طائر ـ طَغْوى، طغیان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً ـ ضَیْفطَفِق ـ طین

طائر:
(لا طائِر یَطِیْرُ بِجَنَاحَیْهِ)
«طائر» از مادّه «طَیَران» به هر گونه پرنده اى گفته مى شود، منتها چون در پاره اى از موارد به امور معنوى که داراى پیشرفت و جهش هستند این کلمه اطلاق مى شود در آیه مورد بحث، براى این که نظر فقط روى «پرندگان» متمرکز شود جمله «یطیر بجناحیه» به آن افزوده شده است.
ولى، در سوره «اسراء» اشاره به چیزى است که در میان عرب معمول بوده، که به وسیله پرندگان، فال نیک و بد مى زدند، و از چگونگى حرکت آنها، نتیجه گیرى مى کردند. مثلاً اگر پرنده اى از طرف راست آنها حرکت مى کرد، آن را به فال نیک مى گرفتند، و اگر از طرف چپ حرکت مى کرد آن را به فال بد مى گرفتند (و به آن «تطیّر» مى گفتند). اما غالباً این کلمه (تطیّر) به معناى فال بد زدن به کار مى رود، در حالى که «تفأّل» بیشتر به فال نیک زدن گفته مى شود.(1)
طائِفٌ:
(طائِفٌ مِّنَ الشَّیْطانِ)
«طائِفٌ» از مادّه «طواف» به معناى «طواف کننده» است، گویا وسوسه هاى شیطانى همچون طواف کننده اى پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش مى کنند تا راهى براى نفوذ بیابند، اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهایى مى یابد و گرنه سرانجام در برابر این وسوسه ها تسلیم مى گردد.
ولى، گاه کنایه از بلا و مصیبتى است که در شب روى مى دهد، و منظور در سوره «قلم» همین است.(2)
طائِفَةٌ:
(وَدَّتْ طائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتابِ)
«طائِفَةٌ» از مادّه «طواف» به معناى حرکت دور چیزى است، و از آنجا که در گذشته براى مسائل ایمنى و امنیتى، به صورت دسته جمعى، مسافرت مى کردند، واژه «طائِفَة» بر آنها اطلاق شد، سپس به هر گروه و جمعیتى «طائِفَة» گفتند.(3)
طارِق:
(وَالسَّمآءِ وَ الطّارِقِ)
«طارِق» از مادّه «طرق» (بر وزن برق) به معناى کوبیدن است، و راه را از این جهت «طریق» گویند که با پاى رهروان کوبیده مى شود، و«مِطْرَقَه» به معناى پتک و چکش است که براى کوبیدن فلزات و مانند آن به کار مى رود. و از آنجا که درهاى خانه ها را به هنگام شب مى بندند، و کسى که شب وارد مى شود،ناچاراست در را بکوبد،به اشخاصى که در شب وارد مى شوند «طارق» گویند.(4)
طاغوت:
(یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ)
«طاغوت» صیغه مبالغه از مادّه «طغیان» به معناى تعدى و تجاوز از حدّ و مرز است، و به هر چیزى که سبب تجاوز از حدّ گردد، گفته مى شود; از این رو شیاطین، بتها، حکام جبار و مستکبر و هر معبودى غیر از پروردگار، و هر مسیرى که به غیر حق منتهى مى شود، همه، طاغوت است.
این کلمه هم به معناى مفرد و هم به معناى جمع استعمال مى شود، هر چند گاهى آن را به «طواغیت» جمع مى بندند.
بعضى از مفسران، مانند «زمخشرى» در «کشّاف» معتقدند: «طاغوت» در اصل «طَغَیُوت» (بر وزن فعلوت) همانند «ملکوت» بوده، سپس مقلوب شده و لام الفعل بر عین الفعل تقدم یافته و «طَیَغُوت» شده، و بعد از تبدیل یاء به الف «طاغوت» گردیده، و از چند جهت معنا تأکید را مى رساند; صیغه مبالغه، معناى مصدرى، و قلب.(5)
طاغِیَه:
«طاغِیَه» از مادّه «طُغیان» به معناى موجودى است که از حدّ خود تجاوز کند و این، هم با زلزله سازگار است و هم با صاعقه، بنابراین، تضادى در میان آیات نیست.(6)
طالب:
(الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ)
در این که منظور از «طالب» چیست؟ حق آن است که «طالب» در این آیه عبادت کنندگان بت ها هستند. بعضى از مفسران نیز، احتمال داده اند: «طالب» اشاره به مگس است. بعضى دیگر، «طالب» را بت ها دانسته اند.(7)
طامَّة:
(فَإِذا جآئَتِ الطّآمَّةُ)
«طامَّة» از مادّه «طمّ» (بر وزن فنّ) در اصل، به معناى پر کردن است و به هر چیزى که در حدّ اعلى قرار گیرد «طامّه» مى گویند، و لذا به حوادث سخت و مصائب بزرگ که مملوّ از مشکلات است نیز «طامّه» اطلاق مى شود، و در اینجا اشاره به قیامت است که مملوّ از حوادث هولناک مى باشد و توصیف آن به «کُبرى» تأکید بیشترى درباره اهمیت و عظمت این حادثه بى نظیر است.(8)
طباق:
(سَبْعَ سَمَاوات طِباقاً)
«طباق» از مادّه «مطابَقَة» مصدر باب «مفاعله» به معناى «مطابقه» است; گاه به معناى قرار گرفتن چیزى بالاى چیزى مى آید و گاه به معناى هماهنگى و مطابقت دو چیز با یکدیگر است; و در اینجا هر دو معنا صدق مى کند. مطابق معناى اول، آسمان هاى هفتگانه یکى بالاى دیگرى قرار دارد; و به طورى که در تفسیر آسمان هاى هفتگانه در گذشته گفته ایم، یک تفسیر قابل توجّه این است که تمام آنچه را ما با چشم مسلّح و غیر مسلّح از ستارگان ثوابت و سیّار مى بینیم، همه جزء آسمان اول است، و شش عالم دیگر، یکى ما فوق دیگرى بعد از آن قرار دارد که از دسترس علم و دانش انسان امروز بیرون است، و ممکن است در آینده این شایستگى را پیدا کند که آن عوالم، عجیب و گسترده را یکى بعد از دیگرى کشف کند. و بنابر احتمال دوم، قرآن به هماهنگى و مطابقت آسمان هاى هفتگانه در نظم و عظمت و زیبایى اشاره مى کند.(9)
طِبْتُمْ:
(سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ)
«طِبْتُمْ» از مادّه «طیب» (بر وزن صید) به معناى پاکیزگى است; و چون بعد از سلام و درود قرار گرفته، مناسب این است که مفهوم «انشائى» داشته باشد، یعنى پاک و پاکیزه باشید، و خوش و خرم بمانید، و یا به تعبیر دیگر: «گوارا باد بر شما این نعمت هاى پاک، اى پاک سرشتانِ پاکدل».
ولى بسیارى از مفسران، این جمله را به معناى «خبرى» تفسیر کرده اند و گفته اند فرشتگان به آنها مى گویند: شما از هر آلودگى و پلیدى پاک شده اید، و با ایمان و عمل صالح، قلب و روح شما پاک گردیده، و از گناهان و معاصى نیز پاک شده اید، و حتى بعضى، روایتى نقل کرده اند که بر در بهشت درختى است که دو چشمه آب زلال، از پاى آن مى جوشد، مؤمنان از یک چشمه مى نوشند، و باطن آنها پاک مى شود، و در چشمه دیگرى خود را شستشو مى دهند، و ظاهر آنها پاک مى شود و اینجاست که خازنان بهشت، به آنها مى گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ».(10)
طبع:
(طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِم)
«طبع» به معناى «مُهر نهادن»، اشاره به این است که: گاهى براى این که مثلاً کسى دست به محتواى صندوقى نزند و درِ آن را نگشاید، آن را محکم مى بندند و بعد از بستن، با نخ مخصوصى محکم مى کنند، و روى آن مهر مى زنند که اگر آن را بگشایند، فوراً معلوم خواهد شد. این تعبیر در اینجا کنایه از نفوذناپذیرى مطلق است.(11)
طَحاها:
(وَ الأَرْضِ وَ مَا طَحاها)
«طَحاها» از مادّه «طحو» (بر وزن سهو) هم به معناى انبساط و گستردگى آمده است، و هم به معناى «راندن، دور کردن و از میان بردن»، و در اینجا به معناى گستردن است; چرا که:
اوّلاً ـ زمین در آغاز در زیر آب غرق بود، تدریجاً آبها در گودال هاى زمین قرار گرفت، خشکى ها سر بر آورد و گسترده شد، که از آن تعبیر به «دحو الارض» نیز مى شود.
ثانیاً ـ زمین در آغاز به صورت پستى ها و بلندى ها با شیب هاى تند و غیر قابل سکونتى بود، باران هاى سیلابى مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند، در دره ها گستردند، و تدریجاً زمین هاى مسطح و قابل استفاده براى زندگى انسان، و کشت و زرع به وجود آمد.
بعضى از مفسران معتقدند که در این تعبیر، یک اشاره اجمالى به حرکت زمین نیز وجود دارد; چرا که یکى از معانى «طحو» همان راندن است، که مى تواند اشاره به حرکت انتقالى زمین به دور آفتاب، و یا حتى حرکت وضعى آن به دور خود، و یا هر دو باشد.(12)
طرائق:
(سَبْعَ طَرآئِقَ)
«طرائق» جمع «طریقه» به معناى «راه» یا به معناى «طبقه» است; در صورت اول، معناى آیه چنین مى شود که ما هفت راه بالاى سر شما آفریدیم، ممکن است این راه ها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممکن است مدار گردش ستارگان آسمان. بنابر معناى دوم، مفهومش این است که ما هفت طبقه (هفت آسمان) بر فراز شما آفریدیم.(13)
طَرْف:
(قاصِراتُ الطَّرْفِ)
«طَرْف» (بر وزن برف) به معناى پلک چشم است، و گاه، به معناى نگاه کردن نیز آمده است; توصیف زنان بهشتى به «قاصِراتُ الطَّرْفِ» (آنها که نگاهى کوتاه دارند) اشاره به این است که: تنها چشم به همسران خود دوخته اند، فقط به آنها عشق مىورزند و به غیر آنان نمى اندیشند که این، از بزرگ ترین مزایاى همسر است.
بعضى از مفسران نیز، آن را به معناى حالت خمار بودن چشم که حالت جالب مخصوصى است دانسته اند، جمع میان این دو معنا نیز، بى مانع است.
«طَرْف» مصدر است و به معناى گردش چشم نیز آمده، و «طرفة العین» یعنى ـ یک گردش چشم ـ ضمناً ضمیر در «علیها» در سوره «شورى» به عذاب باز مى گردد. درست است که «عذاب»، مذکر است ولى چون در اینجا به معناى نار و جهنم مى باشد، ضمیر مؤنث به آن بازگشته است.(14)
طَرْفِ خَفِىّ:
(مِنْ طَرْف خَفِىّ)
بعضى از مفسران گفته اند: «طَرْفِ خَفِىّ» در این جا، به معناى نگاه کردن آنها با چشم نیم باز است; چرا که از شدت وحشت، قدرت بر گشودن چشم ندارند، یا چنان وارفته و بى رمقند، که حتى حال گشودن چشم را به طور کامل ندارند!(15)
طَرِیقَه:
(وَ یَذْهَبا بِطَرِیْقَتِکُمُ الْمُثْلى)
«طَرِیقَه» به معناى روش و در اینجا منظور، «مذهب» است.(16)
طعام:
(کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکِیْنَ)
در این که منظور از «طعام» چیست؟ بعضى از مفسران احتمال داده اند: مراد ماهیانى است که بدون صید مى میرند و بر روى آب مى مانند; در حالى که مى دانیم این سخن درست نیست; زیرا ماهى مرده خوردنش حرام است. آنچه بیشتر از ظاهر آیه استفاده مى شود این است که منظور از طعام همان خوراکى است که از ماهیان صید شده ترتیب داده شود; زیرا آیه مى خواهد دو چیز را مجاز کند: نخست صید کردن و دیگر خوردن غذاى صید شده.
ضمناً از مفهوم این تعبیر، فتواى معروفى که در میان فقهاى ما وجود دارد، نیز اجمالاً استفاده مى شود که در مورد حیوانات صحرایى نه تنها اقدام به صید حرام است، که خوردن گوشت حیوانات صید شده نیز مجاز نیست. «طعام» معناى مصدرى نیز دارد و به معناى «اطعام» است.(17)
طَغْوى، طغیان:
(ثَمُودُ بِطَغْویهآ)
«طَغْوى» و «طغیان» هر دو به یک معناست، و مراد از آن تجاوز از حدّ و مرز است، و در اینجا، منظور تجاوز از حدود الهى و سرکشى در مقابل فرمان هاى او است. از عبارت بعضى از علماى لغت استفاده مى شود که «طغیان» هم به صورت ناقص واوى و هم ناقص یایى آمده است، «طغوى» از مادّه ناقص واوى گرفته شده و «طغیان» از ناقص یایى (دقت کنید).(18)


(1) . انعام، آیه 38 (ج 5، ص 279) ; اسراء، آیه 13 (ج 12، ص 63).
(2) . اعراف، آیه 201 (ج 7، ص 85) ; قلم، آیه 19 (ج 24، ص 401).
(3) . آل عمران، آیه 69 (ج 2، ص 707).
(4) . طارق، آیه 1 (ج 26، ص 372).
(5) . بقره، آیه 256 (ج 2، ص 328، 329) ; نحل، آیه 36 (ج 11، ص 247) ; زمر، آیه 17 (ج 19، ص 431).
(6) . اعراف، آیه 73 (ج 6، ص 289).
(7) . حجّ، آیه 73 (ج 14، ص 190).
(8) . نازعات، آیه 34 (ج 26، ص 114).
(9) . نوح، آیه 15 (ج 25، ص 83).
(10) . زمر، آیه 73 (ج 19، ص 581).
(11) . نحل، آیه 108 (ج 11، ص 457).
(12) . شمس، آیه 6 (ج 27، ص 58).
(13) . مؤمنون، آیه 17 (ج 14، ص 236).
(14) . صافات، آیه 48 ; ص، آیه 52 (ج 19، صفحات 70، 336) ; شورى، آیه 45 (ج 20، ص 500).
(15) . شورى، آیه 45 (ج 20، ص 501).
(16) . طه، آیه 63 (ج 13، ص 260).
(17) . مائده، آیه 95 (ج 5، ص 111) ; فجر، آیه 18 (ج 26، ص 481).
(18) . شمس، آیه 11 (ج 27، ص 69).
 
 
ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً ـ ضَیْفطَفِق ـ طین
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma