خَمْر ـ خَیل

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
خَزائن ـ خلیلدائِبِین ـ دَرَکات

خَمْر:
(یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ)
«خَمْر» در لغت، در اصل، به گفته «راغب» به معناى پوشانیدن چیزى است و لذا به چیزى که با آن مى پوشانند «خِمار» گفته مى شود. هر چند «خِمار» معمولاً به چیزى گفته مى شود که زن سر خود را با آن مى پوشاند.
در «معجم مقاییس اللغه» براى «خمر» یک ریشه ذکر کرده که دلالت بر پوشاندن، اختلاط و آمیزش در پنهانى مى کند و از آنجا که شراب عقل انسان را مى پوشاند به آن خمر گفته شده; زیرا سبب مستى است و مستى پرده اى بر روى عقل مى افکند و نمى گذارد انسان خوب و بد را تشخیص دهد.
«خَمْر» در اصطلاح شرع، به معناى شراب انگور نیست، بلکه به معناى هر مایع مست کننده است، خواه از انگور گرفته شده باشد و یا از کشمش، یا خرما و یا هر چیز دیگر، هر چند در لغت براى هر یک از انواع مشروبات الکلى اسمى قرار داده شده است.(1)
خُمُر:
(وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ)
«خُمُر» جمع «خمار» (بر وزن حجاب) در اصل، به معناى پوشش است، ولى معمولاً به چیزى گفته مى شود که زنان با آن سر خود را مى پوشانند (روسرى).(2)
خَمْط:
(ذَواتَیْ أُکُل خَمْط)
«خَمْط» (بر وزن عمد) به معناى گیاه تلخ است.(3)
خنّاس:
(مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ)
«خنّاس» صیغه مبالغه از مادّه «خُنُوس» (بر وزن خروس) به معناى جمع شدن و عقب رفتن است، این به خاطر آن است که، شیاطین هنگامى که نام خدا برده مى شود، عقب نشینى مى کنند، و از آنجا که این امر غالباً با پنهان شدن توأم است، این واژه به معناى «اختفاء» نیز آمده است.(4)
خُنَّس:
(فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ)
«خُنَّس» جمع «خانس» از مادّه «خنس» (بر وزن شمس) در اصل به معناى انقباض، بازگشت و پنهان شدن است; و شیطان را از این جهت «خَنّاس» مى گویند که خود را مخفى مى کند، و هنگامى که نام خدا برده شود، منقبض مى شود.(5)
خُوار:
(جَسَداً لَّهُ خُوارٌ)
«خُوار» به معناى صداى مخصوصى است که از گاو یا گوساله برمى خیزد، و گاهى به صداى شتر نیز گفته مى شود.(6)
خَوالِف:
(یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ)
«خَوالِف» جمع «خالفة»، از مادّه «خلف»، به معناى پشت سر است; به همین جهت به زنان که به هنگام رفتن مردان به خارج از منزل، در منزل باقى مى مانند «خالفة» گفته مى شود، و در آیه مورد بحث، منظور از «خَوالِف»، تمام کسانى است که به نحوى از شرکت در میدان جنگ معذور بودند، اعم از زنان، پیران و یا بیماران و کودکان. بعضى از احادیث، که در تفسیر آیه وارد شده نیز، به این موضوع اشاره کرده است.(7)
خَوّان:
(مَنْ کَانَ خَوّاناً أَثیماً)
«خَوّان» صیغه مبالغه و به معناى بسیار خیانت کننده است.(8)
خوض:
(الَّذینَ یَخُوضُونَ)
«خوض» همان طور که «راغب» در «مفردات» مى گوید، در اصل به معناى وارد شدن تدریجى در آب و راه رفتن (و شنا کردن) در آن است، ولى بعداً به عنوان کنایه به ورود در سایر امور نیز گفته شده است، اما این کلمه در قرآن مجید بیشتر به وارد شدن در مطالب باطل و بى اساس اطلاق گردیده، ولى غالباً در قرآن، به معناى ورود، یا شروع به کارها یا سخنان زشت و بد آمده است.(9)
خَوَل:
(ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً)
«خول» (بر وزن عمل) به معناى خدمتگزار است.(10)
خَوَّلَ:
(ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً)
«خَوَّلَ» از مادّه «تخویل» به معناى اعطا و بخشش و تفضل است.(11)
خَوَّلْنَاکُم:
(تَرَکْتُمْ مَّا خَوَّلْنَاکُمْ)
«خَوَّلْنَاکُم» از مادّه «خَوَل» (بر وزن عمل) در اصل، به معناى خدمتگزار و چیزى است که نیاز به سرپرستى، تدبیر و اداره دارد و معمولاً به اموال و نعمت هاى گوناگونى که خداوند به انسان مى بخشد، گفته مى شود.(12)
خَوَّلْنَاهُ:
(ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً)
«خَوَّلْنَاهُ» از مادّه «خَوَل» (بر وزن عمل) به معناى سرکشى و مراقبت مداوم از چیزى است، و از آنجا که چنین توجّه خاصى، مستلزم اعطا و بخشش است این ماده در معناى «بخشیدن» به کار رفته است. جمعى نیز گفته اند: از «خول» (بر وزن عمل) است که به معناى خدمتگزار است آمده; بنابراین «خوّله» به معناى خدمتگزارانى به او بخشید مى باشد. و سپس در هر گونه بخشیدن نعمت، به کار رفته است. بعضى نیز، این ماده را به معناى «فخر و مباهات» دانسته اند، بنابراین جمله فوق، به معناى مفتخر ساختن کسى از طریق اعطاى نعمتى است.(13)
خِیام:
(مَّقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ)
«خِیام» جمع «خیمه» است، ولى به طورى که در روایات اسلامى آمده، خیمه هاى بهشتى، از نظر گستردگى، وسعت و زیبایى، شباهتى به خیمه هاى این جهان ندارند. این نکته نیز قابل توجّه است که، «خیمه»، طبق آنچه علماى لغت و بعضى از مفسران گفته اند تنها به معناى خیمه هاى پارچه اى که در میان ما معروف است نمى باشد، بلکه به خانه هاى چوبى و یا حتى هر خانه مدورى، کلمه «خیمه» اطلاق مى شود، و گاه گفته شده «خیمه» عبارت است از هر خانه اى که از سنگ و مانند آن ساخته نشده است.(14)
خِیانَت:
(لا تَخُونُوا اللّهَ)
«خِیانَت» در اصل، به معناى خوددارى از پرداخت حقى است که انسان پرداختن آن را تعهد کرده و آن ضد «امانت» است.(15)
خیر:
(لَمْ یَنَالُوا خَیْراً)
«خیر» به هر نوع نیکى که به دیگرى بشود اگر چه بدون توجّه باشد، اطلاق مى گردد. منظور از «خَیْر» در سوره «احزاب»، پیروزى در جنگ است; البته پیروزى لشکر کفر، هرگز خیر نبود، بلکه شرّ بود. اما قرآن که از دریچه فکر آنها سخن مى گوید، از آن تعبیر به «خَیْر» کرده اشاره به این که آنها به هیچ نوع پیروزى در این میدان نائل نشدند. بعضى نیز گفته اند: منظور از «خَیْر» در اینجا «مال» است; چرا که این کلمه در بعضى از موارد دیگر، نیز به مال اطلاق شده است.
در میان عرب معمول است که از «خیل» (اسب) به «خیر» تعبیر مى کنند، و در حدیثى آمده است که پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)فرمود: الخَیْرُ مَعْقُودٌ بِنَواصِى الْخَیْلِ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ: «خیر و خوبى به پیشانى اسب تا روز قیامت بسته شده است».
بعضى «خیر» را در سوره «ص»، به معناى «مال» یا «مال کثیر» تفسیر کرده اند که ممکن است منطبق بر تفسیر سابق گردد; چرا که مصداق مال در اینجا همان اسب ها است.
«خَیْر» غالباً در مورد صفات نیک و جمال معنوى به کار مى رود و «حسن» غالباً در زیبایى و جمال ظاهر.(16)
خیرات:
(خَیْراتٌ حِسانٌ)
«خیرات» بعضى گفته اند جمع «خیّره» (بر وزن سیّده) است که به خاطر تخفیف آن را «خیرات» گفته اند، و بعضى آن را جمع «خَیْره» (بر وزن حَیْره) دانسته اند، و در هر حال معناى وصفى دارد نه معناى «افعل التفضیل»; چرا که «افعل التفضیل»، جمع بسته نمى شود.(17)
خَیل:
(وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ)
«خَیل» اسم جمع است و به معناى «اسب ها» یا «اسب سواران» هر دو آمده است البته در آیه مورد بحث منظور همان معناى اول است. اما در سوره «اسراء» به معناى دوم است و اشاره به لشکر سواره مى کند.
و «خَیل» در سوره «حشر» به معناى «اسب ها» است (جمعى است که مفرد از جنس خود ندارد). «راغب» در «مفردات» مى گوید: «خَیل» در اصل از مادّه «خیال» است که به معناى پندار و تصورات ذهنى است و «خیلاء» به معناى «تکبر و خود برتربینى» است; چرا که از یک نوع تخیل فضیلت، ناشى مى شود. و از آنجا که وقتى انسان بر اسب سوار مى شود، غالباً یک نوع غرور و کبر احساس مى کند، لفظ «خیل» بر اسب اطلاق شده است.(18)


  (1) . بقره، آیه 219 (ج 2، ص 143).
(2) . نور، آیه 31 (ج 14، ص 471).
(3) . سبأ، آیه 16 (ج 18، ص 73).
(4) . ناس، آیه 4 (ج 27، ص 507).
(5) . تکویر، آیه 15 (ج 26، ص 198).
(6) . اعراف، آیه 148 (ج 6، ص 442) ; طه، آیه 88 (ج 13، ص 300).
(7) . توبه، آیه 87 (ج 8، ص 95).
(8) . نساء، آیه 107 (ج 4، ص 153).
(9) . انعام، آیه 68 (ج 5، ص 359) ; توبه، آیه 65
(ج 8، ص 39) ; طور، آیه 12 (ج 22، ص 432).
(10) . زمر، آیه 8 (ج 19، ص 411).
(11) . زمر، آیه 49 (ج 19، ص 514).
(12) . انعام، آیه 94 (ج 5، ص 438).
(13) . زمر، آیه 8 (ج 19، ص 411).
(14) . رحمن، آیه 72 (ج 23، ص 194).
(15) . انفال، آیه 27 (ج 7، ص 173).
(16) . آل عمران، آیه 92 (ج 3، ص 13) ; احزاب، آیه 25 (ج 17، ص 267) ; ص، آیه 32 (ج 19، 292); رحمن، آیه 70 (ج 23، ص 193).
(17) . رحمن، آیه 70 (ج 23، ص 193).
(18) . آل عمران، آیه 14 (ج 2، ص 534) ; اسراء، آیه 64 (ج 12، ص 206) ; حشر، آیه 6 (ج 23،
ص 512).

 

خَزائن ـ خلیلدائِبِین ـ دَرَکات
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma