إِلّ ـ ألیسع

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
أُفّ ـ أَکْوْابأُمّ ـ أُمِّیِّین

 إِلّ:
(فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً)
«إِلّ» به معناى خویشاوندى است و بعضى آن را به معناى عهد و پیمان دانسته اند; در
صورت اول، منظور این است که قریش اگر چه خویشاوند پیامبر(صلى الله علیه وآله) و گروهى از مسلمانان بودند، ولى هنگامى که خودشان کمترین اعتنایى به این موضوع نداشته باشند و احترام خویشاوندى را رعایت ننمایند، چگونه انتظار دارند پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان در مورد آنها رعایت کنند؟! و در صورت دوم، تأکیدى براى «ذِمَّةً» که آن هم به معناى عهد و پیمان است، محسوب مى شود. «راغب» در کتاب «مفردات» معناى ریشه این کلمه را درخشندگى مى داند; چه این که پیمان هاى محکم و خویشاوندى هاى نزدیک داراى درخشندگى خاصى هستند.(1)
ألأَرْض:
(إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَرْضِ)
تعبیر به «الأَرْض» در اینجا (زمین) اشاره به سرزمین «مصر» و اطراف آن است، و از آنجا که یک قسمت مهم آباد روى زمین در آن روز، آن منطقه بوده این واژه به صورت مطلق آمده است. این احتمال نیز وجود دارد که الف و لام، براى عهد و اشاره به سرزمین «مصر» باشد.(2)
أَلْباب:
(یآ أُولِی الأَلْبابِ)
«أَلْباب» جمع «لُب» به معناى «مغز» است و از آنجا که مغز هر چیز، بهترین و اساسى ترین قسمت آن است به «عقل» خالص و «خرد»، «لُب» گفته مى شود. بنابراین نقطه مقابل «اولوا الالباب» افراد بى مغز، پوک، میان تهى و بى محتوا هستند.(3)
إِلْتَقَطَ:
(فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ)
«اِلْتَقَطَ» از مادّه «اِلْتِقاط» در اصل، به معناى رسیدن به چیزى بى تلاش و کوشش است; و این که به اشیاى گم شده اى که انسان پیدامى کند، «لقطه» مى گویند نیز به همین جهت است.(4)
إِلْتَقَمَه:
(فَالْتَقَمَهُ الْحُوت)
«اِلْتَقَمَه» از مادّه «التقام» به معناى بلعیدن است.(5)
أَلَتْنَاهُم:
(وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِّنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَىْء)
«أَلَتْنَاهُم» از مادّه «اَلت» (بر وزن شرط) به معناى کم کردن است.(6)
إلتیام:
«التیام» از مادّه «لَوْم» به معناى به هم آمدن است; بعضى از فلاسفه قدیم معتقد بودند که این امر، در افلاک امکان پذیر نیست.(7)
ألَّتِی هِیَ أَحْسَنُ:
(بِالَّتی هِىَ أَحْسَنُ)
تعبیر به «الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، تعبیر بسیار جامعى است که تمام روش هاى صحیح و مناسبِ مباحثه را شامل مى شود; چه در الفاظ و چه در محتواى سخن و چه در آهنگ گفتار و چه در حرکات دیگر همراه آن.(8)
إلحاد:
(الَّذینَ یُلْحِدُونَ)
«الحاد» در اصل از مادّه «لَحْد» (بر وزن مهد)، به معناى حفره اى است که در یک طرف قرار گرفته و به همین جهت به حفره اى که در یک جانب قبر کنده مى شود، «لحد» مى گویند. سپس به هر کارى که از حدّ وسط، تمایل به افراط و تفریط پیدا کند «الحاد» گفته شده، و به شرک و بت پرستى نیز به همین جهت «الحاد» اطلاق مى گردد.
منظور از «الحاد» در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم.
یا به این گونه که او را به اوصافى توصیف نماییم که شایسته آن نیست، همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شده اند.
یا این که صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق نماییم، همچون بت پرستان که نام بت هاى خود را از نام خدا مشتق مى کردند، مثلاً به یکى از بت ها «اَلّلات» و به دیگرى «العُزّى» و به دیگرى «مَنات» مى گفتند که به ترتیب از «الله»، «العزیز» و «المَنّان» مشتق شده است.
یا همچون مسیحیان که نام خدا را بر عیسى و روح القدس مى گذاشتند.
و یا این که صفات او را آن چنان تحریف کنند که به «تشبیه» به مخلوقات یا «تعطیل» صفات و مانند آن بیانجامد.
و یا تنها به «اسم» قناعت کنند بدون این که این صفات را در خود و جامعه خویش بارور سازند.(9)
إِلْحاف:
(لاَیَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافا)
«اِلْحاف» از همان مادّه «لِحاف» به معناى آن پوشش خاص است; و اصرار در سؤال را از این جهت «اِلحاف» گفته اند که قلب انسان یا طرف مقابل را مى پوشاند.(10)
أَلْزَمْنَاهُ:
(أَلْزَمْنَاهُ طآئِرَهُ)
«أَلْزَمْنَاهُ» از مادّه «إِلزام» به معناى ملازم او ساخته ایم، است.(11)
أَلْسِنَة حِداد:
(بِأَلْسِنَة حِداد)
«أَلْسِنَة حِداد»، به معناى زبان هاى تیز و تند است; و در اینجا کنایه از خشونت در سخن مى باشد.(12)
أَلْفاف:
(وَ جَنّات أَلْفافاً)
«أَلْفاف» به گفته «راغب» در «مفردات»، اشاره به این است که درختان این باغ ها به قدرى زیاد و انبوه است که به یکدیگر پیچیده شده. «أَلْفاف» به گفته بسیارى ارباب لغت و تفسیر، جمع «لفیف» به معناى «به هم پیچیده» است; بعضى نیز آن را جمع «لُفّ» (به ضم لام)، بعضى جمع «لِف» (به کسر لام) دانسته اند. و بعضى مى گویند که از جمع هایى است که مفرد ندارد; ولى مشهور همان اول است.(13)
ألفت:
(إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتآءِ)
«الفت» از مادّه «ألْف»، به معناى اجتماع توأم با انسجام و انس و التیام است.(14)
ألفیت:
(وَ أَلْفَیا سَیِّدَها)
«الفیت» از مادّه «اِلفاء»، به معنا یافتن ناگهانى است.(15)
أَلْفَیْنَا:
(مآ أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبآءَنآ)
«أَلْفَیْنَا» از مادّه «إلفاء»، به معناى یافتیم و برخورد کردیم مى باشد.(16)
إلقاء:
(وَ أَلْقَیْنَا فیها رَواسِیَ)
تعبیر به «القاء» (افکندن) از مادّه «لِقاء» در مورد کوه ها، با این که مى دانیم کوه ها همان چین خوردگى هاى زمین هستند که بر اثر سرد شدن تدریجى پوسته زمین و یا به خاطر مواد آتشفشانى به وجود آمده اند، ممکن است از این نظر باشد که «القاء» به معناى «ایجاد» نیز آمده است در زبان روزمره خود نیز مى گوئیم که ما براى فلان زمین طرحى ریختیم و چند اطاق در آن انداختیم، یعنى بنا کردیم و ایجاد نمودیم.(17)
أللاّت:
«اللاّت» به معناى «الهه»، مؤنثِ «اللّه» است.(18)
ألواح:
(وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْاَلْواحِ)
«الواح» جمع «لوح» است، که در اصل از مادّه «لاحَ یَلُوحُ» به معناى ظاهر شدن و درخشیدن گرفته شده است.(19)
أَلْهاکُم:
(أَلْهاکُمُ التَّکَاثُرُ)
«أَلْهاکُم» از مادّه «لهو» به معناى سرگرم شدن به کارهاى کوچک و غافل ماندن از اهداف و کارهاى مهم است. «راغب» در «مفردات» مى گوید: «لهو» چیزى است که انسان را به خود مشغول داشته، و از مقاصد و اهدافش باز مى دارد.(20)
أَلْهَمَها:
(فَأَلْهَمَها فُجُورَها)
«أَلْهَمَها» از مادّه «الهام» در اصل به معناى بلعیدن یا نوشیدن چیزى است. سپس به معناى القاء مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى آمده است; گویى روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش مى نوشد و مى بلعد، و گاه به معناى وحى نیز آمده است.
ولى بعضى از مفسرین معتقدند که تفاوت «الهام» با «وحى» در این است: شخصى که به او الهام مى شود، نمى فهمد مطلب را از کجا به دست آورده، اما آن که به او وحى مى شود هنگام وحى، مى داند از کجا و به چه وسیله به او رسیده است.(21)
الیاسین:
(عَلى إِلْ یاسینَ)
تعبیر به «الیاسین» به جاى «الیاس»، یا به خاطر این است که «الیاسین» لغتى در واژه «الیاس» بوده و هر دو به یک معناست; و یا اشاره به الیاس و پیروان او است که به صورت جمعى آمده است. نخست «الیاس» منسوب گشته و «الیاسى» شده، سپس به صورت جمع در آمده و «الیاسیین» گردیده، و بعد مخفف شده و «الیاسین» شده است. (دقت کنید).(22)
ألیسع:
(وَ إِسْمَاعیلَ وَ الْیَسَعَ)
در این که «الیسع» چگونه نامى است؟ و اشاره به کدام یک از پیامبران است؟ در میان مفسران و ادباى عرب گفتگوست که بعضى آن را یک نام «عبرى» مى دانند که در اصل «یوشع» بوده، سپس الف و لام به آن داخل شده و «شین» تبدیل به «سین» گردیده است.
و بعضى معتقدند که یک اسم عربى است که از «یسع» (فعل مضارع از مادّه وسعت) گرفته شده است.
این احتمال را نیز داده اند که به همین صورت نام یکى از انبیاى پیشین بوده است; و در هر حال از پیامبرانى است که از نسل ابراهیم(علیه السلام)مى باشند.(23)


(1) . توبه، آیه 8 (ج 7، ص 357).
(2) . قصص، آیه 4 (ج 16، ص 23).
(3) . بقره، آیات 197، 269 (ج 2، صفحات 70، 400) ; رعد، آیه 19 (ج 10، ص 218).
(4) . قصص، آیه 8 (ج 16، ص 39).
(5) . صافات، آیه 142 (ج 19، ص 173).
(6) . طور، آیه 21 (ج 22، ص 442).
(7) . اسراء، آیه 1 (ج 12، ص 30).
(8) . عنکبوت، آیه 46 (ج 16، ص 316).
(9) . اعراف، آیه 180 (ج 7، ص 36) ; حج، آیه 25 (ج 14، ص 77).
(10) . بقره، آیه 273 (ج 2، ص 417).
(11) . اسراء، آیه 13 (ج 12، ص 64).
(12) . احزاب، آیه 19 (ج 17، ص 256).
(13) . نبأ، آیه 16 (ج 26، ص 41).
(14) . قریش، آیه 2 (ج 27، ص 374).
(15) . یوسف، آیه 25 (ج 9، ص 453).
(16) . بقره، آیه 170 (ج 1، ص 652).
(17) . حجر، آیه 19 (ج 11، ص 68).
(18) . نساء، آیه 119 (ج 4، ص 179).
(19) . اعراف، آیه 145 (ج 6، ص 431).
(20) . تکاثر، آیه 1 (ج 27، ص 301).
(21) . شمس، آیه 8 (ج 27، ص 60).
(22) . صافات، آیه 130 (ج 19، ص 159).
(23) . انعام، آیه 86 (ج 5، ص 406).
 
 
أُفّ ـ أَکْوْابأُمّ ـ أُمِّیِّین
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma