زاجرات ـ زَیَّلْنَا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
رِکَاب ـ رؤیتسائبه ـ ساهُون

زاجرات:
(فَالزّاجِراتِ زَجْراً)
«زاجرات» از مادّه «زجر» به معناى «راندن چیزى با صدا و فریاد» است، سپس، در معناى گسترده ترى به کار رفته که هر گونه طرد و منع را، شامل مى شود. بنابراین «زاجرات» به معناى گروه هایى است که به منع و طرد و زجر دیگران مى پردازند.(1)
زاغَت:
(وَ إِذْ زاغَتِ الأَبْصارُ)
«زاغَت» از مادّه «زیغ»، به معناى انحراف از حق و درستى است و در سوره «ص» به چشم نسبت داده شده، نه به صاحبان چشم، و این براى بیان مبالغه در مطلب است.(2)
زاغُوا:
(فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ)
«زاغُوا» از مادّه «زیغ» به معناى انحراف از طریق مستقیم است.(3)
زاهِق:
(فَإِذا هُوَ زاهِقٌ)
«زاهِق» به معناى چیزى است که به کلّى مضمحل شده.(4)
زَبانِیَة:
(سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ)
«زَبانِیَة» جمع «زِبنیه» (به کسر زا) در اصل، به معناى مأمورین انتظامى، از مادّه «زَبْن» (بر وزن متن) به معناى دفع کردن، صدمه زدن و دور ساختن است، و در اینجا به معناى فرشتگان عذاب و مأموران دوزخ است.(5)
زَبَد:
(فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً)
«زَبَد» به معناى کف هاى روى آب و یا هر گونه کف مى باشد و مى دانیم بر روى آب زلال، کمتر کف آشکار مى گردد، چرا که کف ها به خاطر آلوده شدن آب و اجسام خارجى مى باشد.(6)
زُبَر:
(آتُونی زُبَرَ الْحَدیدِ)
«زُبَر» جمع «زبرة» (بر وزن غرفه) به معناى قطعات بزرگ و ضخیم آهن است.(7)
زُبُر:
(بِالْبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ)
«زُبُر» جمع «زبرة» (بر وزن لقمه) به معناى قسمتى از موى پشت سر حیوان است که آن را جمع و از بقیه جدا کنند، سپس این واژه به هر چیزى که مجزا از دیگرى شود، اطلاق شده است، بنابراین جمله «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً» اشاره به تجزیه امت ها به گروه هاى مختلف است.
بعضى نیز احتمال داده اند: «زُبُر» جمع «زبور» به معناى کتاب بوده باشد، یعنى هر یک از آنها دنباله رو کتابى از کتب آسمانى شدند، و بقیه کتب الهى را نفى کردند، در حالى که همه از مبدأ واحدى سرچشمه گرفته بود. ولى جمله «کُلُّ حِزْب بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» تفسیر اول را تقویت مى کند چرا که از احزاب مختلف و تعصب هر یک از آنها بر گفته هاى خویش سخن مى گوید.
«زُبُر» جمع «زبور» به معناى کتاب هایى است، و در اصل از مادّه «زبر» (بر وزن ابر) به معناى نوشتن است.
در این که فرق میان «بیّنات»، «زبر» و «کتاب منیر» چیست؟ مفسران نظرات مختلفى اظهار داشته اند، که از همه روشن تر دو تفسیر زیر است:
1 ـ «بیّنات» به معناى دلائل روشن و معجزاتى است که حقانیت پیامبر را به ثبوت مى رساند، اما «زبر» جمع «زبور» به معناى کتاب هایى است که خط آنها با استحکام نوشته شده (همچون نوشته بر سنگ و مانند آن)، که در اینجا کنایه از استحکام مطالب آن است. و به هر حال،
اشاره به کتاب هایى است که قبل از موسى(علیه السلام) نازل شده، در حالى که «کتاب منیر» اشاره به کتاب موسى و کتب آسمانى دیگرى است که بعد از آن نازل گردیده (زیرا در قرآن مجید در سوره «مائده» آیات 44 و 46 از «تورات» و «انجیل» به عنوان هدایت و نور، یاد شده، و در آیه 15 همان سوره در مورد قرآن مجید تعبیر «نور» نیز آمده است).
2 ـ منظور از «زبر» آن قسمت از کتب انبیاء است، که تنها محتوى پند و اندرز و نصیحت و مناجات بوده (مانند «زبور» داود(علیه السلام)) و اما «کتاب منیر» آن دسته از کتاب هاى آسمانى است که، داراى احکام و قوانین و دستورات مختلف اجتماعى و فردى است، مانند «تورات»، «انجیل» و «قرآن» و این تفسیر مناسبتر به نظر مى رسد.
«زُبُر» جمع «زبور» در سوره «قمر» اشاره به نامه اعمال آدمیان مى باشد، بعضى، نیز احتمال داده اند: منظور از آن «لوح محفوظ» باشد، ولى این معنا با صیغه جمع سازگار نیست.(8)
زبور:
(وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ)
گر چه «زبور» در اصل، به معناى هر گونه کتاب و نوشته است، ولى در قرآن مجید، در دو مورد از سه موردى که این کلمه به کار رفته، اشاره به «زبور» داود(علیه السلام) است و بعید به نظر نمى رسد که مورد سوم یعنى آیه مورد بحث نیز به همین معنا باشد.(9)
زجاجه:
(فی زُجاجَة الزُّجاجَةُ)
«زجاجه» یعنى «شیشه»، و در اصل به سنگ هاى شفاف مى گویند، و از آنجا که شیشه نیز از مواد سنگى ساخته مى شود و شفاف است به آن «زجاجه» گفته شده. و در اینجا به معناى حبابى است که روى چراغ مى گذاشتند، تا هم شعله را محافظت کند و هم گردش هوا را، از طرف پایین به بالا، تنظیم کرده، بر نور و روشنایى شعله بیفزاید.(10)
زَجْرَة:
(فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَةٌ)
«زَجْرَة» از مادّه «زجر»، گاه، به معناى طرد است، و گاه، به معناى فریادى است که براى راندن گفته مى شود، و در اینجا منظور معناى دوم، و اشاره به «نفخه دوم» و «صیحه ثانى اسرافیل» مى باشد. انتخاب تعبیر «زَجْرَةٌ واحِدَةٌ» در سوره «نازعات» با توجّه به محتواى این دو کلمه، اشاره به سرعت و ناگهانى بودن رستاخیز و سهولت و آسانى آن در برابر قدرت خدا است، که با
یک فریاد آمرانه از سوى فرشته رستاخیز، یا صور اسرافیل، همه مردگان لباس حیات در تن مى کنند و در عرصه محشر براى حساب حاضر مى شوند.(11)
زُحْزِحَ:
(زُحْزِحَ عَنِ النّارِ)
«زُحْزِحَ» در اصل به معناى این است که انسان خود را از تحت تأثیر جاذبه و کشش چیزى تدریجاً خارج و دور سازد.(12)
زَحْف:
(الَّذینَ کَفَرُواْ زَحْفاً)
«زَحْف» در اصل به معناى حرکت کردن به سوى چیزى است آن چنان که پاها به روى زمین کشیده شود، همانند حرکت کودک قبل از آن که راه بیافتد و یا شتر به هنگام خستگى که پاى خود را به روى زمین مى کشد; سپس به حرکت لشکر انبوه نیز گفته شده است; زیرا از دور چنان به نظر مى رسد که گویى روى زمین مى لغزند و به پیش مى آیند.
در آیه فوق به کار بردن کلمه «زَحْف» اشاره به این است، که هر چند دشمن از نظر نفرات و تجهیزات فراوان، و شما در اقلیت، اما
نباید از میدان مبارزه فرار کنید همان گونه که نفرات دشمن در میدان «بدر» چند برابر شما بود، پایدارى به خرج دادید و سرانجام پیروز شدید.(13)
زخرف:
(زُخْرُفَ الْقَوْلِ)
«زخرف» در اصل، به معناى «زینت» و همچنین به معناى طلا که وسیله زینت است آمده، سپس به سخنان فریبنده که ظاهرى زیبا دارد نیز «زخرف» و «مزخرف» گفته شده است. و این بدان جهت است که طلا یکى از فلزات معروف زینتى است; خانه هاى پر نقش و نگار را نیز «زخرف» مى گویند، و همچنین سخنان پر آب و رنگ فریبنده را گفتار «مزخرف» مى نامند.(14)
زخرف القول:
(زُخْرُفَ الْقَوْلِ)
«زخرف القول» به معناى سخنان فریبنده است که ظاهرى جالب و باطنى زشت و بد دارد.(15)
زَرابِىّ:
(وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ)
«زَرابِىّ» جمع «زَرِیْبَة» به معناى فرش هاى عالى خواب دار است که هم نرم و راحت است و هم گران بها و پر قیمت.(16)
زُرْتُم:
(حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ)
«زُرْتُم» از مادّه «زیارة» و «زَوْر» (بر وزن قول) در اصل، به معناى قسمت بالاى سینه است; سپس به معناى ملاقات کردن و روبرو شدن به کار رفته است. «زَوَر» (بر وزن سفر) به معناى کج شدن قسمت بالاى سینه است، و از آنجا که دروغ نوعى انحراف از حق است، به آن، «زُور» (بر وزن کور) اطلاق مى شود.(17)
زَرْع:
(یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ)
«زَرْع» هر گونه زراعتى را شامل مى شود، و در سوره «سجده» معناى وسیعى دارد که هرگونه گیاه و درخت را شامل مى شود، هر چند گاهى در استعمالات در مقابل درخت قرار مى گیرد.(18)
زُرْق:
(الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذ زُرْقاً)
«زُرْق» جمع «ازرق معمولاً به معناى کبود چشم مى آید، ولى گاه به کسى که اندامش بر اثر شدت درد و رنج، تیره و کبود شده، نیز اطلاق مى گردد چه این که بدن به هنگام تحمل درد و رنج، نحیف و ضعیف شده، طراوت و رطوبت خود را از دست مى دهد و کبود به نظر مى رسد. بعضى نیز این کلمه را به معناى «نابینا» تفسیر کرده اند; زیرا گاه مى شود افراد کبود چشم، ضعف بینایى فوق العاده اى دارند که معمولاً توأم با بور بودن تمام موهاى بدن آنها است، اما آنچه در تفسیر بالا ذکر کردیم، شاید از همه بهتر باشد.(19)
زَعَمَ:
(زَعَمَ الَّذینَ کَفَرُواْ)
«زَعَمَ» از مادّه «زعم» (بر وزن طعم) به معناى سخنى است که احتمال یا یقین دروغ در آن است، و گاه به پندار باطل نیز اطلاق مى شود; و در آیه مورد بحث، منظور همان معناى اول است. از بعضى از کلمات لغویین نیز استفاده مى شود که این ماده به معناى اخبار به طور مطلق نیز آمده است; هر چند از موارد استعمال این لغت و کلمات مفسران، استفاده مى شود که این واژه با مفهوم دروغ آمیخته است، و لذا گفته اند: «هر چیز کنیه اى دارد و «زعم» کنیه دروغ است».(20)
زَعَمْتُمْ:
(زَعَمْتُمْ مِّنْ دُونِهِ)
«زَعَمْتُمْ» از مادّه «زعم»، معمولاً به پندار نادرست گفته مى شود، لذا از «ابن عباس» نقل شده: هر جا کلمه «زعم» در قرآن به کار رفته، به معناى دروغ و کذب (و عقیده بى اساس) است.
«راغب» در کتاب «مفردات» مى گوید: الزَّعْمُ حِکَایِةُ قَوْل یَکُونُ مَظِنَّةً لِلْکِذْبِ...: «زعم به معناى نقل سخن (یا عقیده) اى است که احتمال دروغ در آن مى رود، لذا در تمام مواردى که در قرآن به کار رفته در مورد مذمت و نکوهش است».(21)
زَفِیر:
(لَهُمْ فیها زَفیرٌ)
«زَفِیر» در اصل، به معناى فریاد کشیدنى است که با بیرون فرستادن نفس توأم باشد. و بعضى گفته اند: فریاد نفرت انگیز الاغ در آغاز، «زفیر» و در پایانش «شهیق» نامیده مى شود، و در اینجا اشاره به فریاد و ناله اى است که از غم و اندوه برمى خیزد.
این احتمال نیز وجود دارد که این زفیر و ناله غم انگیز، تنها مربوط به عابدان نباشد، بلکه شیاطینى که معبودشان بودند نیز در این امر با آنها شریکند، و بعضى گفته اند «زَفِیر» صدایى است که در گلو مى پیچد.(22)
زقّوم:
(أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ)
«زقّوم» به گفته اهل لغت اسم گیاهى است تلخ، بد بو و بد طعم. و به گفته بعضى از مفسران، اسم گیاهى است که داراى برگ هاى کوچک و تلخ و بد بو است، در سرزمین «تهامه» مى روید که مشرکان با آن آشنا بودند. و در تفسیر «روح المعانى» اضافه مى کند، این گیاه، شیره اى دارد که وقتى به بدن انسان مى رسد، ورم مى کند.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: زقّوم هر نوع غذاى تنفرآمیز دوزخیان است.«لسان العرب» مى گوید: این ماده در اصل به معناى بلعیدن آمده است.(23)
زکات:
(وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ)
«زکات» به معناى وسیع کلمه، و طبق حدیث معروف: لِکُلِّ شَىْء زَکَاةٌ «براى همه نعمت ها و مواهب الهى، زکاتى هست»; تمام اعمال نیک را شامل مى شود.
و اگر «زکات» را به معناى خصوص زکات مال تفسیر کنیم، ذکر آن از میان سایر وظائف الهى به خاطر اهمیتى است که در عدالت اجتماعى دارد.(24)
زَکّیها:
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها)
«زَکّیها» از مادّه «تزکیة» در اصل ـ چنان که «راغب» در «مفردات» آورده ـ به معناى نمو و رشد دادن است، و «زکات» نیز در اصل به معناى نمو و رشد است.(25)
زِلزال:
(زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزالَها)
«زِلزال» (به کسر زاى) معناى مصدرى دارد، و «زَلزال» (به فتح زاى) معناى اسم مصدرى، و این وضع معمولاً در افعالى مى آید که به صورت مضاعف به کارى مى رود، مانند: «صلصال» و «وسواس».(26)
زُلفى، زلفة:
(عِنْدَنَا زُلْفى)
«زُلْفى» و «زلفة» به معناى «مقام و منزلت و منزگاه» (در پیشگاه خدا) آمده است (مفردات راغب) و به همین دلیل، منازل شب را «زلف اللیل» گویند.(27)
زَلَق:
(فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً)
«زَلَق» به معناى سرزمینى صاف و بدون هیچ گونه گیاه است آن چنان که پاى انسان بر روى آن بلغزد (امروز براى این که شن هاى روان را ثابت کنند و از فرو رفتن آبادى ها در زیر طوفان هاى شن جلوگیرى به عمل آورند، سعى مى کنند، گیاهان، نباتات و درختانى در آنها برویانند و به اصطلاح از آن حالت زلق و لغزندگى، بیرون آید و مهار شود).(28)
زمر:
(إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً)
«زمر» به معناى گروه اندک است.(29)
زمهریر:
(شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً)
«زمهریر» از مادّه «زَمْهَر» به معناى شدت سرما، یا شدت غضب، یا سرخ شدن چشم، بر اثر خشم، مى باشد، و در اینجا منظور همان معناى اول است. در حدیثى آمده است که در جهنم نقطه اى وجود دارد که از شدت سرما اعضاى بدن از هم متلاشى مى شود.(30)
زند:
«زند» (بر وزن بند) در اصل به معناى چوب بالائى است که با آن آتش مى افروزند، و چوب زیرین را «زنده» و هر دو را «زندان» مى گویند، و جمع «زند» «زناد» است. کبریت و فندک را «زند» یا «زناد» مى نامند.(31)
زَنِیم:
(عُتُلّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیم)
«زَنِیم» کسى است که اصل و نسب روشنى ندارد و او را به قومى نسبت مى دهند، در حالى که از آنها نیست، و در اصل از «زنمه» (بر وزن قلمه) به قسمتى از گوش گوسفند مى گویند، که آویزان است، گویى جزء گوش نیست و به آن وابسته است.(32)
زَوَّجْنَاکَها:
(وَطَراً زَوَّجْنَاکَها)
تعبیر به «زَوَّجْنَاکَها» (او را به همسرى تو در آوردیم) دلیل بر این است که این ازدواج یک ازدواج الهى بود، لذا، در تواریخ آمده است که «زینب» بر سایر همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله)به این امر مباهات مى کرد، و مى گفت: زَوَّجَکُنَّ أَهْلُوکُنَّ وَ زَوَّجْنِى اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ «شما را خویشاوندانتان به همسرى پیامبر(صلى الله علیه وآله)درآوردند، ولى مرا خداوند از آسمان به همسرى پیامبر(صلى الله علیه وآله) خدا درآورد».(33)
زُور:
(فَقَدْ جآؤُ ظُلْماً وَ زُوراً)
«زُور» (بر وزن کور) در اصل از «زَور» (بر وزن غَور) به معناى انحناء قسمت بالاى سینه، گرفته شده، سپس به هر چیز که از حدّ وسط متمایل شود، اطلاق گردیده، و به معناى منحرف شدن نیز آمده است. و از آنجا که سخن دروغ و باطل انحراف از حق دارد، به آن «زور» مى گویند، و نیز به همین دلیل این واژه به «بت» نیز اطلاق مى شود.(34)
زَوَر:
(حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ)
«زَوَر» (بر وزن سفر) به معناى کج شدن قسمت بالاى سینه است.(35)
زَهَقَ:
(الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ)
«زَهَقَ» از مادّه «زُهُوق» به معناى اضمحلال، هلاک و نابودى است، و «زهوق» (بر وزن قبول) به معناى چیزى است که به طور کامل محو و نابود مى شود.(36)
زَیتون:
(وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ)
«زَیتون»، هم، نام آن درخت مخصوص است و هم نام میوه آن (ولى، به گفته بعضى از مفسران «زَیتون» فقط نام درخت است، و «زَیتونه» نام میوه آن، در حالى که در آیه 35 سوره «نور» «زَیتونه» به خود درخت اطلاق شده است).(37)
زَیْغ:
(الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ)
«زَیْغ» در اصل، به معناى انحراف از حالت مستقیم و مایل شدن به یک طرف است و بودن «زیغ در قلب»، به معناى انحراف اعتقادات از راه راست، به طرق انحرافى است.(38)
زَیَّلْنَا:
(فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکَآؤُهُمْ)
«زَیَّلْنَا» از مادّه «تزییل»، به معناى جدا ساختن است، و به طورى که بعضى از ارباب لغت گفته اند: مادّه ثلاثى آن «زال یزیل» است، که به معناى جدا شدن مى باشد، نه از «زال یزول» به معناى زوال پذیرفتن.(39)


(1) . صافات، آیه 2 (ج 19، ص 493).
(2) . احزاب، آیه 10 (ج 17، ص 238) ; ص، آیه 63 (ج 19، ص 346).
(3) . صف، آیه 5 (ج 24، ص 83).
(4) . انبیاء، آیه 18 (ج 13، ص 407).
(5) . علق، آیه 18 (ج 27، ص 194).
(6) . رعد، آیه 17 (ج 10، ص 199).
(7) . کهف، آیه 96 (ج 12، ص 579).
(8) . نحل، آیه 44 (ج 11، ص 269) ; مؤمنون، آیه 53 (ج 14، ص 281) ; شعراء، آیه 196 (ج 15، صفحه 374) ; فاطر، آیه 25 (ج 18، ص 260) ; قمر، آیه 52 (ج 23، ص 88).
(9) . انبیاء، آیه 105 (ج 13، ص 561).
(10) . نور، آیه 35 (ج 14، ص 510).
(11) . صافات، آیه 19 (ج 19، ص 43) ; نازعات، آیه 13 (ج 26، ص 97).
(12) . آل عمران، آیه 185 (ج 3، ص 260).
(13) . انفال، آیه 15 (ج 7، ص 143).
(14) . انعام، آیه 112 (ج 5، ص 506) ; اسراء، آیه 93 (ج 12، ص 312).
(15) . انعام، آیه 112 (ج 5، ص 505).
(16) . غاشیه، آیه 16 (ج 26، ص 439).
(17) . تکاثر، آیه 2 (ج 27، ص 301).
(18) . نحل، آیه 11 (ج 11، ص 194) ; سجده، آیه 27 (ج 17، ص 193).
(19) . طه، آیه 102 (ج 13، ص 327).
(20) . تغابن، آیه 7 (ج 24، ص 203).
(21) . اسراء، آیه 56 (ج 12، ص 185).
(22) . انبیاء، آیه 100 (ج 13، ص 553) ; ملک، آیه 7 (ج 24، ص 337).
(23) . صافات، آیه 62 (ج 19، ص 83) ; واقعه، آیه 52 (ج 23، ص 246).
(24) . اعراف، آیه 156 (ج 6، ص 465).
(25) . شمس، آیه 9 (ج 27، ص 62).
(26) . زلزله، آیه 1 (ج 27، ص 244).
(27) . سبأ، آیه 37 (ج 18، ص 121) ; ص، آیه 25 (ج 19، ص 266).
(28) . کهف، آیه 40 (ج 12، ص 474).
(29) . زمر، آیات 71، 73 (ج 19، صفحات 574، 580).
(30) . انسان، آیه 13 (ج 25، ص 364).
(31) . یس، آیه 80 (ج 18، ص 492).
(32) . قلم، آیه 13 (ج 24، ص 393).
(33) . احزاب، آیه 37 (ج 17، ص 344).
(34) . فرقان، آیه 4 (ج 15، ص 33) ; مجادله، آیه 2 (ج 23، ص 424).
(35) . تکاثر، آیه 2 (ج 27، ص 301).
(36) . اسراء، آیه 81 (ج 12، ص 253).
(37) . نحل، آیه 11 (ج 11، ص 194).
(38) . آل عمران، آیه 7 (ج 2، ص 504).
(39) . یونس، آیه 28 (ج 8، ص 337).
 
 
رِکَاب ـ رؤیتسائبه ـ ساهُون
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma