أَذْقان ـ أَزْواجاً

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
أَحادیثِ ـ أَدْهىأساطیر ـ أُسْوَة

أَذْقان:
(عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ سُجَّداً)
«أَذْقان» جمع «ذقن» به معناى «چانه» است; و مى دانیم به هنگام سجده کردن، کسى چانه بر زمین نمى گذارد. اما تعبیر آیه، اشاره به این است که آنها با تمام صورت در پیشگاه خدا بر زمین مى افتند، حتى چانه آنها که آخرین عضوى است که به هنگام سجده ممکن است به زمین برسد، در پیشگاه با عظمتش بر زمین قرار مى گیرد.
بعضى از مفسران، این احتمال را نیز داده اند که در سجده معمولى انسان نخست پیشانى بر خاک مى نهد، ولى کسى که همچون مدهوشان بر خاک مى افتد، اول چانه او بر زمین قرار مى گیرد، به کار بردن این تعبیر، در آیه تأکیدى است بر معناى «یَخِرُّونَ».(1)
أَذَلِّین:
(اُولئِکَ فِى الْاَذَلِّینَ)
«اَذَلِّین» از مادّه «ذُلّ» به معناى ذلیل ترین افراد است.(2)
أَذَّنَ:
(وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ)
«أَذَّنَ» از مادّه «تأذین» به معناى اعلام کردن است; و به معناى سوگند یاد کردن نیز آمده است، در این صورت معناى آیه چنین مى شود: «خداوند سوگند یاد کرده است که تا دامنه قیامت چنین اشخاصى در ناراحتى و عذاب باشند».(3)
أُذُن:
(یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ)
«أُذُن» در اصل به معناى گوش است، ولى به اشخاصى که زیاد به حرف مردم گوش مى دهند، و به اصطلاح «گوشى» هستند نیز، این کلمه اطلاق مى شود.(4)
أَذِّن:
(وَأَذِّنْ فِى النّاسِ)
«أَذِّن» از مادّه «تأذین» به معناى «اعلام» است.(5)
أَذِنَتْ:
(وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَحُقَّتْ)
«أَذِنَتْ» در اصل از «اذن» (بر وزن افق) به معناى «گوش» گرفته شده است. و مفهوم آن استماع کردن و شنوا بودن مى باشد که در اینجا کنایه از اطاعت فرمان و تسلیم است.(6)
أَرائِک:
(فِیْها عَلَى الْاَرآئِکِ)
«أَرائِک» جمع «اریکه» به تختى مى گویند که اطراف آن از هر طرف به صورت سایبان پوشانیده شده است. و در اصل به گفته «راغب» از «اراک» که نام درخت معروفى است گرفته شده; چرا که گاهى عرب ها از این درخت، سایبان هاى مخصوصى مى ساختند و یا از «اروک» که به معناى اقامت و توقف است مى باشد. و طبق گفته جمع کثیرى از مفسران، و ارباب لغت به معناى تخت هایى است که در حجله گاه مى گذارند; یعنى در اصل به تخت هایى مى گویند که در حجله عروس مى نهند و منظور در اینجا تخت هاى زیبا و فاخر است. به عبارت دیگر، «أَرائِکِ» جمع «اریکه» به معناى تخت هاى زیباى سلطنتى است; و یا تخت هاى پر زینتى که در «حجله گاه» مى نهند. و در اینجا اشاره به تخت هاى بسیار زیباى بهشتى است که نیکان بر آن تکیه مى کنند.
بعضى معتقدند که اصل این کلمه فارسى است و از «ارگ» به معناى کاخ سلطنتى گرفته شده است (این واژه به معناى قلعه اى که درون شهر بوده باشد نیز آمده، و از آنجا که قلعه درون شهر غالباً مخصوص شاهان است به آن اطلاق شده).
بعضى دیگر «أَرائِکِ» را مفرد و از واژه فارسى «اراک» یا «ارایک» دانسته اند; که به معناى تخت پادشاهى است. سپس به معناى «پایتخت» و یا استانى که پایتخت در آن است اطلاق شده. و «عراق» را مُعَرَّب «اراک» مى دانند که به معناى چنین استانى است، و مى گویند: لفظ «أَرائِکِ» به معناى بارگاه و تخت سلطنتى در «اوستا» نیز آمده است. در حالى که، بعضى از علماى لغت عرب، ریشه آن را عربى مى دانند; و چنان که اشاره شد، معتقدند از واژه «اراک» که نام درخت معروفى است و با آن تخت و سایبان درست مى کردند گرفته شده است. ولى، آنچه از موارد استعمال این کلمه در قرآن مجید استفاده مى شود این است که به همان معناى تخت هاى زیبا و مزین است که صاحبان نعمت و قدرت از آن استفاده مى کنند.(7)
أَراذِل:
(الَّذِیْنَ هُمْ أَراذِلُنَا)
«أَراذِل» جمع «ارذُل» (بر وزن اهرم) است; و آن خود نیز جمع «رذل» مى باشد که به معناى موجود پست و حقیر است، خواه انسان باشد یا چیز دیگر.(8)
أَ رَأَیْتُمْ:
(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ)
«أَرَأَیْتُمْ» از مادّه «رأى» جمله اى است که معمولاً آن را به معناى «اخْبِرُونِى» (به من خبر دهید) تفسیر کرده اند; ولى در تفسیر گفته ایم که گاه، به معناى «هَلْ عَلِمْتُم» (آیا مى دانید) مى آید.(9)
إِرْبَة:
(غَیْرِ أُولِى الْاِرْبَة)
«اربة» در اصل از مادّه «اَرَب» (بر وزن عرب) ـ چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید ـ به معناى شدّت احتیاج است که انسان براى بر طرف ساختن آن چاره جوئى مى کند; گاهى نیز به معناى حاجت به طور مطلق استعمال مى شود.
و منظور از «أُولِی الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ» در اینجا کسانى هستند که میل جنسى و نیاز به همسر دارند. بنابراین «غیر اولى الاربة» کسانى را شامل مى شود که این تمایل در آنها نیست.(10)
إِرْتَبْتُم:
(تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ)
«إِرْتَبْتُم» از مادّه «ریب» به هر گونه شک و تردید که بعداً پرده از روى آن برداشته مى شود، اطلاق مى گردد; و در اینجا بیشتر مناسب با شک در قیامت و یا حقانیت قرآن است.(11)
أرْتَقِب:
(فَارْتَقِبْ إَنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ)
«ارْتَقِب» در اصل از «رقبة» (بر وزن طلبه)، به معناى «گردن» گرفته شده است; و از آنجا که افرادى که منتظر چیزى هستند پیوسته گردن مى کشند، به معناى انتظار و مراقبت از چیزى آمده است.(12)
إِرث:
(یَرِثُنِى وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ)
گروهى معتقدند که «ارث» در سوره «مریم»، ارث در اموال است; و گروهى، آن را اشاره به مقام نبوت دانسته اند. بعضى نیز، این احتمال را داده اند که منظور معناى جامعى است که هر دو را شامل مى شود.
بسیارى از دانشمندان شیعه، معناى اول را انتخاب کرده اند در حالى، که جمعى از علماى تسنن، معناى دوم را; و بعضى مانند «سید قطب» در «فى ظلال» و «آلوسى» در «روح المعانى» معناى سوم را. کسانى که آن را منحصر به ارث مال دانسته اند، به ظهور کلمه «ارث» در این معنا استناد کرده اند; زیرا این کلمه هنگامى که مجرد از قرائن دیگر بوده باشد، به معناى ارث مال است; و اگر مى بینیم در پاره اى از آیات قرآن در امور معنوى به کار رفته، مانند آیه 32 سوره «فاطر»: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبادِنَا: «ما کتاب آسمانى را به بندگان برگزیده خود به ارث منتقل کردیم» به خاطر قرائنى است که در این گونه موارد وجود دارد. و به چیزى گفته مى شود که بدون دادوستد و زحمت به دست مى آید.(13)
أَرْجاء:
(وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجآئِها)
«أَرْجاء» جمع «رجا» به معناى اطراف و جوانب چیزى است.(14)أَرْداکُمْ:
(بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ)
«أَرْداکُمْ» از مادّه «رَدْى» بر وزن (رأى) به معناى هلاکت است.(15)
أَرَدْنَا:
(فَأَرَدْنَآ أَنْ یُبْدَلَهُمَا)
«أَرَدْنَا» از مادّه «اراده» به معناى «ما اراده کردیم است».(16)
أَرْذَل:
(یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ)
«أَرْذَل» از مادّه «رذل» به معناى چیز پست و نامطلوب است. و منظور از «أَرْذَلِ الْعُمُرِ» سنین بسیار بالاست که ناتوانى و نسیان، وجود انسان را فرا مى گیرد به حدى که قادر به انجام حوائج ابتدایى خود نیست; و به همین دلیل، قرآن آن را سال هاى نامطلوب عمر شمرده است.
بعضى از مفسران، آن را سن 75 سالگى و بعضى 90 سالگى، و بعضى 95 سالگى شمرده اند; ولى حق آن است که سن معینى ندارد و نسبت به اشخاص متفاوت است.
به تعبیر دیگر، منظور از ارذل العمر، نامطلوب ترین دوران هاى عمر انسان مى باشد که به نهایت پیرى مى رسد، و به گفته قرآن علوم و دانش هاى خود را به کلّى فراموش مى کند;و درست همانند یک کودک مى شود.(17)
أَرْسى:
(وَ الْجِبالَ أَرْساها)
«أَرْسى» از مادّه «رسو» (بر وزن رسم)، به معناى ثابت بودن است. و «أرسى» معناى متعدى آن را مى رساند; یعنى کوه ها را ثابت و پا بر جا نمود.(18)
أرْض:
(أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها)
«أرْض» به مجموع کره زمین گفته مى شود; و سراسر جهان را شامل مى گردد، مگر این که قرینه خاصى در کار باشد. گر چه بعضى احتمال داده اند مراد وارث شدن سراسر زمین در قیامت است. ولى ظاهر کلمه «أرض» هنگامى که به طور مطلق گفته مى شود، زمین این جهان است.(19)
أَرْکَسَهُمْ:
(اللّهُ أَرْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا)
«أَرْکَسَهُمْ» از مادّه «رَکسْ» (بر وزن مکث) به معناى وارونه کردن چیزى و آن را با سر بر زمین گذاردن است و به معناى باز گرداندن نیز آمده است.(20)
أرْکُض:
(أرْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذا)
«ارْکُض» از مادّه «رکض» (بر وزن مکث) به معناى کوبیدن پا بر زمین، و گاه، به معناى دویدن آمده است; و در اینجا به معناى اول است.(21)
إِرهاص:
(سوره فیل)
«ارهاص» به معناى معجزاتى است که قبل از قیام پیامبر واقع مى شود، و زمینه ساز دعوت او است، این واژه در اصل به معناى «پایه گذارى» و اولین ردیف سنگ و آجرى است که در زیر دیوار مى نهند، و به معناى آماده شدن و «ایستادن» نیز آمده است.(22)
أَزّ:
(الکَافِرِیْنَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً)
«أَزّ» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید، در اصل به معناى «جوشش دیگ و زیر و رو شدن» محتواى آن به هنگام شدت غلیان است; و در اینجا کنایه از آن است که شیاطین آن چنان بر آنها مسلّط مى شوند که در هر مسیر و به هر شکلى بخواهند آنان را به حرکت در مى آورند و زیر و رو مى کنند!(23)
إزْدُجِر:
(قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ)
جمله «وَ ازْدُجِر» در اصل از «زجر» به معناى دور ساختن و طرد کردن کسى با صداى بلند و فریاد است. ولى به هر گونه عملى که به منظور مانع شدن کسى از ادامه کارى انجام مى شود، اطلاق مى گردد. و جالب این که، در آیه مورد بحث «قالُوا» به صورت «فعل معلوم» آمده، و «وَ ازْدُجِر» به صورت «فعل مجهول»، شاید به این جهت که اعمال آنها در زجر «نوح»(علیه السلام) از گفته آنها بدتر و نارواتر بود; تا آنجا که خداوند نامى از این گروه نمى برد، و آنها را قابل ذکر نمى شمرد.(24)
أَزْر:
(أشْدُدْ بِهِ أَزْرِى)
«أَزْر» در اصل، از مادّه «اِزار» به معناى لباس گرفته شده است; مخصوصاً به لباسى گفته مى شود که بند آن را بر کمر گره مى زنند. به همین جهت گاهى این کلمه، به کمر یا قوّت و قدرت نیز اطلاق شده است.(25)
أُزْلِفَتْ:
(وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ)
«أُزْلِفَتْ» از مادّه «زلف» (بر وزن حرف) و «زُلْفى» (بر وزن کبرى) به معناى قرب و نزدیکى است. ممکن است منظور نزدیکى مکانى باشد. یا زمانى; یا از نظر اسباب و مقدمات و یا همه اینها. یعنى بهشت هم از نظر مکان به مؤمنان نزدیک مى شود، هم از نظر زمان ورود و هم اسباب و وسائلش در آنجا سهل و آسان است.(26)
أَزلىّ:
«أَزلىّ» از مادّه «أزل» به چیزى گفته مى شود که آغاز ندارد.(27)
أَزْواج:
(ثَمَانِیَةَ أَزْواج مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ)
«أَزْواج» جمع «زوج» در لغت به معناى جفت است، ولى باید توجّه داشت که گاهى به مجموع دو حیوان نر و ماده گفته مى شود; و گاهى به هر یک از دو زوج. لذا به مجموع آنها زوجین مى گویند. و این که در آیه فوق اشاره به هشت زوج شده منظور از آن چهار نوع حیوان نر و چهار نوع حیوان ماده است.
این احتمال نیز در آیه داده شده است که منظور از آن جفت هاى حیوانات اهلى و وحشى بوده باشد; یعنى نر و مادّه گوسفند اهلى و وحشى. به تعبیر دیگر، «أَزْواج» جمع «زوج» معمولاً به دو جنس مذکر و مؤنث گفته مى شود، خواه در عالم حیوانات باشد، یا غیر آنها، سپس توسعه داده شده و به هر دو موجودى که قرین یکدیگر و یا حتى ضد یکدیگرند «زوج» اطلاق مى شود. حتى به دو اطاق مشابه در یک خانه، یا دو لنگه در، و یا دو همکار و قرین، این کلمه گفته مى شود. و به این ترتیب، براى هر موجودى در جهان زوجى متصور است. و بعید نیست که زوجیت در اینجا به همان معناى خاص یعنى جنس «مذکر» و «مؤنث» باشد و قرآن مجید در این آیه، خبر از وجود زوجیت در تمام جهان گیاهان و انسان ها، و موجودات دیگرى که مردم از آن اطلاعى ندارند، مى دهد. «أَزْواج» به معناى همسران بهشتى، و یا همسران با ایمانى است که در این دنیا داشتند و این که بعضى احتمال داده اند، به معناى هم طرازان بوده باشد (مانند آیه 22 سوره «صافات»: أُحْشُرُوا الَّذِینَ ظلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ: «ظالمان و هم طرازانشان را محشور کنید»); در اینجا
بسیار بعید به نظر مى رسد. «اَزْواج» در سوره «صافات» اشاره به همسران مجرم و بت پرست آنها، و یا همفکران و همکاران و همشکلان آنها مى باشد; زیرا این کلمه به هر دو معنا آمده است. «أَزْواج» جمع «زوج»، به معناى جفت و جنس «مذکر و مؤنث» است; و آفرینش انسان از این دو جنس. علاوه بر این که ضامن بقاى نسل او است، سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى شود. چنان که در آیه 21 سوره «روم» مى خوانیم: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً: «از نشانه هاى (عظمت) خداوند این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید; و در میان شما محبت و رحمت قرار داد». و به تعبیر دیگر، جنس مذکر و مؤنث هر کدام مکمل وجود دیگرى و برطرف کننده کمبودهاى طرف مقابل مى باشد. و از آنجا که «أَزْواج» در لغت به معناى «اصناف و انواع» نیز آمده، بعضى این آیه را اشاره به اصناف مختلف انسان ها مى دانند; و تفاوت هایى که از نظر رنگ، نژاد، روحیات و استعدادهاى مختلف در میان انسان ها مى باشد را آن نیز از نشانه هاى عظمت حق و مایه تکامل جامعه انسانى مى دانند.(28)
أَزْواجاً:
(فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً)
«أَزْواجاً» از مادّه «زوج» گرفته شده است که هم مى تواند اشاره به اصناف و انواع گیاهان باشد، و هم اشاره سربسته اى به مسأله زوجیت (نر و ماده بودن) در عالم گیاهان.(29)


 (1) . اسراء، آیه 107 (ج 12، ص 352).
(2) . مجادله، آیه 20 (ج 23، ص 475).
(3) . اعراف، آیه 167 (ج 6، ص 505).
(4) . توبه، آیه 61 (ج 8، ص 27).
(5) . حجّ، آیه 27 (ج 14، ص 82).
(6) . انشقاق، آیه 2 (ج 26، ص 309).
(7) . کهف، آیه 31 (ج 12، ص 459) ; یس، آیه 56 (ج 18، ص 441) ; رحمن، آیه 54 (ج 23،
ص 178); انسان، آیه 13 (ج 25، ص 364); مطففین، آیه 23 (ج 26، ص 284).
(8) . هود، آیه 27 (ج 9، ص 94) ; شعراء، آیه 111 (ج 15، ص 307).
(9) . قصص، آیات 71، 72 (ج 16، ص 159).
(10) . نور، آیه 31 (ج 14، ص 484).
(11) . حدید، آیه 14 (ج 23، ص 347).
(12) . دخان، آیه 59 (ج 21، ص 233).
(13) . مریم، آیه 6 (ج 13، ص 21) ; انبیاء، آیه 105 (ج13،ص 561); فاطر، آیه 32 (ج 18،ص 280).
(14) . حاقّه، آیه 17 (ج 24، ص 453).
(15) . فصّلت، آیه 23 (ج 20، ص 270).
(16) . کهف، آیه 81 (ج 12، ص 547).
(17) . نحل، آیه 70 (ج 11، ص 340) ; حج، آیه 5
(ج 14، ص 38).
(18) . نازعات، آیه 32 (ج 26، ص 112).
(19) . انبیاء، آیه 105 (ج 13، ص 560) ; نمل، آیه 82 (ج 15، ص 582).
(20) . نساء، آیه 88 (ج 4، ص 74).
(21) . ص، آیه 42 (ج 19، ص 316).
(22) . سوره فیل (ج 27، ص 366).
(23) . مریم، آیه 83 (ج 13، ص 151).
(24) . قمر، آیه 9 (ج 23، ص 40).
(25) . طه، آیه 31 (ج 13، ص 214).
(26) . شعراء، آیه 90 (ج 15، ص 293) ; ق، آیه 31 (ج 22،ص287); تکویر، آیه 13 (ج 26،ص192).
(27) . قصص، آیات 71 ، 72 (ج 16، ص 160).
(28) . انعام، آیه 143 (ج 6، ص 22) ; یس، آیات 36، 56 (ج 18، صفحات 400، 441) ; صافات، آیه 22 (ج 19، ص 45) ; نبأ، آیه 8 (ج 26، ص 31).
(29) . طه، آیه 53 (ج 13، ص 250).
 
أَحادیثِ ـ أَدْهىأساطیر ـ أُسْوَة
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma