رئوف ـ رَجِیم

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
ذا الأیْد ـ رحلة ـ رُقیه

رئوف:
(اللهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَّحیمٌ)
«رئوف» اشاره به محبت و لطف خاص خدا نسبت به مطیعان است.(1)
رِئى:
(أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً)
«رِئى» به معناى هیئت و منظر است.(2)
رابِطُوا:
(صابِرُوْا وَ رابِطُواْ)
«رابِطُوا» از مادّه «رِباط» گرفته شده و در اصل به معناى بستن چیزى در مکانى است (مانند بستن اسب در یک محل) و به همین جهت به کاروانسرا «رباط» مى گویند و «ربط قلب» به معناى آرامش دل و سکون خاطر است، گویا به محلى بسته شده است و «مرابطه» به معناى مراقبت از مرزها آمده است; زیرا سربازان و مرکب ها و وسائل جنگى را در آن محل نگاهدارى مى کنند. خلاصه این که «مرابطه» معناى وسیعى دارد که هر گونه آمادگى براى دفاع از خود و جامعه اسلامى را شامل مى شود.
در فقه اسلامى نیز در باب جهاد بحثى تحت عنوان «مرابطه» یعنى آمادگى براى حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالى دشمن دیده مى شود که احکام خاصى براى آن بیان شده است. (براى کسب اطلاع بیشتر به کتب فقهى مراجعه شود).(3)
رابِى:
(السَّیْلُ زَبَداً رّابِیاً)
«رابِى» از مادّه «رُبُوّ» (بر وزن غلوّ) به معناى بلندى و برترى است و «ربا» که به معناى سود یا پول اضافى یا جنس دیگر است نیز از همین ماده و به همین معناست، چون اضافى و زیادى را مى رساند.(4)
رابِیَة:
(فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رّابِیَةً)
«رابِیَة» و «ربا» از یک ماده است، و به معناى افزایش و اضافه است، و در اینجا، منظور عذابى است بسیار سخت و شدید.(5)
راجِفَه:
(یَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ)
«راجِفَه» از مادّه «رجف» (بر وزن کشف)، به معناى اضطراب و لرزه شدید است، و از آنجا که اخبار فتنه انگیز مایه اضطراب جامعه مى شود، به آن «اراجیف» مى گویند.
بسیارى از مفسران معتقدند که منظور از «راجِفَه» همان صیحه نخستین یا نفخ صور اول است که شیپور فناى جهان و زلزله نابودى دنیا است.
باید توجّه داشت که مادّه «رجف» هم به صورت فعل متعدى و هم به صورت لازم آمده است، در صورت اول «راجِفَه» به معناى همان زلزله عظیمى است که زمین و همه موجودات را به لرزه در مى آورد، و در صورت دوم «راجِفَه» به معناى خود زمین است که به لرزه در مى آید (دقت کنید).(6)
رادِفَه:
(تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ)
«رادِفَه» از مادّه «ردف» (بر وزن حرف)، به معناى شخصى یا چیزى است که به دنبال دیگرى قرار مى گیرد، و لذا به شخصى که دنبال سر دیگرى بر مرکب سوار مى شود، ردیف مى گویند.
بسیارى از مفسران معتقدند که منظور از «رادِفَه» اشاره به صیحه دوم یا نفخ صور ثانى است که نفخه حیات، رستاخیز و بازگشت به زندگى جدید است.(7)
راسِیات:
(وَ قُدُور رّاسِیات)
«راسِیات» جمع «راسیه» به معناى «پا بر جا و ثابت» است، و در اینجا منظور دیگ هایى است که به خاطر بزرگى، آن را از جا تکان نمى دادند.(8)
راعِنَا:
(لا تَقُولُواْ راعِنَا)
«راعِنَا» اگر از مادّه «رَعْى» به معناى مهلت دادن گرفته شده، یعنى مراعات کن و مهلت بده مى باشد، و اگر از مادّه «رعونت» گرفته شود، به معناى ما را تحمیق کن، مى باشد; و باید توجّه داشت که در صورت اول، نون «راعِنَا» بدون تشدید و در صورت دوم با تشدید خواهد بود. و از پاره اى از روایات استفاده مى شود گویا یهود مخصوصاً نون را تشدید داده و آخر آن را مى کشیدند.(9)
راغِبُونَ:
(إِنّآ إِلى رَبِّنَا راغِبُونَ)
«راغِبُونَ» از مادّه «رغبت» است، این ماده هر گاه با «إِلى» یا «فِى» متعدّى شود به معناى تمایل به چیزى است، و هر گاه با «عَنْ» متعدّى شود به معناى انصراف و بى اعتنایى نسبت به چیزى است.(10)
رافعه:
(خافِضَةٌ رّافِعَةٌ)
رستاخیز «رافعه» است; چرا که به خدا سوگند اولیاء الله را به بهشت بالا مى برد.(11)
راق:
(وَ قیلَ مَنْ راق)
«راق» از مادّه «رقى» (بر وزن نهى) و «رُقیه»
(بر وزن لقمه) به معناى «بالا رفتن» است; این واژه (رقیه) به اوراد و دعاهایى که موجب نجات مریض مى شود اطلاق گردیده، و به خود طبیب نیز از آنجا که بیمار را رهایى مى بخشد و نجات مى دهد «راقى» گفته اند.
بنابراین مفهوم آیه چنین است که اطرافیان مریض، و گاه خود او، از شدت ناراحتى صدا مى زند، آیا طبیبى پیدا مى شود؟ آیا کسى هست که دعایى بخواند و این بیمار رهایى یابد؟!
بعضى نیز گفته اند: معناى آیه این است که چه کسى از فرشتگان روح او را قبض مى کند و بالا مى برد؟ آیا فرشتگان عذاب، یا فرشتگان رحمت؟! و بعضى افزوده اند از آنجا که فرشتگان الهى از گرفتن و بالا بردن روح چنین انسان بى ایمانى کراهت دارند، ملک الموت مى گوید: کیست که روح او را بگیرد و بالا برد؟ ولى تفسیر اول از همه صحیح تر و مناسب تر است.(12)
راکِعاً:
(وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنَابَ)
تعبیر به «راکِعاً» در آیه مورد بحث، یا به خاطر آن است که رکوع به معناى سجده نیز در لغت آمده، و یا رکوع مقدمه اى است براى سجده.(13)
رانَ:
(بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِم)
«رانَ» از مادّه «رین» (بر وزن عین) به طورى که «راغب» در «مفردات» مى گوید: همان زنگارى است که روى اشیاء قیمتى مى نشیند، و به گفته بعضى دیگر از ارباب لغت، قشر قرمز رنگى است که بر اثر رطوبت هوا روى آهن و مانند آن ظاهر مى شود که در فارسى ما آن را «زنگ» یا «زنگار» مى نامیم. و معمولاً نشانه پوسیدن و ضایع شدن آن فلز و طبعاً از بین رفتن شفافیت و درخشندگى آن است.
و گاه، آن را به معناى غلبه و تسلط چیزى بر شىء دیگر، یا افتادن در چیزى که راه خلاص از آن نیست تفسیر کرده اند، که در واقع اینها همه لازمه همان معناى اصلى است.(14)
راوَدَتْهُ:
(وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فِی بَیْتِهَا)
«راوَدَتْهُ» از مادّه «مراوده»، در اصل به معناى جستجوى مرتع و چراگاه است، و مثل معروف: أَلرّائِدُ لایَکْذِبُ قَوْمَهُ «کسى که دنبال چراگاه مى رود، به قوم و قبیله خود دروغ نمى گوید» اشاره به همین است.(15)
ربّ:
(الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ)
«ربّ» ـ همان گونه که در تفسیر سوره «حمد» گفته ایم ـ به معناى «مالک مصلح» است; بنابراین، به هر کس که مالک چیزى باشد اطلاق نمى شود، بلکه به مالکى مى گویند که در صدد اصلاح، حفظ و تدبیر ملک خویش است، به همین دلیل، گاه به معناى تربیت کننده و پرورش دهنده نیز آمده است.(16)
رُباع:
(مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ)
«رُباع» به معناى «چهارتا،چهار تا» مى باشد.(17)
رَبّانِیِّینَ:
(کُونُواْ رَبّانِیِّینَ)
«رَبّانِیِّینَ» جمع «رَبّانِىّ» به کسى گفته مى شود که ارتباط او با «ربّ» (پروردگار) قوى باشد و از آنجا که واژه «ربّ» درباره کسى گفته مى شود که به اصلاح و تربیت دیگران پردازد، مفهوم این واژه در آیه بالا آن است که هرگز سزاوار پیامبران نیست که مردم را به پرستش خویش دعوت کنند، آنچه براى آنها سزاوار است این است که: مردم را در پرتو تعلیم آیات الهى و تدریس حقایق دینى، به صورت دانشمندان الهى و ربّانى در آورند، که جز خدا نپرستند و جز به سوى علم و دانش دعوت نکنند.(18)
رَبَتْ:
(الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ)
جمله «رَبَتْ» از مادّه «رُبُوّ» (بر وزن غلو) به معناى افزایش و نمو است و «ربا» نیز از همین ماده است، چرا که «رباخوار» طلب خود را با افزایشى مى گیرد.(19)
رَبَطْنَا:
(أَنْ رَّبَطْنَا عَلى قَلْبِها)
«رَبَطْنَا» از مادّه «رَبْط» در اصل به معناى بستن حیوان یا مانند آن به جایى است تا مطمئناً در جاى خود محفوظ بماند، و لذا محل این گونه حیوانات را «رباط» مى گویند، و سپس به معناى وسیع ترى که همان حفظ و تقویت و استحکام بخشیدن است، آمده و منظور از «ربط قلب» در اینجا، تقویت دل مادر موسى(علیه السلام) است، تا ایمان به وحى الهى آورد و این حادثه بزرگ را تحمل کند.(20)
رَبْوَه:
(ءَاوَیْنَاهُمآ إِلى رَبْوَة)
«رَبْوَه» از مادّه «ربا» به معناى زیادى و افزایش است و در اینجا به معناى سرزمین بلند مى باشد.(21)
رَبُّهُمَا، رَبِّهِم:
(یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا)
تعبیر به «رَبِّهِم» (پروردگارشان) گویا اشاره به این است که «ربوبیت» و «مالکیت» و تربیت خداوند ایجاب مى کند که حساب و کتاب و معادى در کار باشد.(22)
رِبِّیُون:
(رِبِّیُّونَ کَثیرٌ)
«رِبِّیُون» جمع «رِبِّى» (بر وزن ملّى) است و به کسى گفته مى شود که ارتباط و پیوند او با خدا محکم; با ایمان، دانشمند، با استقامت و با اخلاص باشد.(23)
رِجال:
(فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً)
«رِجال» در اینجا جمع «راجِل» به معناى پیاده است، و منظور این است که به هنگام خوف از حمله دشمن، مى توانید نماز را در حالتى که سواره، یا پیاده و در حال حرکت و فعالیت هستید، انجام دهید.(24)
رُجَّت:
(إِذا رُجَّتِ الأَرْضُ رَجّاً)
«رُجَّت» از مادّه «رجّ» (بر وزن حج) به معناى «حرکت دادن شدید» است.(25)
رَجْرَجَة:
(إِذا رُجَّتِ الاَْرْضُ رَجّاً)
«رَجْرَجَة» به «اضطراب» گفته مى شود.(26)
رِجْز:
(رِجْزاً مِّنَ السَّمَاءِ)
«رِجْز» در معانى زیادى به کار رفته است; «بلاهاى سخت، طاعون، بت و بت پرستى، وسوسه شیطان، و برف یا تگرگ سخت».
ولى همه اینها مصداق هاى مختلفى است از مفهومى که ریشه اصلى آن را تشکیل مى دهد; زیرا ریشه اصلى آن به طورى که «راغب» در کتاب «مفردات» گفته، همان «اضطراب» است.
و به گفته «طبرسى» در «مجمع البیان» مفهوم اصلیش انحراف از حق مى باشد.
بنابراین، اگر به مجازات و کیفر و بلا «رِجْز» گفته مى شود، براى این است که بر اثر انحراف از حق و ارتکاب گناه، دامان انسان را مى گیرد.
همچنین بت پرستى یک نوع انحراف از حق و اضطراب در عقیده است، و نیز به همین جهت عرب ها به یک نوع بیمارى که به شتر دست مى دهد و سبب لرزش پاى او مى گردد، تا آنجا که مجبور است گام ها را کوتاه بردارد، گاهى راه برود و گاهى توقف کند «رَجَز» (بر وزن مرض) مى گویند.
و این که به اشعار جنگى، «رَجَز» اطلاق مى شود نیز به خاطر آن است که داراى مقطع هاى کوتاه و نزدیک به هم مى باشد.
به هر حال منظور از «رِجز» در سوره «اعراف»، ظاهراً همان مجازات هاى بیدارکننده پنجگانه اى است که در آیات به آن اشاره شده، اگر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند که اشاره به بلاهاى دیگرى باشد که خداوند بر آنها نازل کرد; که در آیات به آن اشاره نشده است; از جمله بلاى طاعون و یا برف و تگرگ شدید و مرگبار که در «تورات» نیز به قسمت اخیر اشاره شده است.
گسترش مفهوم «رجز» (پلیدى) سبب شده است تفسیرهاى گوناگونى براى آن ذکر کنند. گاه، آن را به بت ها، گاه، به هر گونه معصیت، گاه، به اخلاق زشت و ناپسند، گاه، به حب دنیا که سرآغاز هر خطیئه و گناه است، گاه، به عذاب الهى که نتیجه شرک و معصیت است و گاه، به معناى هر چیزى که انسان را از خدا غافل مى کند.
نکته اصلى این است که «رجز» در اصل به معناى اضطراب و تزلزل است سپس به هرگونه گناهِ شرک، بت پرستى، وسوسه هاى شیطانى، اخلاق ذمیمه و عذاب الهى که مایه اضطراب انسان مى گردد و او را از مسیر صحیح منحرف مى کند، اطلاق شده است. در حالى که بعضى معناى این لغت را «عذاب» مى دانند، و از آنجا که شرک، گناه، اخلاق سوء و حب دنیا جلب عذاب الهى مى کند به آنها نیز «رجز» اطلاق شده است.
این نیز لازم به یاد آورى است که در قرآن مجید واژه «رجز» (بر وزن شرک) غالباً به معناى عذاب آمده است. بعضى نیز معتقدند: «رجز» و «رجس» که به معناى «پلیدى» است مترادفند. این معانى سه گانه گرچه با هم متفاوتند، ولى در عین حال، ارتباط نزدیکى با یکدیگر دارند، به هر حال، آیه 5 سوره «مدثّر» مفهوم جامعى دارد که هر گونه انحراف، عمل زشت و پلید، و هر کارى را که موجب خشم و عذاب الهى در دنیا و آخرت مى گردد، شامل مى شود.(27)
رِجْس:
(مِّن رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ)
«رِجْس» در اصل، به معناى چیز ناپاک است و بعضى از مفسران معتقدند ریشه اصلى آن معناى وسیع ترى دارد، و به معناى هر چیزى است که باعث دورى و تنفر مى شود.
و لذا به انواع پلیدى ها، نجاست ها و مجازات ها، «رِجْس» گفته مى شود; زیرا همه این امور موجب فاصله گرفتن انسان و تنفر او مى گردد.
در هر صورت، این کلمه در آیه فوق مى تواند به معناى مجازات و عذاب الهى باشد و ذکر آن با جمله «قَدْ وَقَعَ» به صورت فعل ماضى اشاره به این است که به طور قطع شما مستحق عذاب شده اید و دامانتان را خواهد گرفت.
و نیز ممکن است به معناى پلیدى و آلودگى روح باشد، یعنى آن چنان در گرداب انحراف و فساد فرو رفته اید که روح شما در زیر پوششى از آلودگى ها قرار گرفته است و به خاطر آن مشمول غضب خدا شده اید.
«رِجْس» در لغت به معناى موجود پلید و ناپاک است، و به گفته «راغب» در «مفردات»، این پلیدى چهار گونه است: گاهى از نظر غریزه و طبع، گاهى از نظر فکر و عقل، گاهى از جهت شرع و گاهى از تمام جهات.
و این که در بعضى از کلمات، «رجس» به معناى «گناه»، یا «شرک»، یا «بخل و حسد» و یا «اعتقاد باطل» و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداق هایى از آن است، و گرنه مفهوم این کلمه، مفهومى عام و فراگیر است، و همه انواع پلیدى ها را ـ به حکم این که الف و لام در اینجا به اصطلاح «الف و لام جنس» است ـ شامل مى شود.(28)
رَجْع:
(وَالسَّمآءِ ذاتِ الرَّجْعِ)
«رَجْع» از مادّه «رجوع» به معناى بازگشت است، و عرب به باران، «رجع» مى گوید، زیرا آبى که از زمین و دریاها برخاسته، از طریق ابرها و باران به سوى زمین برمى گردد، یا این که در فواصل مختلف بارش باران تکرار مى شود.
به گودال هایى که آب باران در آن جمع مى شود نیز، «رجع» مى گویند، یا به خاطر جمع آب باران در آن، و یا به خاطر امواجى که بر اثر وزش نسیم بر سطح آن آشکار مى گردد.(29)
رجعت:
«رجعت» از عقائد معروف شیعه است و تفسیرش در یک عبارت کوتاه چنین است که بعد از ظهور مهدى(علیه السلام) و در آستانه رستاخیز گروهى از «مؤمنان خالص» و «کفار و طاغیان بسیار شرور» به این جهان بازمى گردند. گروه اول مدارجى از کمال را طى مى کنند، و گروه دوم کیفرهاى شدیدى مى بینند.
مرحوم «سید مرتضى» که از بزرگان شیعه است، چنین مى گوید: «خداوند متعال بعد از ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) گروهى از کسانى که قبلاً از دنیا رفته اند را به این جهان بازمى گرداند، تا در ثواب و افتخارات یارى او و مشاهده حکومت حق بر سراسر جهان، شرکت جویند، و نیز گروهى از دشمنان سرسخت را بازمى گرداند تا از آنها انتقام گیرد. سپس مى افزاید: دلیل بر صحت این مذهب این است که هیچ عاقلى نمى تواند قدرت خدا را بر این امر انکار کند; چرا که این مسأله محالى نیست، در حالى که بعضى از مخالفین ما، چنان این موضوع را انکار مى کنند که گویى آن را محال و غیر ممکن مى شمرند. بعد اضافه مى کند که دلیل بر اثبات این عقیده، اجماع امامیه است; زیرا احدى از آنها با این عقیده مخالفت نکرده است».
البته از کلمات بعضى از قدماى علماى شیعه، و همچنین از سخنان مرحوم طبرسى در مجمع البیان برمى آید که اقلیت بسیار کوچکى از شیعه، با این عقیده مخالف بودند، و رجعت را به معناى بازگشت دولت و حکومت اهل بیت(علیهم السلام) تفسیر مى کردند، نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان، ولى مخالفت آنها طورى است که به اجماع لطمه اى نمى زند.(30)
رَجْفَه:
(فَلَمّآ أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ)
«رَجْفَه» به معناى لرزه است.(31)
رَجِل:
(بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ)
«رَجِل» به معناى لشکر پیاده است.(32)
رجم:
(رَجْماَ بِالْغَیْبِ)
«رجم» در اصل، به معناى «سنگ، یا پراندن سنگ» است، سپس به هر نوع تیراندازى اطلاق شده است، و گاه به معناى کنایى «متهم ساختن» یا «قضاوت به ظن و گمان» استعمال مى شود. و در اصل از «رجام» (بر وزن کتاب) جمع «رجمة» (بر وزن لقمه) به معناى قطعه سنگى است که روى قبر مى گذارند، و یا بت پرستان گرد آن مى گردند. و نیز «رجم» به معناى زدن با سنگ، تا سر حدّ قتل است (سنگسار) و گاه نیز به معناى قتل به هر شکل و هر نوع باشد آمده است; زیرا کشتارشان با سنگ بوده.(33)
رُجُوم:
(وَ جَعَلْنَاها رُجُوماً)
تعبیر به «رُجُوم» (تیرها) اشاره به شهاب ها است، که همچون تیرى از یک سوى آسمان، به سوى دیگر پرتاب مى شود، مى دانیم «شهب» باقى مانده ستارگانى است که طىّ حوادثى از هم متلاشى شده، بنابراین، اگر مى گوید: ما کواکب را تیرهایى براى شیاطین قرار دادیم، اشاره به همین سنگریزه هاى مخصوص است.(34)
رَجِیم:
(مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ)
«رَجِیم» از مادّه «رجم» به معناى طرد کردن است و در اصل به معناى زدن با سنگ آمده و چون لازمه آن طرد مى باشد، سپس به معناى طرد کردن استعمال شده است.(35)


(1) . حدید، آیه 9 (ج 23، ص 330).
(2) . مریم، آیه 74 (ج 13، ص 140).
(3) . آل عمران، آیه 200 (ج 3، ص 302).
(4) . رعد، آیه 17 (ج 10، ص 196).
(5) . حاقّه، آیه 10 (ج 24، ص 446).
(6) . نازعات، آیه 6 (ج 26، ص 93).
(7) . نازعات، آیه 7 (ج 26، ص 93).
(8) . سبأ، آیه 13 (ج 18، ص 53).
(9) . بقره، آیه 104 (ج 1، ص 441) ; نساء، آیه 46 (ج 3، ص 514).
(10) . قلم، آیه 32 (ج 24، ص 408).
(11) . واقعه، آیه 3 (ج 23، ص 212).
(12) . قیامت، آیه 27 (ج 25، ص 311).
(13) . ص، آیه 24 (ج 19، ص 266).
(14) . مطففین، آیه 14 (ج 26، ص 273).
(15) . یوسف، آیه 23 (ج 9، ص 434).
(16) . حمد، آیه 2 (ج 1، ص 54) ; مؤمنون، آیه 86 (ج 14، ص 320).
(17) . نساء، آیه 3 (ج 3، ص 324).
(18) . آل عمران، آیه 79 (ج 2، ص 733).
(19) . حجّ، آیه 5 (ج 14، ص 31) ; فصّلت، آیه 39 (ج 20، ص 313).
(20) . قصص، آیه 10 (ج 16، ص 45).
(21) . مؤمنون، آیه 50 (ج 14، ص 274).
(22) . کهف، آیه 81 (ج 12، ص 547) ; یس، آیه 51 (ج 18، ص 434).
(23) . آل عمران، آیه 146 (ج 3، ص 160).
(24) . بقره، آیه 239 (ج 2، ص 245) ; حجّ، آیه 27 (ج 14، ص 82).
(25) . واقعه، آیه 4 (ج 23، ص 212).
(26) . واقعه، آیه 4 (ج 23، ص 212).
(27) . بقره، آیه 59 (ج 1، ص 322) ; اعراف، آیه 134 (ج 6، ص 388) ; عنکبوت، آیه 34 (ج 16،
ص 281) ; سبأ، آیه 5 (ج 18، ص 28) ; مدثّر، آیه 5 (ج 25، ص 217).
(28) . اعراف، آیه 71 (ج 6، ص 278) ; توبه، آیه 125 (ج 8، ص 251) ; احزاب، آیه 33 (ج 17، صفحات 316، 320).
(29) . طارق، آیه 11 (ج 26، ص 385).
(30) . نمل، آیه 85 (ج 15، ص 586).
(31) . اعراف، آیه 155 (ج 6، ص 461).
(32) . اسراء، آیه 64 (ج 12، ص 206).
(33) . کهف، آیه 22 (ج 12، ص 423) ; شعراء، آیه 116 (ج 15، ص 312) ; دخّان، آیه 20 (ج 21، صفحه 182).
(34) . ملک، آیه 5 (ج 24، ص 333).
(35) . نحل، آیه 98 (ج 11، ص 434) ; ص، آیه 77 (ج 19، ص 362).
 
ذا الأیْد ـ رحلة ـ رُقیه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma