رحلة ـ رُقیه

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
رئوف ـ رَجِیمرِکَاب ـ رؤیت

رحلة:
(إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّیْفِ)
«رحلة» در اصل از «رَحْل» (بر وزن شهر) به معناى پوششى است که بر مرکب براى سوار شدن مى نهند،سپس به همین مناسبت آن را به خود شتر ویا مسافرت هایى که با آن یا وسیله دیگرى انجام داده مى شود، اطلاق کرده اند.(1)
رَحِم:
(وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ)
«رَحِم» در اصل، به معناى «جایگاه جنین» در شکم مادر است، سپس این تعبیر به تمام خویشاوندان اطلاق شده است; به خاطر این که از رحم واحدى نشأت گرفته اند.(2)
رحمان:
(الرَّحْمنُ)
نام «رحمان» بعد از نام «اللّه»، گسترده ترین مفهوم را در میان نامهاى پروردگار دارد; زیرا مى دانیم خداوند داراى دو رحمت است: «رحمت عام» و «رحمت خاص»; نام «رحمان» اشاره به «رحمت عام» او است که همگان را شامل مى شود و نام «رحیم» اشاره به «رحمت خاص» او که مخصوص اهل ایمان و طاعت است. و شاید به همین دلیل، نام «رحمان» بر غیر خدا هرگز اطلاق نمى شود (مگر این که با کلمه «عبد» همراه باشد) ولى وصف «رحیم» به دیگران نیز گفته مى شود; چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست، اما رحمت خاص، هر چند به صورت ضعیف، در میان انسان ها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.(3)
رحمت:
(وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنینَ)
منظور از «رحمت»، همان نعمت هاى مادّى و معنوى الهى است، که شامل حال انسان هاى شایسته مى شود، در کتاب «مفردات» مى خوانیم که «رحمت» هر گاه به خدا نسبت داده شود، به معناى نعمت بخشیدن او است، و هنگامى که به انسان ها نسبت داده شود، به معناى رقّت قلب و عطوفت است. در مورد تفاوت «رحمت» و «مودّت»، به «مودّت» مراجعه فرمایید.(4)
رُخاء:
(رُخآءً حَیْثُ أَصابَ)
«رُخاء» به معناى نرم و ملایم است و توصیف باد به «رخاء» در این آیه، بیان منظم بودن و نرم بودن حرکات آن است، به طورى که آنها در عین حرکت سریع، احساس ناراحتى نمى کردند، درست مانند وسائل تکامل یافته سریع السیر کنونى که بعضاً انسان به هنگامى که با آن سفر مى کند این احساس را دارد که گویى در اطاق خانه اش نشسته است، در حالى که با سرعت سرسام آورى، در حرکت است.(5)
رَدِفَ:
(أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُم)
«رَدِفَ» از مادّه «ردف» (بر وزن حرف) به معناى قرار گرفتن پشت سر چیزى است، لذا به کسى که پشت سر اسب سوار مى نشیند، «ردیف» گفته مى شود، همچنین در مورد افراد و اشیایى که پشت سر یکدیگر قرار مى گیرند این کلمه به کار مى رود.(6)
رَدْم:
(بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً)
«رَدْم» (بر وزن مرد) در اصل، به معناى پرکردن شکاف به وسیله سنگ است; ولى بعداً به معناى وسیع ترى که شامل هرگونه سدّ، و حتى شامل وصله کردن لباس مى شود، گفته شده است. جمعى از مفسران معتقدند که «رَدْم» به سدّ محکم و نیرومند گفته مى شود.(7)
رِدء:
(فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً)
«رِدْء» به معناى «معین و یاور» است.(8)
رزق:
(مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمآءِ)
«رزق» در لغت به معناى بخشش مستمر و متداوم است، اعم از مادّى یا معنوى، بنابراین، هر گونه بهره اى را که خداوند نصیب بندگان مى کند، از مواد غذایى، مسکن و پوشاک، و یا علم و عقل و فهم و ایمان و اخلاص، به همه اینها «رزق» گفته مى شود، و آنها که مفهوم این کلمه را محدود به جنبه هاى مادى مى کنند، توجّه دقیق به موارد استعمال آن ندارند، و از آنجا که بخشنده تمام مواهب در حقیقت خدا است، «رازق» و «رزّاق» به معناى حقیقى، تنها بر او اطلاق مى شود.(9)
رزق کریم:
(لَها رِزْقاً کَریماً)
«رزق کریم» معناى گسترده اى دارد که تمام مواهب معنوى و مادى را در بر مى گیرد، و تفسیر آن به بهشت، به خاطر آن است که، بهشت کانون همه این مواهب است.(10)
رسالات:
(مِنَ اللّهِ وَ رِسالاتِهِ)
بعضى گفته اند که «رسالات» اشاره به بیان فروع دین است و بعضى «رسالات» را به معناى اجراى دستورات الهى دانسته اند.(11)
رسول:
(یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ)
«رسول» کسى است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوى آئین خدا و ایستادگى در این مسیر مى باشد.
در حقیقت «رسالت» مقامى است بالاتر از نبوت، بنابراین در معناى رسالت، نبوت هم افتاده است; ولى چون آیه 157 سوره «اعراف» در مقام تشریح، توضیح و تفصیل پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، آن دو را مستقلاً ذکر کرده.
در واقع آنچه به طور سربسته در مفهوم رسول افتاده، به صورت مستقل و روشن به عنوان تجزیه و تحلیل صفات او ذکر شده است.
«رسول» در اصل، به معناى کسى است که مأموریت و رسالتى بر عهده او گذارده شده، تا آن را ابلاغ کند، اما از نظر تعبیرات قرآنى، و لسان روایات، بعضى معتقدند: «رسول» کسى است که، صاحب آئین و مأمور ابلاغ باشد، یعنى وحى الهى را دریافت کند و به مردم ابلاغ نماید. به تعبیر دیگر، «رسول» همانند طبیبى است سیار، و به تعبیرى که على(علیه السلام)در «نهج البلاغه» درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)فرموده: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ». او به همه جا مى رود، به شهرها، روستاها، کوه و دشت و بیابان تا بیماران را پیدا کند و به مداواى آنها بپردازد، او چشمه اى است که به دنبال تشنگان مى دود، نه چشمه اى که تشنگان او را جستجو کنند. از روایاتى که در این زمینه به ما رسیده و مرحوم «کلینى» در
کتاب «اصول کافى» در باب «طبقات الانبیاء و الرّسل» و باب «الفرق بین النبىّ و الرّسل» آورده چنین استفاده مى شود که «رسول» کسى است که علاوه بر دریافت وحى، در خواب و شنیدن صداى فرشته، خود او را هم مشاهده مى کند.
البته، آنچه در این روایات وارد شده، با تفسیرى که گفتیم، منافات ندارد; چرا که ممکن است مأموریت هاى متفاوت پیامبر و رسول تأثیر در نحوه دریافت آنها از وحى داشته باشد، و به تعبیر دیگر، هر مرحله اى از مأموریت، همراه با مرحله ویژه اى از وحى است (دقت کنید).
«راغب» در «مفردات» مى گوید: «رسول» از کلماتى است که هم بر «مفرد» و هم بر «جمع» اطلاق مى گردد، هر چند گاهى آن را جمع مى بندند و «رسل» مى گویند. بعضى نیز آن را مصدر و به معناى رسالت دانسته اند، و مى دانیم که در مصدر تثنیه و جمع نیست، (در «لسان العرب» مى خوانیم: الرسول بمعنى الرسالة) ولى مسلماً این واژه معمولاً معناى وصفى را مى رساند و لذا در بسیارى از موارد تثنیه و جمع بسته شده و در همین داستان موسى و هارون در سوره «طه» آیه 47 مى فرماید: اِنّا رَسُولا رَبُّکَ «ما دو فرستاده پروردگار توایم».(12)
رُشْد:
(قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)
«رُشْد» در اصل، به معناى راه یافتن به مقصد است و در سوره «انبیاء» ممکن است اشاره به حقیقت توحید باشد که ابراهیم(علیه السلام)از سنین کودکى از آن آگاه شده بود، و ممکن است، اشاره به هر گونه خیر و صلاح به معناى وسیع کلمه، بوده باشد.
بنابراین «رشد» تعبیر بسیار گسترده و جامعى است که هر گونه امتیازى را در بر مى گیرد، راهى است صاف، بدون پیچ و خم، روشن و واضح که پویندگان را به سرمنزل سعادت و کمال مى رساند.(13)
رَصَد:
(وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً)
«رَصَد» در اصل، معناى «مصدرى» دارد و به معناى آمادگى براى مراقبت از چیزى است، و بر اسم «فاعل» و «مفعول» نیز اطلاق شده است، و در مفرد و جمع هر دو به کار مى رود، یعنى به یک فرد مراقب و نگهبان یا جمعیت مراقبین و نگهبانان هر دو اطلاق مى شود.(14)
رَطْب:
(وَ لا رَطْب وَ لا یابِس)
«رَطْب» به معناى «تر» و «یابس» به معناى «خشک» است، ولى در روایات «ورقة» به معناى جنین سقط شده و «حبّة» به معناى فرزند و «ظلمت الارض» به معناى رَحِم مادران و «رطب» به معناى آنچه از نطفه ها زنده مى ماند و «یابس» به معناى آنچه از بین مى رود تفسیر شده است.
این روایات دالّ بر این است که ائمه(علیهم السلام)مى خواهند مسلمانان را متوجّه کنند که در تفسیرآیات با یک دید وسیع به قرآن بنگرند.(15)
رَغَباً:
(وَ یَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً)
«رَغَباً» به معناى «رغبت» و میل و علاقه است.(16)
رَغَد:
(وَ کُلا مِنْها رَغَداً)
«رَغَد» (بر وزن صمد) به معناى فراوان، گسترده و گوارا است.(17)
رُفات:
(أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً)
«رُفات» (بر وزن کرات)، به هر چیزى که کهنه، پوسیده و متلاشى شود مى گویند.(18)
رَفَثَ:
(لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ)
«رَفَثَ» (بر وزن قفس) در اصل، به معناى سخنى است که متضمن مطلبى باشد که ذکر آن قبیح است، اعم از آمیزش جنسى و یا مقدمات آن، سپس کنایه از جماع قرار داده شده، ولى بعضى تصریح کرده اند که واژه «رَفَثَ» تنها در صورتى به این نوع گفتگوها اطلاق مى شود که در حضور زنان باشد و اگر در غیاب آنها باشد، رفث نامیده نمى شود. بعضى نیز، اصل آن را به معناى تمایل عملى به زنان دانسته اند که از مزاح، لمس و تماس شروع مى شود و به آمیزش جنسى پایان مى گیرد.(19)
رِفْد:
(بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ)
«رِفد» در اصل به معناى کمک کردن به انجام کارى است، حتى اگر چیزى را تکیه به چیز دیگرى بدهند، از آن تعبیر به «رِفْد» مى کنند، ولى کم کم این کلمه بر عطا و بخشش اطلاق شده; چرا که کمکى است از ناحیه عطا کننده به شخص عطا شونده.(20)
رَفْرَف:
(مُتَّکِئینَ عَلى رَفْرَف)
«رَفْرَف» در اصل به معناى «برگ هاى گسترده درختان» است، و سپس به پارچه هاى زیباى رنگارنگ که، بى شباهت به منظره باغها نیست، اطلاق شده. بعضى از مفسران در اینجا فرش معروف «نگارستان انوشیروان» را به صورت مثالى ذکر کرده اند، همان فرش فوق العاده گرانقیمتى که منظره یک باغ را منعکس مى کرد.(21)
رقّ:
(فی رَقّ مَنْشُور)
واژه «رقّ» از مادّه «رقت» در اصل، به معناى نازک و لطیف بودن است، و به کاغذ یا پوست نازکى که مطلبى بر آن مى نویسند نیز گفته مى شود.(22)
رقبه:
(فَتَحْریرُ رَقَبَة مِّنْ قَبْلِ)
بعضى از ارباب لغت معتقدند که «جید»، «عنق» و «رقبه» هر سه معناى مشابهى دارند، با این تفاوت که «جید» به قسمت بالاى سینه گفته مى شود، و «عنق» به پشت گردن یا همه گردن و «رقبه» به گردن گفته مى شود، و گاه به یک انسان نیز مى گویند: مانند «فک رقبة» یعنى آزاد کردن انسان.
«رَقَبة» در اصل به معناى «گردن» است ولى، در اینجا کنایه از «انسان» مى باشد و این به خاطر آن است که گردن از حساسترین اعضاى بدن محسوب مى شود، همان گونه که گاهى واژه «رأس» (سر) را به کار مى برند
و منظور «انسان» است، مثلا به جاى پنج نفر پنج «سر» گفته مى شود.(23)
رَقیب:
(کَانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً)
«رَقیب» در اصل، به کسى مى گویند که از محل مرتفعى به اوضاع نظارت کند، و سپس، به معناى حافظ و نگهبان چیزى آمده است; زیرا نگهبانى از لوازم نظارت است. بلندى محل رقیب، ممکن است از نظر ظاهرى بوده باشد که بر مکان مرتفعى قرار گیرد و نظارت کند و ممکن است از نظر معنوى بوده باشد، و در اصل از «رقبة» که به معناى «گردن» است گرفته شده، و این معنا یا به خاطر آن است که شخص حافظ و مراقب، گردن کسى را که در حفاظت او است حفظ مى کند (کنایه از این که جان او را حفظ مى کند) و یا به خاطر این که گردن مى کشد تا برنامه پاسدارى و حفاظت را انجام دهد. و غالب مفسران معتقدند که «رقیب» در سوره «ق» فرشته اى است که در سمت راست قرار دارد.(24)
رقیم:
(أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ)
«رقیم» در اصل از مادّه «رقم» به معناى نوشتن است و به عقیده غالب مفسران، این نام دیگرى است، براى «اصحاب کهف»; چرا که سرانجام نام آنها را بر لوحه اى نوشته و بر در غار نصب کردند.
بعضى نیز، آن را نام کوهى مى دانند که غار در آن واقع شده بود. بعضى آن را نام سرزمینى مى دانند که آن کوه در آن بوده. و بعضى نام شهر و دیارى که «اصحاب کهف» از آن بیرون آمدند. ولى معناى اول صحیح تر به نظر مى رسد.(25)
رُقیه:
(وَ قیلَ مَنْ راق)
«رُقیه» (بر وزن لقمه) به معناى «بالا رفتن» است، این واژه (رقیه) به اوراد و دعاهایى که موجب نجات مریض مى شود اطلاق گردیده.(26)


(1) . قریش، آیه 2 (ج 27، ص 376).
(2) . محمّد، آیه 22 (ج 21، ص 485).
(3) . رحمن، آیه 1 (ج 23، ص 107).
(4) . یونس، آیه 57 (ج 8، ص 390) ; روم، آیه 21 (ج 16، ص 414).
(5) . ص، آیه 36 (ج 19، ص 305).
(6) . نمل، آیه 72 (ج 15، ص 563).
(7) . کهف، آیه 95 (ج 12، ص 578).
(8) . قصص، آیه 34 (ج 16، ص 91).
(9) . یونس، آیه 31 (ج 8، ص 342) ; هود، آیه 6
(ج 9، ص 32-34); ملک، آیه 15(ج24،ص349).
(10) . احزاب، آیه 31 (ج 17، ص 306).
(11) . جنّ، آیه 23 (ج 25، ص 138).
(12) . اعراف، آیه 51 (ج 6، ص 468) ; مریم، آیه 51 (ج13،ص106); شعراء، آیه 16 (ج 15،ص225).
(13) . بقره، آیه 256 (ج 2، ص 327) ; انبیاء، آیه 51 (ج 13، ص 465) ; جنّ، آیه 2 (ج 25، ص 111).
(14) . جنّ، آیه 27 (ج 25، ص 146).
(15) . انعام، آیه 59 (ج 5، ص 343).
(16) . انبیاء، آیه 90 (ج 13، ص 536).
(17) . بقره، آیه 35 (ج 1، ص 224).
(18) . اسراء، آیه 49 (ج 12، ص 173).
(19) . بقره، آیات 187، 197 (ج 1، ص 732 ; ج 2، ص 68).
(20) . هود، آیه 99 (ج 9، ص 273).
(21) . رحمن، آیه 76 (ج 23، ص 196).
(22) . طور، آیه 3 (ج 22، ص 423).
(23) . مجادله، آیه 3 (ج 23، ص 426) ; مسد، آیه 5 (ج 27، ص 454).
(24) . نساء، آیه 1 (ج 3، ص 316) ; هود، آیه 93 (ج 9، ص 260) ; ق، آیه 18 (ج 22، ص 258).
(25) . کهف، آیه 9 (ج 12، ص 389).
(26) . قیامت، آیه 27 (ج 25، ص 311).
 
رئوف ـ رَجِیمرِکَاب ـ رؤیت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma