أَوّاب ـ أهون

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
أَنَاب ـ أَنّىأَیّام ـ أَیْمَن

أَوّاب:
(کَانَ لِلْاَوّابینَ غَفُوراً)
«أَوّاب» از مادّه «أَوْب» (بر وزن قوم) بازگشت توأم با اراده را مى گویند; در حالى که رجوع، هم به بازگشت با اراده گفته مى شود و هم بى اراده. به همین دلیل، به «توبه»، «اوبه» گفته مى شود; چون حقیقت توبه بازگشت توأم با اراده به سوى خداست. و از آنجا که «أَوّاب» صیغه مبالغه است، به کسى گفته مى شود که هر لحظه از او خطایى سر زند، به سوى پروردگار باز مى گردد.
این احتمال نیز وجود دارد که ذکر صیغه مبالغه، اشاره به تعدد عوامل بازگشت و رجوع به خدا باشد; زیرا ایمان به پروردگار از یکسو، توجّه به دادگاه عالم قیامت از سوى دیگر، وجدان بیدار از سوى سوم، و توجّه به عواقب و آثار گناه از سوى چهارم دست به دست هم مى دهند، و انسان را مؤکداً از مسیر انحرافى به سوى خدا مى برند. و در سوره «ص» اشاره به این است که او بسیار به سوى پروردگارش بازگشت مى کرد، و از کوچک ترین غفلت و ترک اولى، توبه مى نمود.(1)
أَوِّبى:
(یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ)
«أَوِّبى» در اصل از «تأویب» به معناى «ترجیع وگرداندن صدا در گلو» است; این ماده گاهى به معناى «توبه» نیز استعمال مى شود، به خاطر این که حقیقت آن بازگشت به سوى خداست.(2)
أَوْتاد:
(وَ فِرْعَوْنَ ذِى الأَوْتادِ)
«أَوْتادِ» جمع «وتد» (بر وزن صمد) به معناى میخ است; کوه ها در آیات قرآن «اَوْتاد» (میخ هاى) زمین معرفى شده اند، شاید به دلیل این که کوه ها از زیر به هم پنجه افکنده اند و همچون زرهى تمام سطح زمین را پوشانده که هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى کنند و هم نیروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مدّ را از بیرون و به این ترتیب تزلزل واضطراب و زلزله هاى مداوم را از بین ببرند و کره زمین را در آرامش براى زندگى انسان ها نگه دارند.(3)
أوثان:
(الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثانِ)
«أوثان» جمع «وثن» (بر وزن کفن) به معناى سنگ هایى است که مى تراشیدند و مورد پرستش اقوام جاهلى قرار مى گرفت، و در سوره «حج»، «أوثان» توضیح کلمه «رجس» است که قبلاً ذکر شده، به این ترتیب، مى گوید: از پلیدى اجتناب کنید، بعد مى گوید: پلیدى همان بت ها هستند.(4)
أَوْجَسَ:
(فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ)
«أَوْجَسَ» از مادّه «ایجاس» در اصل از «وجس» (بر وزن حبس) به معناى صداى پنهان گرفته شده است. بنابراین «ایجاس» به معناى یک احساس پنهانى و درونى است، و این تعبیر نشان مى دهد که ترس درونى موسى(علیه السلام)، سطحى و خفیف بود، تازه آن هم به خاطر این نبود که براى صحنه رعب انگیزى که بر اثر سحر ساحران به وجود آمده بود اهمیتى قائل شده باشد، بلکه بدین جهت بود که مى ترسید مردم فریب بخورند.(5)
أَوْجَفْتُم:
(فَمآ أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ)
«أَوْجَفْتُم» از مادّه «ایجاف» به معناى «راندن سریع» است که معمولاً در جنگ ها اتفاق مى افتد.(6)
أَوْدِیة:
(مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ)
«أَوْدِیة» جمع «وادى»، به معناى درّه و محل جریان سیلاب هاست.(7)
أُوذِیَ فِی اللّه:
(أُوذِیَ فِى اللّهِ جَعَلَ)
تعبیر به «أُوذِیَ فِی اللّه» به معناى «أُوذِیَ فِی سَبِیْلِ اللّهِ» است، یعنى آنها در راه خدا و ایمان گاهى مورد آزارِ دشمن قرار مى گیرند.(8)
أُورِثْتُمُوها:
(أُورِثْتُمُوها بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)
«أُورِثْتُمُوها» از مادّه «ارث» گرفته شده و «ارث» در اصل به معناى انتقال یافتن مال و ثروتى از کسى به دیگرى است، بدون این که قراردادى در میان آنها باشد. (یعنى از مسیر طبیعى، نه خرید و فروش و مانند آن) و اگر به انتقال اموال میت به بازماندگانش ارث گفته مى شود، نیز از همین نظر است.(9)
أَوْزار:
(یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ)
«أَوْزار» جمع «وِزر» به معناى بار سنگین و نیز به معناى گناه آمده و این که به وزیر، «وزیر» گفته مى شود، براى این است که مسئولیت سنگینى به دوش مى کشد.(10)
أَوْزِعْنِی:
(وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ)
«أَوْزِعْنِی» از مادّه «ایزاع» به معناى «الهام»، بازداشتن از انحراف، ایجاد عشق و علاقه و توفیق است، ولى بیشتر مفسران معناى اول را برگزیده اند.(11)
أَوْضَعُوا:
(لاَوْضَعُوا خِلالَکُمْ)
«أَوْضَعُوا» از مادّه «ایضاع» به معناى سرعت در حرکت است و در اینجا به معناى تسریع در نفوذ میان سپاه اسلام آمده است.(12)
أُوقِیِّه:
«أُوقِیِّه» یک دوازدهم «رِطْل»، معادل هفت مثقال است وجمع آن «أَواق وأَواقِىّ» است.(13)
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ:
(أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ)
جمله «أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ» (آیا براى آنها کافى نیست؟) معمولاً در مواردى گفته مى شود که انسان کارى ما فوق انتظار طرف، انجام داده و او از آن غافل است; یا خود را به غفلت مى زند. مثلاً مى گوید: چرا فلان خدمت را به من نکردى، و ما انگشت روى خدمت بزرگ ترى مى گذاریم که او آن را نادیده گرفته و مى گوئیم آیا کافى نیست که ما چنین خدمت بزرگى به تو کردیم؟!(14)
أُولُوا:
(أُولُوا بَقِیَّة یَنْهَوْنَ)
«أُولُوا» به معناى صاحبان است و «بَقِیَّة» به معناى باقیمانده است و معمولاً این تعبیر، در لغت عرب به معناى «أُولُوا الْفَضل» (صاحبان فضیلت و شخصیت و نیکان و پاکان) گفته مى شود; زیرا انسان معمولاً اجناس بهتر و اشیاء نفیس تر را ذخیره مى کند و نزد خودش نگه مى دارد و به همین جهت، این کلمه مفهوم نیکى و نفاست را با خود دارد.(15)
أُولِى الأَبْصارِ:
(فَاعْتَبِرُوا یآ أُولِی الأَبْصارِ)
تعبیر به «أُولِى الأَبْصارِ» (صاحبان چشم) اشاره به کسانى است که حوادث را به خوبى مى بینند، و با چشم باز موشکافى مى کنند، و به عمق آن مى رسند. (واژه «بصر» معمولاً به عضو بینایى و «بصیرت» به درک و آگاهى درونى گفته مى شود). در حقیقت «أُولِى الأَبْصارِ» کسانى هستند که آمادگى گرفتن درس هاى عبرت را دارند; لذا قرآن به آنها هشدار مى دهد که از این حادثه بهره بردارى لازم را انجام دهید.(16)
أَوْلَیان:
(عَلَیْهِمُ الأَوْلَیانِ)
«أَوْلَیان» در اینجا به معناى «اَوّلان» است; یعنى آن دو شاهدى که در آغاز مى بایست شهادت بدهند و از راه راست منحرف شده اند.(17)
أَوْلِیاء:
(أَوْلِیآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ)
«أولیاء» جمع «ولىّ» از مادّه «ولایت» (ولى یلى) به معناى عدم واسطه میان دو چیز و پى در پى بودن آنها و به معناى نزدیکى فوق العاده میان دو چیز است که به معناى دوستى، و نیز به معناى هم پیمانى و سرپرستى، حامى و یار و یاور آمده است.
ولى با توجّه به شأن نزول آیه، و سایر قرائنى که در دست است، منظور از آن در اینجا این نیست که مسلمانان هیچگونه رابطه تجارى و اجتماعى با یهود و مسیحیان نداشته باشند، بلکه منظور این است که با آنها هم پیمان نگردند و در برابر دشمنان روى دوستى آنها تکیه نکنند; به همین دلیل، به هر چیزى که نسبت به دیگرى قرابت و نزدیکى داشته باشد، خواه از نظر مکان یا زمان، یا نسب و یا مقام، «ولىّ» گفته مى شود.
استعمال این کلمه به معناى «سرپرست» و «دوست» و مانند اینها نیز، از همین جا است.
بنابراین، «اولیاء خدا»، کسانى هستند که میان آنان و خدا حائل و فاصله اى نیست، حجاب ها از قلبشان کنار رفته، و در پرتو نور معرفت، و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان مى بینند; که هیچ گونه شک و تردیدى به دل هایشان راه نمى یابد، و به خاطر همین آشنایى با خدا ـ که وجود بى انتها و قدرت بى پایان و کمال مطلق است ـ ماسواى او در نظرشان کوچک، کم ارزش، ناپایدار و بى مقدار است. تعبیر به
«اولیاء» (جمع ولى) ـ در سوره «عنکبوت» ـ به جاى «اصنام» و بت ها، شاید براى اشاره به این نکته است که نه فقط معبودهاى ساختگى، که پیشوایان و رهبران غیر الهى، نیز در همین حکم اند.(18)
أَوَى:
(إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ)
«أَوَى» از مادّه «مأوى» گرفته شده، که به معناى «جایگاه امن و امان» است; اشاره به این که این جوانان (اصحاب کهف) فرارى از محیط فاسد، هنگامى که به غار رسیدند، احساس آرامش کردند.(19)
إِهْتَزَّتْ:
(عَلَیْهَا الْمآءَ اهْتَزَّتْ)
«إِهْتَزَّتْ» از مادّه «هَزّ» (بر وزن حظ)، به معناى تحریک شدید است.(20)
أَهُشُّ:
(وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمی)
«أَهُشُّ» از مادّه «هَش» (به فتح هاء) به معناى زدن به برگ درختان (و تکاندن آنها) است.(21)
أُهِلَّ:
(أُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ)
«أُهِلَّ» از مادّه «اِهلال» و آن در اصل از «هلال» گرفته شده است و به معناى بلند کردن صدا به هنگام رؤیت «هلال» است; سپس به هر گونه صداى بلند، گفته شده است. و به نخستین صداى گریه نوزاد نیز گفته مى شود، و چون به هنگام سر بریدن حیوانات، نام بت ها را با صداى بلند مى بردند تعبیر به «أُهِلَّ» شده است.(22)
أَهل:
(وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ)
از تعبیر به «اهل» که در آیات متعددى از قرآن آمده، استفاده مى شود که موسى غیر از همسرش، در آنجا فرزند یا فرزندانى همراه داشته است; روایات اسلامى نیز این معنا را تأیید مى کند. در «تورات» در «سفر خروج» به آن تصریح شده است، به علاوه همسرش، در آن موقع باردار بود.(23)
أَهْلَکْتُ:
(یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالاً لُّبَداً)
تعبیر به «أَهْلَکْتُ» از مادّه «هلاک ـ إِهلاک» اشاره به این است که اموال او در حقیقت نابود شده و بهره اى عائدش نمى شود.(24)
أَهِلَّه:
(یَسْئَلُونَکَ عَنِ الأَهِلَّةِ)
«أَهِلَّه» جمع «هلال» به معناى ماه در شب اول و دوم است و بعضى گفته اند: در سه شب نخستین «هِلال» نام دارد و بعداً به آن «قَمَر» مى گویند، و بعضى بیش از آن را هلال نامیده اند.(25)
أهون:
(وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ)
«أهون» از مادّه «هَوْن» به معناى آسان تر است.(26)


(1) . اسراء، آیه 25 (ج 12، ص 94) ; ص، آیه 17
(ج 19، ص 256).
(2) . سبأ، آیه 10 (ج 18، ص 41).
(3) . رعد، آیه 3 (ج 10، ص 138) ; فجر، آیه 10
(ج 26، ص 471).
(4) . حج، آیه 30 (ج 14، ص 104) ; عنکبوت، آیه 17 (ج 16، ص 248).
(5) . طه، آیه 67 (ج 13، ص 264).
(6) . حشر، آیه 6 (ج 23، ص 512).
(7) . احقاف، آیه 24 (ج 21، ص 371).
(8) . عنکبوت، آیه 10 (ج 16، ص 236).
(9) . اعراف، آیه 43 (ج 6، ص 217).
(10) . انعام، آیه 31 (ج 5، ص 260) ; نحل، آیه 25 (ج 11، ص 225).
(11) . نمل، آیه 19 (ج 15، ص 462) ; احقاف، آیه 15 (ج 21، ص 345).
(12) . توبه، آیه 47 (ج 7، ص 512).
(13) . آل عمران، آیه 75 (ج 2، ص 717).
(14) . عنکبوت، آیه 51 (ج 16، ص 334).
(15) . هود، آیه 116 (ج 9، ص 331).
(16) . حشر، آیه 2 (ج 23، ص 501).
(17) . مائده، آیه 107 (ج 5، ص 148).
(18). آل عمران، آیه  28 (ج 2، ص 580) ; مائده، آیه 51 (ج 4، ص 517) ; یونس،آیه 62 (ج8، ص 408); عنکبوت، آیه 41 (ج 16، ص 296).
(19) . کهف، آیه 10 (ج 12، ص 391).
(20) . حج، آیه 5 (ج 14، ص 31) ; فصّلت، آیه 39 (ج 20، ص 313).
(21) . طه، آیه 18 (ج 13، ص 203).
(22) . انعام، آیه 145 (ج 6، ص 26) ; نحل، آیه 115 (ج 11، ص 474).
(23) . قصص، آیه 29 (ج 16، ص 86).
(24) . بلد، آیه 6 (ج 27، ص 26).
(25) . بقره، آیه 189 (ج 2، ص 19).
(26) . روم، آیه 27 (ج 16، ص 433).

 

أَنَاب ـ أَنّىأَیّام ـ أَیْمَن
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma