر، یا صفات حسنه و رذیله، و یا نیات خوب و بد، که در آن روز آنها از یکدیگر جدا و ظاهر و آشکار مى شود، و هر کس بر طبق آن به پاداش کیفر خود مى رسد.(6)
حَصُور:
(وَ حَصُوراً وَ نَبِیّاً)
«حَصُور» از «حَصْر» به معناى «حبس» گرفته شده است، به معناى کسى که خود را از هوى و هوس، منع کرده است; این واژه، گاه به معناى کسى که خوددارى از ازدواج مى کند نیز آمده. این کلمه در قرآن از صفات «یحیى» شمرده شده و از این نظر امتیازى براى او بوده است که بیانگر نهایت عفت و پاکى است، و یا بر اثر شرائط خاص زندگى، مجبور به سفرهاى متعدد براى تبلیغ آئین الهى بوده، و همچون عیسى مسیح(علیه السلام)ناچار به مجرد زیستن گردیده است. این تفسیر، نیز نزدیک به نظر مى رسد که منظور از «حصور» در آیه فوق کسى است که شهوات و هوس هاى دنیا را ترک گفته و در واقع یک مرحله عالى از زهد بوده است.(7)
حصى:
(وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ)
«حصى» از مادّه «حَصْى» به معناى «ریگ» است.(8)
حَصِید:
(مِنْها قائِمٌ وَ حَصیدٌ)
«حَصِید» از مادّه «حَصْد» به معناى درو شده، اشاره به سرزمین هایى همچون سرزمین قوم نوح و لوط(علیهما السلام) که یکى در زیر آب غرق شد و دیگرى زیر و رو و سنگباران گردید.(9)
حَصِیر:
(لِلْکَافِرینَ حَصِیراً)
«حَصِیر» از مادّه «حصر» به معناى «حبس» است و به هر نقطه اى که راه خروج ندارد، حصیر گفته مى شود; و اگر «حصیر» معمولى را هم حصیر مى گویند، به خاطر آن است که قسمت هاى مختلف آن، به هم بافته و محصور شده است.(10)
حُطام:
(نَشآءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطاماً)
«حُطام» از مادّه «حطم» (بر وزن حتم) در اصل، به معناى «شکستن چیزى» است; و غالباً به شکستن اشیاء خشک مانند استخوان پوسیده، و یا ساقه هاى خشک گیاهان اطلاق مى شود و در اینجا منظور کاه است. این احتمال نیز داده شده است که منظور از «حُطام» در اینجا پوسیدن تخم ها در زیر زمین و عدم رویش آنها باشد.(11)
حطب:
(اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ)
«حطب» در اصل به معناى پرتاب کردن چیزى در آتش است ـ مخصوصاً قطعات هیزم که در تنور پرتاب مى کنند ـ بعضى گفته اند «حطب» (بر وزن سبب) که به معناى هیزم مى باشد در لغات مختلف عرب، تلفظ هاى متفاوتى دارد; بعضى از قبائل آن را «حصب» و بعضى دیگر «خضب» مى نامند و از آنجا که قرآن براى جمع بین قبائل و طوائف و دل ها بوده، گاه لغات مختلف آنها را به کار مى گیرد، تا از این راه، جمع قلوب شود.(12)
حُطَمَه:
(کَلاّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ)
«حُطَمَه» صیغه مبالغه از مادّه «حطم» به معناى درهم شکستن چیزى است; و این نشان مى دهد که آتش سوزان دوزخ به شدت اعضاى آنها را درهم مى شکند. ولى از بعضى از روایات استفاده مى شود که «حطمه» نام تمام جهنم نیست بلکه نام بخش فوق العاده سوزانى از آن است.(13)
حطّه:
(وَ قُولُوا حِطَّةٌ)
کلمه «حطّه» از مادّه «حَطّ» که در واقع شعار بنى اسرائیل به هنگام ورود به بیت المقدس بود، صورت اختصارى از جمله: مَسْئَلَتُنَا حِطَّة: «تقاضاى ما ریزش گناهان ما و یا ریزش باران عفو و رحمتت بر ما است» مى باشد. زیرا «حِطَّه» در اصل، به معناى نزول چیزى از طرف بالا است.(14)
حَفَدَة:
(أَزْواجِکُمْ بَنینَ وَ حَفَدَةً)
«حَفَدَة» جمع «حافد» در اصل به معناى کسى است که بدون انتظار پاداش، با سرعت همکارى مى کند، ولى در آیه مورد بحث، به عقیده بسیارى از مفسران، منظور نوه ها است و بعضى خصوص نوه هاى دخترى را گفته اند. بعضى دیگر معتقدند که «حَفَدَه» به فرزندان بزرگ که مى توانند کمک و همکارى کنند اطلاق شده است. و بعضى آن را هرگونه معاون و کمک کار را اعم از فرزندان و غیر فرزندان دانسته اند.(15)
حَفَظَةً:
(وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً)
«حَفَظَةً» جمع «حافظ» و در اینجا به معناى فرشتگانى است که مأمور نگاهدارى حساب اعمال انسان ها هستند.(16)
حَفِىٌّ:
(کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها)
«حَفِىٌّ» در اصل به معناى کسى است که پى در پى از چیزى سؤال مى کند و با دقت و اصرار تعقیب مى نماید و از آنجا که اصرار در سؤال باعث پیشرفت علم و دانش انسان مى شود، گاهى این کلمه به معناى «عالم و دانشمند» نیز آمده است.(17)
حَفِیظ:
(أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً)
«حَفِیظ» از مادّه «حِفْظ» به کسى مى گویند که از شخص یا چیزى مراقبت کرده و او را از زیان و ضرر حفظ مى کند. «حَفِیظ» از این نظر که صفت مشبهه است و معناى ثبات و دوام را مى رساند با «حافظ» که اسم فاعل است تفاوت دارد، بنابراین «حفیظ» به معناى کسى است که به طور مداوم مراقب حفظ چیزى مى باشد; در نتیجه مفهوم آیه چنین مى شود که مسئولیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)مسئولیت رهبرى، هدایت و دعوت به سوى حق و مبارزه با فساد است.(18)


(1) . نمل، آیه 17 (ج 15، ص 460).
(2) . انعام، آیه 111 (ج 5، ص 500) ; نمل، آیه 83 (ج 15، ص 579) ; ق، آیه 44 (ج 22، ص 307); حشر، آیه 2 (ج 23، ص 498).
(3) . انبیاء، آیه 98 (ج 13، ص 551).
(4) . عنکبوت، آیه 40 (ج 16، ص 290).
(5) . بقره، آیه 273 (ج 2، ص 416).
(6) . عادیات، آیه 10 (ج 27، ص 274).
(7) . آل عمران، آیه 39 (ج 2، ص 623) ; مریم، آیه 7 (ج 13، ص 32).
(8) . طلاق، آیه 1 (ج 24، ص 233).
(9) . هود، آیه 100 (ج 9، ص 275).
(10) . اسراء، آیه 8 (ج 12، ص 40).
(11) . واقعه، آیه 65 ; حدید، آیه 20 (ج 23، صفحات 361، 366).
(12) . انبیاء، آیه 98 (ج 13، ص 551).
(13) . همزه، آیات 4، 5 (ج 27، ص 340).
(14) . اعراف، آیه 161 (ج 6، ص 490).
(15) . نحل، آیه 72 (ج 11، ص 345).
(16) . انعام، آیه 61 (ج 5، ص 340).
(17) . اعراف، آیه 187 (ج 7، ص 59).
(18) . نساء، آیه 80 (ج 4، ص 41) ; انعام، آیه 104 (ج 5، ص 484) ; ق، آیه 32 (ج 22، ص 289).
 
حَدّ ـ حَسِیسحق ـ حَنِیف
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma