بُکْرَةً ـ بُیُوت

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
بَصائِر ـ بَقِیَّةتابَ عَلَیْکُم ـ تَحِید

بُکْرَةً:
(بُکْرَةً عَذابٌ مُّسْتَقِرٌّ)
تعبیر به «بُکْرَةً» (آغاز روز) به خاطر این است که «صَبَّحَهُم» معناى گسترده اى دارد که تمام صبح را در بر مى گیرد، در حالى که منظور، آغاز صبح است. آیا این ماجرا در آغاز طلوع فجر بوده؟ یا آغاز طلوع آفتاب؟ دقیقاً معلوم نیست، ولى شاید تعبیر «بُکْرَةً»، بیشتر مناسب آغاز طلوع آفتاب باشد.(1)
بُکْم:
(الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لاَیَعْقِلُونَ)
«بُکْم» جمع «اَبْکَم» به معناى لال است.(2)
بَکَّه:
(لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً)
«بَکَّه» در اصل از مادّه «بکّ» (بر وزن فک) به معناى «ازدحام و اجتماع» است; و این که به خانه کعبه یا زمینى که خانه کعبه در آن ساخته شده «بکّه» گفته اند به خاطر ازدحام و اجتماع مردم در آنجا است و بعید نیست که این اسم از آغاز روى آن نبوده و پس از رسمیت یافتن براى عبادت، روى آن گذاشته شده باشد.(3)
بُکِىّ:
(خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً)
«بُکِىّ» جمع «باکى» به معناى گریه کننده است.(4)
بلاغ:
(إِلاّ بَلاغاً مِّنَ اللّهِ)
بعضى گفته اند که «بلاغ» اشاره به ابلاغ اصول دین است. و بعضى «بلاغ» را به معناى ابلاغ دستورات الهى دانسته اند.(5)
بلاء:
(ذلِکُمْ بَلاءٌ مِّنْ رَّبِّکُمْ)
«بلاء» در اصل به معناى کهنگى و فرسودگى است، سپس به آزمایش کردن «بلاء» گفته شده; زیرا هر چیزى بر اثر آزمایش هاى متعدد حالت کهنگى به خود مى گیرد. به غم و اندوه نیز «بلاء» مى گویند; چرا که جسم و روح انسان را فرسوده مى کند. تکالیف و مسئولیت ها نیز «بلاء» نام دارد; چرا که آنها نیز بر جسم و جان انسان سنگینى دارند.
و از آنجا که آزمایش، گاهى با نعمت است و گاهى با مصیبت، این واژه به معناى نعمت و گاه به معناى مصیبت آمده است; آنگاه که به وسیله نعمت هاست آن را «بلاء حسن» مى گویند; و گاهى که به وسیله مصیبت ها و مجازات هاست به آن «بلاء سَىِّء» گفته مى شود.(6)
بلدة:
(لِّنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً)
«بلدة» در اینجا به معناى بیابان و صحرا است. و با این که این لفظ مؤنث است صفت آن که «میتاً» مى باشد به صورت مذکر آمده است به خاطر این که به معناى مکان است ومکان مذکر مى باشد.(7)
بلوغ اَشُدّ:
(وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ)
بعضى گفته اند: «بلوغ اَشُد» آن است که انسان از نظر قواى جسمانى به سر حد کمال برسد; که غالباً در سن 18 سالگى است. بعضى دیگر، «بلوغ اشد» را به معناى کمال جسمى دانسته اند. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) که در کتاب «معانى الاخبار» نقل شده، مى خوانیم که «اشدّ» 18 سالگى است، و «استواء» زمانى است که محاسن بیرون آید.(8)
بَنان:
(وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَان)
«بَنان» جمع «بَنَانَة» به معناى سر انگشت دست یا پا و یا خود انگشتان است، و در سوره «انفال» مى تواند کنایه از دست و پا بوده باشد و یا به معناى اصلیش که انگشتان است; زیرا قطع شدن انگشتان و از کار افتادن آنها اگر در دست باشد قدرت حمل سلاح را از انسان مى گیرد، و اگر در پا باشد، قدرت حرکت را.
این احتمال نیز وجود دارد که اگر دشمن مهاجم پیاده باشد، هدف را سر او قرار دهید و اگر سواره باشد دست و پاى او را.(9)
بَنَانة:
(أَنْ نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ)
«بَنَانة» در لغت هم به معناى «انگشتان» آمده، و هم به معناى «سر انگشتان» و در هر دو صورت اشاره به این نکته است که نه تنها خداوند استخوان ها را جمع آورى مى کند، و به حال اول باز مى گرداند، بلکه استخوان هاى کوچک و ظریف و دقیق انگشتان را همه در سر جاى خود قرار مى دهد; و از آن بالاتر خداوند حتى سر انگشتان او را به طور موزون به صورت نخست باز مى گرداند.(10)
بِنَاء:
(وَالسَّمَاءَ بِنَاء)
«بِنَاء»، چنان که «ابن منظور» در «لسان العرب» مى گوید: به معناى خانه هایى است که اعراب بادیه نشین،از آن استفاده مى کردند; مانند خیمه ها و سایبان ها و نظائر آن.(11)
بنون:
(الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ)
«بنون» جمع «ابن» به معناى پسر است.(12)
بُنْیان:
(أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ)
«بُنْیان» مصدرى است به معناى «اسم مفعول»; یعنى بنا وساختمان بعضى «بُنْیان» را در سوره «صافات» به «منجنیق» تفسیر کرده اند که وسیله پرتاب اشیاء سنگین از فاصله هاى دور بود، ولى غالب مفسران همان تفسیر اول را برگزیده اند که «بنیان» ساختمان و چهار دیوارى بزرگ است.(13)
بَوَّأ:
(وَ إِذْ بَوَّأْنَا لاِبْراهیمَ)
«بَوَّأ» در اصل از مادّه «بواء» به معناى مساوات اجزاى یک مکان و مسطح بودن آن است، سپس به هر گونه آماده ساختن مکان اطلاق شده است.(14)
بور:
(وَ کَانُوا قَوْماً بُوراً)
«بور» از مادّه «بَوار» در اصل، به معناى شدت کساد بودن چیزى است و چون شدت کسادى، باعث فساد مى شود ـ چنان که در ضرب المثل عرب آمده: «کَسَدَ حَتّى فَسَدَ» ـ این کلمه به معناى «فساد»، و سپس «هلاکت» اطلاق شده است. و از آنجا که زمین خالى از درخت، گل و گیاه در حقیقت فاسد و مرده است به آن «بائر» مى گویند.(15)
بهجة:
(حَدآئِقَ ذاتَ بَهْجَة)
«بهجة» (بر وزن لهجه) به معناى زیبایى رنگ و حسن ظاهر است که بینندگان را غرق سرور مى کند.(16)
بهیج:
(مِنْ کُلِّ زَوْج بَهیج)
«بهیج» به معناى زیبا، چشمگیر و سرور آفرین مى باشد.(17)
بَهِیْمَة:
(لَکُمْ بَهیمَةُ الأَنْعامِ)
«بَهِیْمَة» از مادّه «بُهْمَةْ» (بر وزن تهمة) در اصل، به معناى «سنگ محکم» است و به هر چیزى که درک آن مشکل باشد «مبهم» گفته مى شود، و به تمام حیوانات که داراى نطق و سخن نیستند، «بهیمة» اطلاق مى شود; زیرا صداى آنها داراى ابهام است اما معمولاً این کلمه را فقط در مورد چهارپایان به کار مى برند، و درندگان و پرندگان را شامل نمى شود. و از آنجا که «جنین» حیوانات نیز داراى یک نوع ابهام است «بهیمة» نامیده مى شود.(18)
بَیات:
(فَجآءَها بَأْسُنَا بَیاتاً)
«بَیات» به معناى شبانه و شب هنگام است.(19)
بِیض:
(جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ)
«بِیض» جمع «ابیض» به معناى سفید است.(20)
بَیْض:
(کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ)
«بَیْض» جمع «بیضه» به معناى تخم مرغ است (هر نوع مرغ).(21)
بَیْضاء:
(تَخْرُجْ بَیْضآءَ مِنْ غَیْرِ سُوء)
«بَیْضاء» به معناى سفید است.(22)
بِیَع:
(لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ)
«بِیَع»جمع «بِیْعة» به معناى«معبدنصارا»است که«کنیسه»یا«کلیسا»نیزبه آن گفته مى شود.(23)
بیعت:
(إِنَّمَا یُبایِعُونَ اللّهَ)
«بیعت» به معناى پیمان بستن براى فرمان بردارى و اطاعت از کسى است، و چنین مرسوم بوده است آن کس که پیمان اطاعت مى بست، دست خود را در دست پیشوا و رهبر خود مى گذاشت، و پیمان وفادارى را از این طریق اظهار مى داشت. و از آنجا که به هنگام «معامله و بیع» نیز دست به دست هم مى دادند و قرار داد معامله را مى بستند، واژه «بیعت» به این پیمان ها اطلاق شده است ـ به خصوص این که آنها در پیمان خود، گویى جان خویش را در معرض معامله با فردى که با او اعلام وفادارى داشتند قرار مى دادند.(24)
بَیِّنَة:
(إِنِّی عَلى بَیِّنَة مِّنْ رَّبِّی)
«بَیِّنَة» در اصل، به چیزى مى گویند که میان دو شىء فاصله و جدایى مى افکند به گونه اى که دیگر هیچ گونه اتصال و آمیزش با هم نداشته باشند، سپس به دلیل روشن و آشکار نیز گفته شده، از این نظر که حق و باطل را کاملاً از هم جدا مى کند.
در اصطلاح فقهى اگر چه «بیّنة» به شهادت دو نفر عادل گفته مى شود ولى معناى لغوى آن کاملاً وسیع است و شهادت دو عادل یکى از مصداق هاى آن مى باشد.
و اگر به معجزات «بیّنة» گفته مى شود، باز از همین نظر است که حق را از باطل جدا مى کند و اگر به آیات و احکام الهى «بیّنة» گفته مى شود باز به عنوان مصداق این معنا وسیع است.(25)
بَیِّنَات:
(مَا جآءَتْکُمُ الْبَیِّنَاتُ)
«بَیِّنَات» جمع «بیّنه» به معناى دلایل روشن است و مفهوم گسترده اى دارد که هم دلایل عقلى را شامل مى شود و هم آنچه از طریق وحى یا معجزات براى مردم تبیین شده است و ممکن است در سوره «نحل» اشاره به معجزات و سایر دلائل اثبات حقانیت انبیاء باشد، در واقع «بیّنات»، دلائل اثبات نبوت را مى گوید.(26)
بَیْنَهُمْ:
(الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ)
«بَیْنَهُمْ» به معناى در میان آنها است.(27)
بُیُوت:
(مِّنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً)
«بُیُوت» جمع «بیت» به معناى اطاق یا خانه است، و مادّه «بیتوته» که این کلمه از آن گرفته شده است در اصل، به معناى توقف شبانه مى باشد، و از آنجا که انسان از اطاق و خانه خود، بیشتر براى آرامش در شب استفاده مى کند، کلمه «بیت» به آن اطلاق شده است.
«بیوت» در سوره «نور» به معناى خانه ها است ولى در این که منظور از آن، چه خانه هایى است؟ بعضى از مفسران آن را اشاره به خانه هاى یازده گانه مى دانند. بعضى دیگر آن را مخصوص مساجد دانسته اند. ولى پیدا است آیه مطلق است و همه خانه ها را شامل مى شود، اعم از خانه هاى یازده گانه اى که انسان براى صرف طعام وارد آن مى شود، و یا غیر آن از خانه هاى دوستان و خویشاوندان یا غیر آنها; زیرا هیچ دلیلى بر تقیید مفهوم وسیع آیه نیست.(28)


(1) . قمر، آیه 38 (ج 23، ص 75) ; انسان، آیه 25 (ج 25، ص 378).
(2) . انفال، آیه 22 (ج 7، ص 156).
(3) . آل عمران، آیه 96 (ج 3، ص 29).
(4) . مریم، آیه 58 (ج 13، ص 114).
(5) . جنّ، آیه 23 (ج 25، ص 138).
(6) . بقره، آیه 49 (ج 1، ص 298) ; انفال، آیه 17 (ج 7، ص 149).
(7) . فرقان، آیه 49 (ج 15، ص 135).
(8) . قصص، آیه 14 (ج 16، ص 51).
(9) . انفال، آیه 12 (ج 7، ص 140).
(10) . قیامت، آیه 4 (ج 25، ص 282).
(11) . مؤمنون، آیه 64 (ج 20، ص 175).
(12) . کهف، آیه 46 (ج 12، ص 486).
(13) . توبه، آیه 109 (ج 8، ص 181) ; صافات، آیه 97 (ج 19، ص 118).
(14) . حجّ، آیه 26 (ج 14، ص 80).
(15) . فرقان، آیه 18 (ج 15، ص 60).
(16) . نمل، آیه 60 (ج 15، ص 544).
(17) . حجّ، آیه 5 (ج 14، ص 31).
(18) . مائده، آیه 1 (ج 4، ص 318).
(19) . اعراف، آیه 4 (ج 6، ص 108).
(20) . فاطر، آیه 27 (ج 18، ص 264).
(21) . صافات، آیه 49 (ج 19، ص 71).
(22) . طه، آیه 22 (ج 13، ص 205).
(23) . حجّ، آیه 40 (ج 14، ص 130).
(24) . فتح، آیه 10 (ج 22، ص 55).
(25) . انعام، آیه 57 (ج 5، ص 328) ; فاطر، آیه 40 (ج 18، ص 305).
(26) . بقره، آیه 209 (ج 2، ص 104) ; نحل، آیه 44 (ج 11، ص 269) ; فاطر، آیه 25 (ج 18، ص260).
(27) . اسراء، آیه 53 (ج 12، ص 181).
(28) . نحل، آیه 80 (ج 11، ص 374) ; نور، آیه 61 (ج 14، ص 589).
 


 

بَصائِر ـ بَقِیَّةتابَ عَلَیْکُم ـ تَحِید
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma