ثاقِب ـ ثُوِّب

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
تهامه ـ تُؤْوِیْهجابُوا ـ جِثِیّاً

ثاقِب:
(فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ)
«ثاقِب» از مادّه «ثقب» به معناى نافذ و سوراخ کننده است، گویى بر اثر نور شدید، صفحه چشم را سوراخ کرده و به درون چشم انسان نفوذ مى کند; و در اینجا اشاره به این است که به هر موجودى اصابت کند آن را سوراخ کرده و آتش مى زند.(1)
ثانى:
(ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ)
«ثانى» از مادّه «ثنى» به معناى پیچیدن است.(2)
ثاوى:
(وَ مَا کُنْتَ ثاوِیاً)
«ثاوى»، از مادّه «ثوى»، به معناى اقامه توأم با استقرار است، و به همین جهت، جایگاه و قرارگاه را «مثوى» مى گویند.(3)
ثَبَّطَهُمْ:
(فَثَبَّطَهُمْ وَ قیلَ اقْعُدُوا)
«ثَبَّطَهُمْ» از مادّه «تَثْبیط» به معناى توقیف و جلوگیرى از انجام کار است.(4)
ثُبُور:
(دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُوراً)
«ثُبُور» از مادّه «ثَبَر» در اصل به معناى «هلاک و فساد» است; و به هنگامى که انسان در برابر چیز وحشتناک و مهلکى قرار مى گیرد، گاهى فریاد «وا ثبورا»! بلند مى کند، که مفهومش «اى مرگ بر من» است.(5)
ثَجّاج:
(مِنَ الْمُعْصِراتِ مآءً ثَجّاجاً)
«ثَجّاج» از مادّه «ثجّ» (بر وزن حج) به معناى فرو ریختن آب به صورت، پى در پى و فراوان است، و با توجّه به این که «ثَجّاج» صیغه مبالغه است، کثرت و فزونى بیشترى را بیان مى کند، و در مجموع معناى آیه چنین مى شود که ما از ابرهاى باران زا آبى فراوان و پى در پى فرو فرستادیم.(6)
ثَرى:
(وَ مَا تَحْتَ الثَّرَى)
«ثَرى» از مادّه «ثَرْى» در اصل به معناى «خاک مرطوب» است و از آنجا که تنها قشر روى زمین بر اثر تابش آفتاب و وزش باد، مى خشکد ولى طبقه زیرین غالباً مرطوب است به این طبقه، «ثرى» گفته مى شود و به این ترتیب، «مَا تَحْتَ الثَّرى» به معناى اعماق زمین و جوف آن است که همه آنها مملوک مالک الملوک و خالق عالم هستى است.(7)
ثُعْبان:
(هِیَ ثُعْبانٌ مُّبینٌ)
«ثُعْبان» به معناى مار عظیم است که از آن در فارسى تعبیر به «اژدها» مى شود. «راغب» در «مفردات» احتمال داده که این واژه از مادّه «ثعب» به معناى جریان آب گرفته شده باشد; زیرا حرکت این حیوان به نهرهایى شباهت دارد که به صورت مارپیچ، حرکت مى کند و «ثعبان مبین» به معناى اژدهاى آشکار است.(8)
ثقب:
«ثقب» سوراخى را گویند که در چوب ایجاد مى کنند.(9)
ثَقِفْتُمُوهُمْ:
(حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ)
«ثَقِفْتُمُوهُمْ» از مادّه «ثقافت» به معناى «دست یافتن بر چیزى با دقت و مهارت» است.(10)
ثُقِفُوا:
(أَیْنَ مَا ثُقِفُوا)
«ثُقِفُوا» در اصل، از مادّه «ثقف» (بر وزن سقف) و ثقافت به معناى یافتن چیزى با مهارت است، و به هر چیزى که انسان با دقت و مهارت به آن دست یابد این واژه اطلاق مى شود و اگر به علم و فرهنگ، ثقافت گفته مى شود نیز به همین جهت است.(11)
ثَقَل:
(لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ)
«ثَقَل» (بر وزن خبر) معمولاً به متاع و بار مسافر گفته مى شود، و اطلاق آن بر گروه جن و انس به خاطر سنگینى معنوى آنهاست; چرا که خداوند به آنها از نظر عقل، شعور، علم و آگاهى، وزن و ارزش خاصى داده است، هر چند از نظر جسمى نیز در مجموع، سنگینى قابل ملاحظه اى دارند.(12)
ثَقَلان:
(لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ)
«ثَقَلان» از مادّه «ثِقْل» (بر وزن کبر) به معناى بار سنگین است، و به معناى «وزن» نیز آمده است.(13)
ثُلاثَ:
(مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ)
«ثُلاثَ» به معناى «سه تا سه تا» است.(14)
ثُلّة:
(ثُلَّةٌ مِنَ الأَوَّلینَ)
«ثُلّة» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید: در اصل به معناى «قطعه مجتمع از پشم» است، سپس به معناى جماعت و گروه به کار رفته است. بعضى نیز آن را از «ثَلَّ عَرْشُهُ» (تختش فرو ریخت و حکومتش قطع شد) گرفته و آن را به معناى «قَطَعَهُ» مى دانند; و در اینجا به قرینه مقابله با «وَ قَلِیلٌ مِنَ الاْخِرِینَ» به معناى قطعه عظیم است.(15)
ثُمَّ:
(ثُمَّ جَعَلَ مِنْها)
تعبیر به «ثُمَّ» همیشه براى تأخیر زمانى نیست، بلکه گاهى براى تأخیر بیان مى آید; مثلاً مى گوئیم: «کار امروز تو را دیدیم، سپس کار دیروزت را هم نیز مشاهده کردیم»، در حالى که اعمال دیروز، مسلماً قبل از اعمال امروز واقع شده، ولى توجّه به آن در مرحله بعد بوده است.(16)
ثمود:
(وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا)
قوم «ثمود» از قدیمى ترین اقوام اند، پیامبرشان صالح(علیه السلام) بود، و در سرزمینى به نام «وادى القرى» میان «مدینه» و «شام» زندگى داشتند، تمدنى پیشرفته و زندگانى مرفه، و صاحب ساختمان هاى عظیم و پیشرفته بودند. بعضى گفته اند: «ثمود» نام پدر قبیله بود که به آن نامیده شده اند.
«ثمود» از نظر ریشه لغت از مادّه «ثمد» (بر وزن نمد)، به معناى آب کمى است که ماده نداشته باشد، و «مثمود» به کسى مى گویند که از او زیاد مطالبه اموال کنند، به اندازه اى که اموالش نقصان پذیرد، بعضى نیز این کلمه را عجمى مى دانند (مفردات راغب).(17)
ثُوِّب:
(هَلْ ثُوِّبَ الْکُفّارُ)
«ثُوِّب» از مادّه «ثَوْب» (بر وزن جوف)، در اصل، به معناى بازگشتن چیزى به حالت نخستین است، و «ثواب» به پاداشى گفته مى شود که به انسان در مقابل اعمالش مى دهند; چرا که نتیجه اعمالش به او برمى گردد، این واژه، هم در جزاى نیک و هم بد به کار مى رود، هر چند غالباً در مورد خیر استعمال مى شود.(18)


(1) . صافات، آیه 10 (ج 19، ص 31) ; طارق، آیه 3 (ج 26، ص 373).
(2) . حجّ، آیه 9 (ج 14، ص 42).
(3) . قصص، آیه 45 (ج 16، ص 111).
(4) . توبه، آیه 46 (ج 7، ص 510).
(5) . فرقان، آیه 13 (ج 15، ص 49).
(6) . نبأ، آیه 14 (ج 26، ص 40).
(7) . طه، آیه 6 (ج 13، ص 185).
(8) . اعراف، آیه 107 (ج 6، ص 339) ; شعراء، آیه 32 (ج 15، ص 240) ; قصص، آیه 31 (ج 16، ص 89).
(9) . ق، آیه 36 (ج 22، ص 292).
(10) . نساء، آیه 91 (ج 4، ص 85).
(11) . آل عمران، آیه 112 (ج 3، ص 76) ; احزاب، آیه 61 (ج 17، ص 460).
(12) . رحمن، آیه 31 (ج 23، ص 159).
(13) . رحمن، آیه 31 (ج 23، صفحات 158، 159).
(14) . نساء، آیه 3 (ج 3، ص 324).
(15) . واقعه، آیات 13، 39 (ج 23، صفحات 218، 235).
(16) . زمر، آیه 6 (ج 19، ص 400).
(17) . فجر، آیه 9 (ج 26، ص 470).
(18) . مطففین، آیه 36 (ج 26، ص 300).
 
 
 

 

تهامه ـ تُؤْوِیْهجابُوا ـ جِثِیّاً
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma