جَواب ـ جیوب

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
جَحِیم ـ جَوّحاجِزِین ـ حِجْراً مَحجوراً

جَواب:
(کَالْجَوابِ وَ قُدُور)
«جَواب» جمع «جابیه» از مادّه «جَوْب» به معناى حوض آب است، و از این تعبیر استفاده مى شود که ظرفهاى بسیار عظیم غذاخورى، که هر کدام همچون حوضى بود براى سلیمان(علیه السلام)، تهیه مى دیدند، تا گروه کثیرى بتوانند اطراف آن بنشینند و از آن غذا بخورند، و اگر فراموش نکرده باشیم، در زمانهاى کمى قدیم نیز، بر سر سفره ها از مجمع هاى بزرگ براى خوردن غذا به صورت دسته جمعى استفاده مى شد، و در حقیقت سفره آنها، همان ظرف بزرگ بود، و مثل امروز ظرفهاى مستقل و جداى از یکدیگر معمول نبود.(1)
جَوار:
(وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ)
«جَوار» جمع «جاریه» توصیفى است براى «سفن» به معناى «کشتى ها» که به خاطر اختصار در تقدیر است، زیرا آنچه بیشتر مورد توجّه است، همین جریان و حرکت کشتیهاست، به همین جهت، روى همین وصف تکیه شده است (دقت کنید). و این که، «کنیز» را «جاریه» مى گویند، به خاطر حرکت و کوشش او در انجام خدمات است، و نیز اگر به دختر جوان «جاریه» گفته مى شود به خاطر جریان نشاط جوانى در وجود او است. «جَوار» جمع «جاریه» به معناى رونده سریع است.(2)
جوارح:
(مَا عَلَّمْتُمْ مِّنَ الْجَوارِحِ)
«جوارح» در اصل، از مادّه «جرح» گرفته شده که گاهى به معناى «کسب» و گاهى به معناى «زخم» است، و به همین دلیل به حیوانات صیاد، اعم از پرندگان و غیر پرندگان «جارحه» گفته مى شود، که جمع آن «جوارح» است.
یعنى حیوانى که به صید خود زخم وارد مى کند، و یا حیوانى که براى صاحب خود کسب مى نماید.
و اگر به اعضاى بدن جوارح گفته مى شود، به خاطر آن است که انسان به وسیله آنها کارى انجام مى دهد و اکتسابى مى کند.(3)
جوارى:
(الْجَوارِ الْکُنَّسِ)
تعبیر به «جوارى» جمع «جاریه» که یکى از معانى آن کشتى هاى در حال حرکت است، تعبیر لطیفى است که شباهت حرکت این ستارگان را در اقیانوس آسمان به حرکت کشتى ها بر صفحه دریاها نشان مى دهد.(4)
جهالت:
(یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَة)
کلمه «جهل» و مشتقات آن گر چه به معانى گوناگونى آمده است ولى از قرائن استفاده مى شود منظور از آن در آیه مورد بحث، طغیان غرائز و تسلط هوس هاى سرکش و چیره شدن آنها بر نیروى عقل و ایمان است. و در این حالت، علم و دانش انسان به گناه، گر چه از بین نمى رود، اما تحت تأثیر آن غرائز سرکش قرار گرفته و عملاً بى اثر مى گردد، و هنگامى که علم اثر خود را از دست داد، عملاً با جهل و نادانى برابر خواهد بود، و تبدیل به عملى بدون توجّه به دستورات عقل خواهد شد.(5)
جَهد:
(بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ)
«جَهد» از مادّه «جهاد» به معناى تلاش و کوشش براى انجام هر کارى است، بنابراین تعبیر «جَهْدَ أَیْمَانِهِم» اشاره به سوگند مؤکّد است.(6)
جَهْرَةً:
(بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً)
«جَهْرَةً» از مادّه «جِهار» به معناى «آشکار» است.(7)
جِیاد:
(الصّافِنَاتُ الْجِیادُ)
«جِیاد» جمع «جواد» در اینجا به معناى اسب هاى سریع السیر و تندرو است، و در اصل از مادّه «جود» و بخشش، گرفته شده، منتهى «جود» در انسان از طریق بخشیدن مال است، و در اسب از طریق سرعت سیر.(8)
جید:
(فِی جِیدِها حَبْلٌ مِّنْ مَّسَدِ)
«جید» (بر وزن دید) به معناى «گردن» است، و جمع آن «اجیاد» مى باشد، بعضى از ارباب لغت معتقدند که «جید»، «عنق» و «رقبه» هر سه معناى مشابهى دارند، با این تفاوت که «جید» به قسمت بالاى سینه گفته مى شود، «عنق» به پشت گردن یا همه گردن و «رقبه» به گردن گفته مى شود، و گاه به یک انسان نیز مى گویند مانند: «فک رقبة» یعنى آزاد کردن انسان.(9)
جیوب:
(بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ)
«جیوب» جمع «جیب» (بر وزن غیب) به معناى یقه پیراهن است، که از آن تعبیر به «گریبان» مى شود و گاه به قسمت بالاى سینه به تناسب مجاورت با آن نیز اطلاق مى گردد.(10)


(1) . سبأ، آیه 13 (ج 18، ص 53).
(2) . شورى، آیه 32 (ج 20، ص 475) ; رحمن، آیه 24 (ج 23، ص 139) ; تکویر، آیه 16 (ج 26، صفحه 199).
(3) . مائده، آیه 4 (ج 4، ص 353).
(4) . تکویر، آیه 16 (ج 26، ص 200).
(5) . نساء، آیه 17 (ج 3، ص 395).
(6) . انعام، آیه 109 (ج 5، ص 493) ; فاطر، آیه 42 (ج 18، ص 312).
(7) . انعام، آیه 47 (ج 5، ص 304).
(8) . ص، آیه 31 (ج 19، ص 291).
(9) . مسد، آیه 5 (ج 27، ص 454).
(10) . نور، آیه 31 (ج 14، ص 471).
 
 
جَحِیم ـ جَوّحاجِزِین ـ حِجْراً مَحجوراً
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma