یُغَشِّى ـ یُنْقَذُون

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
یُشاقِق ـ یُعِیدُیَوَدُّ ـ الیَوْم

یُغَشِّى:
(إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ)
«یُغَشِّى» از مادّه «غشیان» به معناى پوشاندن و احاطه کردن است، گویى خواب همچون پرده اى بر آنها افکنده شد و آنها را پوشاند.(1)
یَغُضُّوا:
(یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ)
«یَغُضُّوا» از مادّه «غضّ» (بر وزن خزّ) در اصل، به معناى کم کردن و نقصان است و در بسیارى از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته مى شود و نقطه مقابل آن، خیره نگاه کردن، و صدا را بلند نمودن است.(2)
یَغْنَوا:
(کَأَنْ لَّمْ یَغْنَوْا)
«یَغْنَوا» از مادّه «غنى» به معناى اقامت در مکان است، و ـ چنان که «طبرسى» در «مجمع البیان» مى گوید ـ بعید نیست از مفهوم اصلى «غنا» به معناى بى نیازى گرفته شده باشد; زیرا کسى که بى نیاز است منزل آماده اى دارد، و مجبور نیست هر زمان از منزلى به منزل دیگر کوچ کند; جمله «کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها» که درباره قوم «ثمود» و همچنین قوم «شعیب» آمده، مفهومش این است. آن چنان طومار زندگیشان در هم پیچیده شد، که گویا هرگز از ساکنان آن سرزمین نبودند.(3)
یَفْتَحِ:
(مّا یَفْتَحِ اللّهُ)
تعبیر به «یَفْتَحِ» که از مادّه «فتح» به معناى گشودن است، اشاره به وجود خزائن رحمت الهى است که در آیات دیگر قرآن نیز، به آن اشاره شده است، و جالب این که: این خزائن چنانند که به محض گشوده شدن، بر خلایق جارى مى شوند، و نیاز به چیز دیگرى نیست، و هیچ کس مانع از آن نتواند شد.(4)
یَفْتَدِى:
(لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ)
«یَفْتَدِى» از مادّه «فداء» به معناى حفظ کردن خود از مصائب و مشکلات به وسیله پرداخت چیزى است.(5)
یُفْتَنُونَ:
(وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ)
«یُفْتَنُونَ»، از مادّه «فتنه»، در اصل به معناى «گذاشتن طلا در آتش براى شناخته شدن میزان خلوص آن» است، سپس به هر گونه آزمایش ظاهرىومعنوى،اطلاق شده است.(6)
یُفَجِّرُونَ:
(یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً)
«یُفَجِّرُونَ» از مادّه «تفجیر» در اصل از ریشه «فجر» گرفته شده که به معناى شکافتن وسیع است، خواه شکافتن زمین باشد، یا چیز
دیگر، و از آنجا که نور صبح گویى پرده شب را مى شکافد، به آن «فجر» گفته اند، و به شخص فاسق از این رو «فاجر» مى گویند که: پرده حیا و پاکى را دریده، و از مسیر حق خارج شده است. اما در آیه مورد بحث، به معناى شکافتن زمین است.(7)
یَفْرَقُونَ:
(وَلکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ)
«یَفْرَقُونَ» از مادّه «فَرَق» (بر وزن شَفَق) به معناى شدت خوف و ترس است. «راغب» در کتاب «مفردات» مى گوید: این ماده در اصل به معناى تفرق و جدایى و پراکندگى است گویى آن چنان مى ترسند که مى خواهد قلبشان از هم متفرق و متلاشى گردد.(8)
یَفْصِلُ:
(یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ)
«یَفْصِلُ» از مادّه «فصل» به معناى انداختن است ولى بعضى «یَفْصِلُ» را به معناى جدایى انداختن تفسیر نکرده اند، بلکه از «فصل» به معناى قضاوت و داورى مى دانند ولى معناى اول در اینجا صحیح تر است.(9)
یُقْذَفُون:
(یُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِب)
«یُقْذَفُون» از مادّه «قذف» به معناى پرتاب کردن و تیر انداختن به مکان دور است، و منظور در اینجا طرد «شیاطین» به وسیله «شهب» مى باشد، و این نشان مى دهد که خداوند حتى به آنها اجازه نمى دهد به قلمرو «ملأِ اعلى» نزدیک شوند.(10)
یَقُصُّ:
(لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ)
«یَقُصُّ» از مادّه «قَصّ» در لغت به معناى «قطع کردن» و بریدن چیزى است و این که در آیه فوق مى خوانیم: یَقُصُّ الْحَقَّ: «خداوند حق را مى برد» یعنى کاملاً آن را از باطل جدا و تفکیک مى نماید; بنابراین، جمله بعد: وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِیْنَ: «او بهترین جداکنندگان است» تأکید براى این موضوع محسوب مى شود.
باید توجّه داشت جمله «یَقُصُّ»ازمادّه «قِصّه» به معناى بیان سرگذشت و داستان نیست آن چنان که بعضى از مفسران پنداشته اند.(11)
یَقْطِین:
(شَجَرَةً مِّن یَقْطِین)
«یَقْطِین» از مادّه «قُطْن» به طورى که بسیارى از ارباب لغت و مفسران گفته اند: هر گیاهى است که ساقه ندارد، و داراى برگ هاى پهن است; مانند بوته خربزه و کدو و خیار و امثال آن. ولى بسیارى از مفسران و روات حدیث، در اینجا تصریح کرده اند که منظور خصوص «کدوبُن» است باید توجّه داشت که «شجره» در لغت عرب، هم به نباتاتى گفته مى شود که داراى ساقه و شاخه است و هم بدون ساقه و شاخه، و به تعبیر دیگر اعم از درخت و گیاه است، حتى در اینجا حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)نقل کرده اند که: شخصى به آن حضرت عرض کرد: اِنَّکَ تُحِبُّ الْقَرْعَ؟: «شما کدو را دوست مى دارید»، فرمود: أَجَلْ! هِىَ شَجَرَةُ اَخِی یُونُسَ: «آرى آن گیاه برادرم یونس است».(12)
یَقْنُتْ:
(وَمَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ)
«یَقْنُتْ» از مادّه «قنوت» به معناى اطاعت توأم با خضوع و ادب است و قرآن با این تعبیر، به آنها گوشزد مى کند که: هم مطیع فرمان خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشند، و هم شرط ادب را کاملاً رعایت کنند.(13)
یقین:
(لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ)
«یقین» نقطه مقابل «شک» است، همان گونه که «علم» نقطه مقابل «جهل» است; و به معناى وضوح و ثبوت چیزى آمده است، و طبق آنچه از اخبار و روایات استفاده مى شود، به مرحله عالى ایمان، «یقین» گفته مى شود.(14)
یَکْنِزُونَ:
(یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ)
«یَکْنِزُونَ» از مادّه «کَنْز» (بر وزن گنج) و به معناى گنج است که در اصل به معناى جمع و جور کردن اجزاء چیزى گفته مى شود. از این رو شتر پر گوشت را «کِنازة اللَّحم» مى نامند. سپس به جمع آورى، نگهدارى و پنهان نمودن اموال و یا اشیاء گران قیمت اطلاق گردیده است.
بنابراین،در مفهوم آن جمع آورى، نگاهدارى و گاهى پنهان کردن نیز افتاده است.(15)
یُکَوِّرُ:
(بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ)
«یُکَوِّرُ» از مادّه «تکویر» به معناى پیچیدن است و مخصوصاً ارباب لغت پیچیدن عمامه و دستار به دور سر را نمونه اى از آن مى شمارند، نکته لطیفى که در این تعبیر قرآنى، نهفته است، ـ هر چند بسیارى از مفسران بر اثر عدم توجّه به این نکته، مطالب دیگرى ذکر کرده اند که، چندان مناسب با مفهوم «تکویر» نیست ـ این است که: زمین کروى است و به دور خود گردش مى کند و بر اثر این گردش، نوار سیاه شب، و نوار سفید روز، دائماً گرد آن مى گردند، گویى از یکسو، نوار سفید بر سیاه و از سوى دیگر، نوار سیاه بر سفید پیچیده مى شود.(16)
یَلْبِسَکُم:
(أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً)
«یَلْبِسَکُم» از مادّه «لَبْس» (بر وزن حبس) به معناى اختلاط و به هم آمیختن است نه از مادّه «لُبْس» (بر وزن قرص) به معناى لباس پوشیدن.(17)
یُلْحِدُونَ:
(یُلْحِدُونَ فی آیاتِنَا)
«یُلْحِدُونَ» از مادّه «إِلْحاد» در اصل از «لحد» (بر وزن عهد) گرفته شده، و به معناى حفره اى است که در یک طرف قرار گیرد، و به همین جهت، به حفره اى که در یک جانب قبر، قرار گرفته «لحد» گفته مى شود، سپس به هر کارى که از حد وسط، به سوى افراط و تفریط متمایل شود، «الحاد» گفته اند. اطلاق این کلمه بر «شرک و بت پرستى و کفر و بى دینى»، نیز به همین مناسبت است.(18)
یَلْعَبُون:
(فی شَکّ یَلْعَبُونَ)
«یَلْعَبُون» از مادّه «لعاب»، به گفته «راغب» به معناى «بزاق دهان» است به هنگامى که راه مى افتد، و از آنجا که انسان موقع بازى و شوخى، هدف مهمى از کار خود ندارد، تشبیه به «بزاق» شده است که بى اراده از دهان انسان بیرون ریزد.(19)
یُلْقُونَ:
(یُلْقُونَ السَّمْعَ)
«یُلْقُونَ» از مادّه «القاء» در این موارد به معناى منتقل ساختن اخبار و مطالب است، همان گونه که در آیه 53 سوره «حج» آمده: «لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» و جمله «أَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ» نیز تناسب با کار شیاطین دارد، و گر نه آنها که «افّاک و دروغگو» هستند، همه شان کاذبند، نه اکثرشان (دقت کنید).(20)
یَلْمِزُون:
(یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ)
«یَلْمِزُون» از مادّه «لمز»، (بر وزن طنز)، به معناى عیب جوئى است.(21)
یَلْهَثْ:
(یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ)
«یَلْهَثْ» از مادّه «لهْث» (بر وزن بحث) به معناى زبان در آوردن سگ به هنگام تشنگى است.(22)
یم:
(فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ)
به طورى که از متون لغت و کتب احادیث استفاده مى شود «یم» به معناى دریا است و بر رودخانه هاى عظیم همانند «نیل» نیز اطلاق مى شود.
اما در این که «یم» یک لغت «عربى» است یا «سریانى» یا «هیروگلیفى»، در میان دانشمندان گفتگو است، نویسنده «المنار» از یکى از دانشمندان معروف مصرى که وجوه اشتراک لغات هیروگلیفى وعربى را جمع آورى کرده و کتاب «معجم الکبیر» را در این زمینه تألیف نموده، نقل مى کند که: او پس از تحقیق، لغت «یم» را در زبان قدیم مصر، به معناى دریا پیدا کرده است. بنابراین، چون این جریان مربوط به مصر بوده قرآن از لغات آنها در بیان این حادثه استفاده کرده است.(23)
یَمْحُ:
(وَیَمْحُ اللّهُ الْباطِلَ)
توجّه داشته باشید که «یمح» در اصل «یمحو» بوده که معمولاً در بسیارى از رسم الخطهاى قرآن، «واو» آن ساقط مى شود مانند «و یدع الانسان بالشر»، «و سندع الزبانیة» در تمام این موارد در رسم الخط امروز «واو» ذکر مى شود ولى در قرآن ها غالباً حذف مى گردد.(24)
یَمْحَق:
(یَمْحَقَ الْکَافِرینَ)
«یَمْحَق» از مادّه «محق» (بر وزن مرد) به معناى کم شدن تدریجى چیزى است و به همین مناسبت شب پایان ماه را (محاق) مى گویند; زیرا روشنى ماه کم کم کاسته شده و از بین مى رود
در حقیقت همان طور که ماه با آن جلوه گرى و فریبندگى مخصوص خود، تدریجاً کم نور شده و در محاق فرو مى رود همچنین شکوه و عظمت کفر و شرک و حامیان آنها با تصفیه و پاک شدن مسلمانان به زوال و نیستى مى گراید.(25)
یَمُدُّونَهُمْ:
(یَمُدُّونَهُمْ فِى الغَیِّ)
«یَمُدُّونَهُمْ» از مادّه «اِمداد» به معناى کمک دادن وادامه دادن وافزودن است،یعنى پیوسته آنها را به این راه مى کشانند وپیش مى روند.(26)
یَمُدُّهُ:
(یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ)
«یَمُدُّهُ» از مادّه «مداد» به معناى مرکب یا مادّه رنگینى است که با آن مى نویسند، و در اصل از «مدّ» به معناى کشش گرفته شده; زیرا خطوط به وسیله کشش قلم بر صفحه کاغذ پیدا مى شود.
بعضى از مفسران، معناى دیگرى نیز براى آن نقل کرده اند و آن «روغنى» است که در چراغ مى ریزند و سبب روشنایى چراغ است، و هر دو معنا در واقع به یک ریشه باز مى گردد.(27)
یَمْسَسْکَ:
(وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ)
«یَمْسَسْکَ» در مورد «خیر» و «شرّ» که از مادّه «مسّ» گرفته شده، اشاره به این است که: حتى کوچک ترین خیر و شرّى بدون اراده و قدرت او ممکن نیست.(28)
یُمَسِّکُون:
(یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ)
تعبیر به «یُمَسِّکُون» از مادّه «تَمسیک ـ مَسْک» که به معناى تمسک جستن است، نکته جالبى را در بر دارد; زیرا تمسک به معناى گرفتن و چسبیدن به چیزى براى حفظ و نگهدارى آن مى باشد، و این صورت حسّى آن است، و صورت معنوى آن این است که: انسان با کمال جدیت پایبند به عقیده و برنامه اى باشد و در حفظ و حراست آن بکوشد، تمسّک به کتاب الهى این نیست که انسان صفحات قرآن و تورات و یا کتاب دیگرى را محکم در دست بگیرد، و در حفظ و حراست جلد و کاغذ آن بکوشد، بلکه تمسّک واقعى آن است که اجازه ندهد کمترین مخالفتى با آن از هیچ جهت انجام شود و در تحقق یافتن مفاهیم آن از جان و دل بکوشد.(29)
یَمْهَدُونَ:
(فَلاَِنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ)
«یَمْهَدُونَ» از مادّه «مهد» (بر وزن عهد) ـ همان گونه که «راغب» در «مفردات» گفته ـ در اصل به معناى «گاهواره» یا محلى است که براى کودک آماده مى کنند، سپس «مهد» و «مهاد» به معناى وسیعترى یعنى هر مکان مهیا و آماده اى (که نهایت آرامش و آسایش در آن است) گفته شده است، انتخاب این تعبیر براى بهشتیان و مؤمنان صالح، نیز از همین نظر است.(30)
یمین:
(وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ)
تعبیر به «یمین» (دست راست) به خاطر آن است که غالباً انسان ها با دست راست مى نویسند. و به معناى طرف راست بدن نیز آمده، سپس به هر چیزى که در این ناحیه قرار گیرد یمین گفته مى شود.(31)
یَنَابِیْع:
(یَنَابیعَ فِی الأَرْضِ)
«یَنَابِیْع» جمع «ینبوع» از مادّه «نبع» به معناى جوشش آب از زمین است.(32)
یَنْأَوْنَ:
(وَ یَنْئَوْنَ عَنْهُ)
«یَنْأَوْنَ» از مادّه «نأى» (بر وزن سعى) به معناى دورى جستن است.(33)
یَنْبُوع:
(مِنَ الأَرْضِ یَنْبُوعاً)
«یَنْبُوع» از مادّه «نبع» محل جوشش آب است، بعضى گفته اند: «یَنْبُوع» چشمه آبى است که هرگز خشک نمى شود.(34)
یَنْتَصِرُونَ:
(أَوْ یَنْتَصِرُونَ)
«یَنْتَصِرُونَ» ممکن است اشاره به کمک خواستن براى خویشتن یا براى دیگرى و یا هر دو باشد; زیرا در آیات بعد، مى خوانیم که معبودان و عابدان هر دو به آتش دوزخ افکنده مى شوند.
«یَنْتَصِرُونَ» از ماده «إِنْتِصار» به معناى یارى طلبیدن است، ولى بعضى آن را به معناى «تَنَاصُرْ» (به یارى یکدیگر شتافتن) تفسیر کرده اند، ولى نتیجه هر دو با توجّه به توضیحى که دادیم یکى است.(35)
یَنْزَغُ ،یَنْزَغَنَّکَ:
(یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ)
از مادّه «نَزْغ» (بر وزن نزع) به معناى ورود در کارى، به قصد افساد و یا تحریک بر آن است.(36)
یُنْزَفُونَ:
(هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ)
«یُنْزَفُونَ» در اصل از مادّه «نزف» (بر وزن حذف)، به معناى از بین بردن چیزى به صورت تدریجى است. این واژه هنگامى که در مورد آب چاه به کار رود، مفهومش این است که آب را تدریجاً از چاه بکشند تا پایان یابد. در مورد خونریزى تدریجى که منتهى به ریختن تمام خون بدن شود، نیز تعبیر «نَزْفُ الدَّمِ» به کار مى رود، و در مورد کشیدن تمام آب چاه به طور تدریجى و مستى و از دست دادن عقل نیز به کار مى رود.(37)
یَنْسِلُون:
(کُلِّ حَدَب یَنْسِلُونَ)
«یَنْسِلُون» از مادّه «نسول» (بر وزن فضول) به معناى خروج با سرعت است. این که در مورد یأجوج و مأجوج مى گوید: آنها از هر بلندى به سرعت مى گذرند و خارج مى شوند، اشاره به نفوذ فوق العاده آنها در کره زمین است.
از مادّه «نسل» (بر وزن فصل) به معناى راه رفتن سریع است، «راغب» در «مفردات» مى گوید: این کلمه در اصل، به معناى جدا شدن از چیزى است، و این که: به فرزندان انسان «نسل» گفته مى شود به خاطر آنست که از پدر و مادر جدا شده اند، (بنابراین، هنگامى که انسان با سرعت دور مى شود و جدا مى گردد این تعبیر در آن به کار مى رود).(38)
یُنْشِرُون:
(الأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ)
«یُنْشِرُون» از مادّه «نشر» به معین گستردن چیز پیچیده است و کنایه از آفرینش و انتشار مخلوقات در پهنه زمین و آسمان نیز آمده است، و جمعى از مفسران اصرار دارند که این جمله را اشاره به معاد و بازگشت مردگان به زندگى جدید بدانند، در حالى که با توجّه به آیات بعد، روشن مى شود که سخن از توحید ذات پاک خدا و معبود حقیقى است، نه معاد و زندگى بعد از مرگ.(39)
یُنَشَّؤُا:
(یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ)
«یُنَشَّؤُا» از مادّه «نَشَأَ» به معناى ایجاد چیزى است، و در اینجا به معناى تربیت شدن و پرورش یافتن است.(40)
یَنْظُرُون:
(فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ)
جمله «یَنْظُرُون» (نگاه مى کنند) از مادّه «نَظَر» اشاره به نگاه کردنِ خیره خیره آنها، به عرصه «محشر»، یا نگاه کردن به عنوان انتظار عذاب است، و در هر صورت، منظور این است که، نه تنها زنده مى شوند، بلکه درک و دید خود را با همان یک صیحه باز مى یابند!(41)
یَنْعِقُ:
(کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ)
«یَنْعِقُ» از مادّه «نعق» در اصل، به معناى صداى کلاغ است بدون این که گردن خود را بکشد و سر خود را حرکت دهد.(42)
یُنْقَذُون:
(وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ)
«یُنْقَذُون» از مادّه «انقاذ» به معناى بر گرفتن و نجات دادن است.(43)


(1) . انفال، آیه 11 (ج 7، ص 137).
(2) . نور، آیه 30 (ج 14، ص 467) ; حجرات، آیه 3 (ج 22، ص 149).
(3) . اعراف، آیه 92 (ج 6، ص 311) ; هود، آیه 68 (ج 9، ص 202).
(4) . فاطر، آیه 2 (ج 18، ص 189).
(5) . معارج، آیه 11 (ج 25، ص 32).
(6) . عنکبوت، آیه 2 (ج 16، ص 218).
(7) . انسان، آیه 6 (ج 25، ص 351).
(8) . توبه، آیه 56 (ج 7، ص 531).
(9) . ممتحنه، آیه 3 (ج 24، ص 26).
(10) . صافات، آیه 8 (ج 19، ص 30).
(11) . انعام، آیه 57 (ج 5، ص 332).
(12) . صافات، آیه 146 (ج 19، ص 176).
(13) . احزاب، آیه 31 (ج 17، ص 306).
(14) . تکاثر، آیه 7 (ج 27، ص 308).
(15) . توبه، آیه 34 (ج 7، ص 464).
(16) . زمر، آیه 5 (ج 19، ص 396).
(17) . انعام، آیه 65 (ج 5، ص 353).
(18) . فصّلت، آیه 40 (ج 20، ص 315).
(19) . دخان، آیه 9 (ج 21، ص 170).
(20) . شعراء، آیه 223 (ج 15، ص 403).
(21) . توبه، آیه 79 (ج 8، ص 75).
(22) . اعراف، آیه 176 (ج 7، ص 25).
(23) . اعراف، آیه 136 (ج 6، ص 390) ; طه، آیات 39، 78 (ج 13، صفحات 223، 286) ; ذاریات، آیه 40 (ج 22، ص 376).
(24) . شورى، آیه 24 (ج 20، ص 451).
(25) . آل عمران، آیه 141 (ج 3، ص 148).
(26) . اعراف، آیه 202 (ج 7، ص 87).
(27) . لقمان، آیه 27 (ج 17، ص 87).
(28) . انعام، آیه 17 (ج 5، ص 223).
(29) . اعراف، آیه 170 (ج 6، ص 510).
(30) . روم، آیه 44 (ج 16، ص 479).
(31) . عنکبوت، آیه 48 (ج 16، ص 321) ; صافات، آیه 28 ; زمر، آیات 56، 67 (ج 19، صفحات 51، 533، 553).
(32) . زمر، آیه 21 (ج 19، ص 442).
(33) . انعام، آیه 26 (ج 5، ص 242).
(34) . اسراء، آیه 90 (ج 12، ص 311).
(35) . شعراء، آیه 93 (ج 15، ص 294) ; شورى، آیه 39 (ج 20، ص 490).
(36) . اعراف، آیه 200 (ج 7، ص 85) ; اسراء، آیه 53 (ج 12، ص 181).
(37) . صافات، آیه 47 (ج 19، ص 68) ; واقعه، آیه 19 (ج 23، ص 224).
(38) . انبیاء، آیه 96 (ج 13، ص 549) ; یس، آیه 51 (ج 18، ص 434).
(39) . انبیاء، آیه 21 (ج 13، ص 415).
(40) . زخرف، آیه 18 (ج 21، ص 40).
(41) . صافات، آیه 19 (ج 19، ص 43).
(42) . بقره، آیه 171 (ج 1، ص 655).
(43) . یس، آیه 43 (ج 18، ص 420).
 
یُشاقِق ـ یُعِیدُیَوَدُّ ـ الیَوْم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma