جابُوا ـ جِثِیّاً

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
ثاقِب ـ ثُوِّبجَحِیم ـ جَوّ

جابُوا:
(جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ)
«جابُوا» در اصل از «جوبة» (بر وزن توبه)، به معناى زمین پست گرفته شده، سپس به معناى قطع و بریدن هر قطعه زمینى آمده است; و پاسخ کلام را از این رو «جواب» نامیده اند که گویى هوا را قطع مى کند و از دهان گوینده به گوش شنونده مى رسد (یا به این جهت که سؤال را قطع کرده و به آن پایان مى دهد).(1)
جاثِم:
(فی دارِهِمْ جاثِمینَ)
«جاثِم» در اصل از مادّه «جثم» (بر وزن خشم) به معناى نشستن روى زانو و توقف در یک مکان و همچنین «افتادن به رو» آمده است; و بعید نیست این تعبیر، اشاره به آن باشد که هنگام وقوع زلزله شدید آنها در خواب خوش فرو رفته بودند، ناگهان به پا خاستند همین که بر سر زانو نشستند، حادثه به آنها مهلت نداد و بر اثر وحشت و ترس و یا فرو ریختن دیوارها و یا صاعقه اى که با آن زلزله همراه بود، جان خود را در همان حالت از دست دادند. و از تعبیر به «جاثمین» چنین استفاده مى شود که صیحه آسمانى باعث مرگ آنها شد، ولى اجساد بى جانشان به روى زمین افتاده بود، اما از پاره اى از روایات بر مى آید که آتش صاعقه آنها را سوزاند.(2)
جادَلْتَنَا:
(یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنَا)
«جادَلْتَنَا» از مادّه «مجادله» گرفته شده، و آن در اصل از «جدل» به معناى تابیدن و پیچیدن شدید طناب است، و به همین دلیل به «باز شکارى» «اجدل» گفته مى شود; چرا که از همه پرندگان پرخاشگرتر و پیچنده تر است، سپس در مورد پیچانیدن طرف، در بحث و گفتگو به کار رفته است.(3)
جارِیات:
(فَالْجارِیاتِ یُسْراً)
«جارِیات» جمع «جاریه» به معناى کشتى است، و به معناى نهرهاى آب جارى نیز آمده است; (فِیْها عَیْنٌ جارِیَةٌ، «غاشیه»، آیه 12) و همچنین به معناى خورشید به خاطر حرکتش در آسمان، و نیز به دختر نوجوان نیز «جاریة» گفته مى شود; چرا که نشاط جوانى در تمام وجودش جریان دارد.(4)
جانّ:
(تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَآنٌّ)
«جانّ» از همان «جنّ» به معناى موجود ناپیدا است; زیرا مارهاى کوچک و باریک غالباً به صورت مخفیانه و ناپیدا در لابلاى علف ها و شیارهاى باریک زمین، حرکت مى کنند و خود را مخفى مى دارند.(5)
جانب:
(وَ نَأى بِجانِبِهِ)
«جانب» از مادّه «جَنْب» به معناى پهلو مى باشد.(6)
جاهَداک:
(جاهَداکَ لِتُشْرِکَ)
تعبیر به «جاهَداک»، از مادّه «مُجاهَدَة» مفهومش به کار گرفتن نهایت تلاش و کوشش و اصرار آنها است.(7)
جاؤُا:
(فَقَدْ جآؤُ ظُلْماً وَ زُوراً)
«جاؤُا» از مادّه «مجیىء» معمولاً به معناى «آمدن» است، ولى، در سوره «فرقان» آیه 4، به معناى «آوردن» آمده است. همان گونه که در آیه 81 سوره «یونس» مى خوانیم که موسى به ساحران گفت: ما جئتم به السحر «آنچه شما آورده اید سحر است».(8)
جُبّ:
(وَأَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ)
«جُبّ» به معناى چاهى است که آن را سنگ چین نکرده اند; و شاید غالب چاه هاى بیابانى چنین بوده است. و «غیابت» به معناى نهانگاه داخل چاه است که از نظرها غیب و پنهان است. این تعبیر گویا اشاره به محلى است که در چاه هاى بیابانى معمول است، و آن این که در قعر چاه، نزدیک به سطح آب، در داخل بدنه چاه، محل کوچک طاقچه مانندى درست مى کنند، که اگر کسى به قعر چاه برود بتواند داخل آن بنشیند و ظرفى را که با خود برده پر از آب کند، بى آن که خود وارد آب شود و طبعاً از بالاى چاه که نگاه کنند این محل درست پیدا نیست و به همین جهت، از آن تعبیر به «غیابت» شده است. و در محیط ما نیز چنین چاه هایى وجود دارد.(9)
جبّار:
(کُلِّ جَبّار عَنِید)
«جبّار» از مادّه «جَبْر» به کسى مى گویند که از روى خشم و غضب مى زند، مى کشد و نابود مى کند، و پیرو فرمان عقل نیست.
به تعبیر دیگر، جبّار کسى است که دیگرى را مجبور به پیروى خود مى کند و یا مى خواهد نقص خود را با ادعاى عظمت و تکبر ظاهراً بر طرف سازد، هر گونه حقى براى خود بر مردم قائل است ولى هیچ حقى براى کسى بر خود قائل نیست، اینها همه از صفات بارز طاغوتیان و مستکبران در هر زمان است.
ولى کلمه «جبّار» گاهى بر خداوند نیز اطلاق مى شود که به معناى دیگرى است و آن «اصلاح کننده موجود نیازمند به اصلاح» و یا «کسى که مسلّط بر همه چیز است» مى باشد، جالب این که «جبّار» اشاره به صفت نفسانى یعنى روح سرکشى است.(10)
جِبِلّ:
(أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً)
«جِبِلّ» (به کسر ج و ب و تشدید لام)
از مادّه «جَبَل» چنان که «راغب» در «مفردات» گوید: به معناى جماعت و گروه است، که از نظر عظمت، تشبیه به «جَبَل» (بر وزن عمل) به معناى کوه شده است; و تعبیر «کَثِیراً» براى تأکید بیشتر، در مورد پیروان شیطان است که در هر جامعه اى قشر عظیمى را تشکیل مى دهند. بعضى عدد «جبل» را ده هزار نفر یا بیشتر نوشته اند و براى کمتر از آن این تعبیر را مناسب ندانسته اند ولى بعضى این اعداد را لازم نمى دانند.(11)
جِبِلَّة:
(وَ الْجِبِلَّةَ الاَْوَّلِینَ)
«جِبِلَّة» از «جَبَل» به معناى کوه است، به جماعت زیاد که در عظمت همچون کوهند گفته شده; بعضى عدد آن را ده هزار ذکر کرده اند. و نیز به طبیعت و فطرت انسان «جبلّة» اطلاق شده; چرا که غیر قابل تغییر است همچون کوه که نمى توان آن را جابه جا کرد.(12)
جَبِین:
(وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ)
«جَبِین» از مادّه «جُبْن» به معناى طرف صورت است، و دو طرف را «جَبِینان» مى گویند.(13)
جِثِیّاً:
(حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً)
تعبیر «جِثِیّاً» (با توجّه به این که «جِثِىّ» جمع «جاثى» به معناى کسى است که بر سر زانو نشسته) شاید اشاره به ضعف، ناتوانى، ذلت و زبونى آنها باشد، گویى قدرت ندارند بر سر پا بایستند، البته این کلمه معانى دیگرى هم دارد: از جمله این که بعضى «جِثِىّ» را به معناى «گروه، گروه» تفسیر کرده اند، و بعضى به معناى انبوه و متراکم بر روى هم، همانند خاک ها و سنگ ها; ولى تفسیر اول مناسب تر و مشهورتر است.(14)


(1) . فجر، آیه 9 (ج 26، ص 470).
(2) . اعراف، آیه 78 (ج 6، ص 288) ; هود، آیه 67 (ج 9، ص201); عنکبوت، آیه37(ج 16،ص287).
(3) . هود، آیه 32 (ج 9، ص 107).
(4) . شورى، آیه 32 (ج 20، ص 475) ; ذاریات، آیه 3 (ج 22، ص 317).
(5) . نمل، آیه 10 (ج 15، ص 434) ; قصص، آیه 31 (ج 16، ص 89).
(6) . فصّلت، آیه 51 (ج 20، ص 344).
(7) . عنکبوت، آیه 8 (ج 16، ص 230).
(8) . فرقان، آیه 4 (ج 15، ص 32).
(9) . یوسف، آیه 10 (ج 9، ص 386).
(10) . هود، آیه 59 (ج 9، ص 175) ; ابراهیم، آیه 15 (ج 10، ص 349) ; مریم، آیه 32 (ج 13،
ص 66).
(11) . یس، آیه 62 (ج 18، ص 451).
(12) . شعراء، آیه 184 (ج 15، ص 361).
(13) . صافات، آیه 103 (ج 19، ص 130).
(14) . مریم، آیه 68 (ج 13، ص 131).
 
ثاقِب ـ ثُوِّبجَحِیم ـ جَوّ
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma