یُدَبِّرُ ـ یُسِیغُهُ

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
لغات در تفسیر نمونه
یَئِسُوا ـ یَخُوضُوایُشاقِق ـ یُعِیدُ

یُدَبِّرُ:
(یُدَبِّرُ الأَمْرَ)
«یُدَبِّرُ» از مادّه «تدبیر»، در اصل از «دبر» (بر وزن ابر)، به معناى پشت سر و عاقبت چیزى است. بنابراین، «تدبیر» به معناى بررسى کردن عواقب کارها، و سنجیدن مصالح، و بر طبق آن عمل نمودن است.(1)
یُدْحِضُوا:
(لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ)
«یُدْحِضُوا» از مادّه «ادحاض» به معناى «ابطال و زائل» کردن است و در اصل از مادّه «دحض» به معناى «لغزش» گرفته شده است.(2)
یَدْرَئُون:
(وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ)
«یَدْرَئُون» از مادّه «درء» (بر وزن زرع) به معناى دفع کردن است.(3)
یُدْرِکْکُم:
(یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ)
معناى مادّه «یُدْرِکْکُم» از مادّه «دَرْک» این است که: کسى از چیزى فرار کند، و آن به دنبالش بدود، بر این اساس، بدون تردید اگر مرگ در پى کسى درآید،او را خواهد گرفت.(4)
یَدُعُّ:
(الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ)
«یَدُعُّ» از مادّه «دَعّ» (بر وزن حدّ) به معناى دفع شدید و راندن توأم با خشونت و عنف است. از آنجا که «یَحُضُّ» و «یَدُعُّ» به صورت فعل «مضارع» آمده، نشان مى دهد این کار مستمر آنها در مورد یتیمان و مستمندان بوده است.(5)
یَدَّعُونَ:
(وَ لَهُمْ مَّا یَدَّعُونَ)
«یَدَّعُونَ» از مادّه «دعایه» به معناى طلب است، یعنى هر چه طلب کنند، و تمنّا نمایند، براى آنها حاصل است، و آرزوئى در دل ندارند، که انجام نشدنى باشد.
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» مى گوید: عرب این تعبیر را در مورد «تمنّى» به کار مى برد، مى گوید: إِدَّعِ عَلَىَّ مَا شِئْتَ: «هر چه مى خواهى از من بخواه و تمنّا کن».(6)
یَدْمَغُهُ:
(عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ)
«یَدْمَغُهُ» از مادّه «دَمْغ» که به گفته «راغب» به معناى شکستن جمجمه و مغز سر است که حساسترین نقطه بدن انسان محسوب مى شود، تعبیر رسایى است براى غالب بودن لشگر حق، غلبه اى چشمگیر و قاطع.(7)
یُدْنِیْنَ:
(یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ)
منظور از «یُدْنِیْنَ» (نزدیک کنند) از مادّه «دُنُوّ» این است که: زنان «جلباب» را به بدن خویش نزدیک سازند، تا درست آنها را محفوظ دارد، نه این که آن را آزاد بگذارند، به طورى که گاه و بى گاه کنار رود، و بدن آشکار گردد، و به تعبیر ساده خودمان، لباس خود را جمع و جور کنند. اما این که: بعضى خواسته اند، از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشانید، هیچ دلالتى بر این معنا ندارد و کمتر کسى از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است.(8)
یُدْهِنُون:
(لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ)
«یُدْهِنُون» از ماده «مداهنه» در اصل از «دهن» به معناى «روغن» گرفته شده، و در این گونه موارد، به معناى نرمش و انعطاف به خرج دادن است. و معمولاً این تعبیر، در مورد انعطاف هاى مذموم و منافقانه به کار مى رود.(9)
یَدَىّ:
(لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ)
تعبیر به «یَدَىّ» (دو دست) به معناى دست هاى حسّى نیست که او از هر گونه جسم و جسمانیت پاک و منزه است، بلکه، دست در اینجا کنایه از قدرت است، چرا که انسان، معمولاً قدرت خود را با دست اعمال مى کند، لذا در تعبیرات روزمره، این کلمه در معناى قدرت، فراوان به کار مى رود، گفته مى شود فلان کشور در دست فلان گروه است، یا فلان معبد و ساختمان بزرگ، به دست فلان کس ساخته شده، گاه گفته مى شود: دست من کوتاه است، یا دست تو پر است.
دست در هیچ کدام از این استعمالات، به معناى عضو مخصوص نیست، بلکه تمام اینها کنایه از قدرت و سلطه است. و از آنجا که انسان، کارهاى مهم را با دو دست انجام مى دهد، و به کار گرفتن دو دست، نشانه نهایت توجّه و علاقه انسان به چیزى است، ذکر این تعبیر در آیه فوق، کنایه از عنایت مخصوص پروردگار و اعمال قدرت مطلقه اش در آفرینش انسان است.(10)
یُذَبِّحُ:
(مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنآءَهُمْ)
تعبیر «یُذَبِّحُ» که از مادّه «ذِبْح» است نشان مى دهد، رفتار فرعونیان با بنى اسرائیل، همچون رفتار با گوسفندان و چهارپایان بود، و این انسان هاى بى گناه را همچون حیوانات سر مى بریدند. قابل توجّه این که، مادّه «ذبح» در فعل ثلاثى مجرد، متعدى است، اما در اینجا به باب تفعیل برده شده، تا کثرت را بیان کند، و استفاده از فعل مضارع نیز، دلیل بر استمرار این جنایت دارد.(11)
یَرْتَع:
(یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ)
«یَرْتَع» از مادّه «رتع» (بر وزن قطع) در اصل به معناى چریدن و فراوان خوردن حیوانات است، ولى گاهى در مورد انسان به معناى تفریح و خورد و خوراک فراوان به کار مى رود.(12)
یَرْجِعُ:
(یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْض)
«یَرْجِعُ» هم به صورت فعل لازم به کار مى رود، هم به صورت فعل متعدى، و در اینجا به صورت دوم است، و معناى «ارجاع» و بازگشت دادن را مى رساند، و از آنجا که بعد از آن «بَعْضُهُمْ إِلى بَعْض» آمده است نتیجتاً معناى «مفاعله» را مى دهد.(13)
یَرْضَهُ:
(تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ)
«یَرْضَهُ» به ضم «ها» در قرائت مشهور، بدون اشباع ضمیر خوانده مى شود; زیرا در اصل «یَرْضاه» بوده و «الف» به خاطر جزم افتاده، و «یَرْضَهُ» شده است، ضمناً، باید توجّه داشت که این ضمیر به «شکر» بر مى گردد، و کلمه «شکر» هر چند، در عبارت قبل صریحاً نیامده، اما جمله «اِنْ تَشْکُرُوا» دال بر آن است، مانند ضمیر در «اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلْتَّقْوى» که به عدالت باز مى گردد.(14)
یَرْهَقُ:
(وَلا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ)
«یَرْهَقُ» از مادّه «رهق»، به معناى پوشاندن قهرى و اجبارى است.(15)
یَرى:
(وَیَرَى الَّذینَ أُوتُوا)
«یَرى الذین» از مادّه «رُؤیَة» به معناى «مى بینند» مى باشد.(16)
یُزْجِى:
(یُزْجی لَکُمُ الْفُلْکَ)
«یُزْجِى» از مادّه «ازجاء» به معناى راندن مداوم با ملایمت است، راندنى که براى ردیف کردن موجودات پراکنده مى باشد، و این تعبیر، دقیقاً در مورد ابرها صادق است که هر قطعه اى از آن از گوشه اى از دریاها برمى خیزد، سپس دست قدرت پروردگار آنها را به سوى هم مى راند و پیوند مى دهد، و متراکم مى سازد.(17)
یَزِفُّونَ:
(فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ)
«یَزِفُّونَ» از مادّه «زفّ» (بر وزن کف) در اصل، در مورد وزش باد و حرکت سریع شترمرغ که مخلوطى از راه رفتن و پریدن است، به کار رفته، بعد از آن به طور کنایه در مورد «زفاف عروس» یعنى بردن عروس به خانه داماد استعمال شده است. به هر حال، منظور این است که بت پرستان با سرعت، به سوى ابراهیم(علیه السلام) آمدند.(18)
یُزَکُّونَ:
(الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ)
«یُزَکُّونَ» از مادّه «تزکیه» به معناى پاک شمردن و پاک معرفى کردن است، گاهى نیز به معناى پاک نمودن، تربیت کردن و رشد دادن نیز آمده است. این در حقیقت، به معناى پاک نمودن است که اگر جنبه عملى داشته باشد، پسندیده، و اگر تنها با سخن و ادعا باشد، نکوهیده است.(19)
یُزَوِّجَهُمْ:
(أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً)
تعبیر «یُزَوِّجَهُمْ» در اینجا به معناى «تزویج» نیست، بلکه منظور جمع کردن میان این دو موهبت براى گروهى از انسان ها است، و به عبارت دیگر، واژه «تزویج» گاه به معناى جمع کردن میان اشیاء مختلف، یا اجناس گوناگون مى آید، چرا که «زوج» در اصل به معناى دو چیز یا دو شخص است که با یکدیگر قرین گردند.
بعضى، تعبیر فوق را به معناى تولد پسران و دختران، به ترتیب پشت سر هم دانسته اند، و بعضى به معناى تولد فرزندان دوقلو، که یکى پسر و دیگرى دختر باشد. ولى، در تعبیر فوق، هیچ نشانه اى بر این تفسیرها وجود ندارد. به علاوه، با ظاهر آیه نیز سازگار نیست، زیرا آیه، مى خواهد از گروه سومى خبر دهد که هم صاحب دخترند و هم صاحب پسر.(20)
یَسْئَلُهُ:
(یَسْئَلُهُ مَن فِى السَّمَاواتِ)
تعبیر به «یَسْئَلُهُ» از مادّه «سُؤال» به صورت «فعل مضارع»، دلیل بر این است که، این سؤال و تقاضا دائمى است، و همگى به زبان حال از آن مبدأ فیاض، دائماً فیض مى طلبند، هستى مى خواهند، و حوائج خود را تمنا مى کنند، و این اقتضاى ذاتِ موجود ممکن است که نه تنها در «حدوث»، بلکه در «بقاء» نیز وابسته و متکى به واجب الوجودند.(21)
یسار:
«یسار» به معناى طرف چپ بدن است، سپس به هر چیزى که در این ناحیه قرار گیرد یسار گفته مى شود.(22)
یُسارِعُونَ:
(یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ)
تعبیر به «یُسارِعُونَ» از مادّه «مُسارَعَة ـ سُرْعَة» که از باب «مفاعله» و به معناى سرعت براى پیشى گرفتن از یکدیگر است، تعبیر جالبى است که وضع حال مؤمنان را در یک مسابقه که به سوى مقصدى بزرگ و پر ارزش انجام مى شود، مشخص مى کند، و نشان مى دهد آنها چگونه در برنامه اعمال صالح با یکدیگر رقابت سازنده و مسابقه بى وقفه دارند.(23)
یَسْأَمُونَ:
(وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ)
«لایَسْأَمُونَ» از مادّه «سَئامَت» به معناى خستگى از ادامه کار یا جریانى است، ضمناً جمله «فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا» جمله شرطیه است و جزاى آن محذوف مى باشد و در تقدیر چنین است: «فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا مِن عِبادَةِ اللّهِ وَ تَوحِیدِهِ لایَضُرُّهُ شَیْئاً».(24)
یَسْبَحُونَ:
(فِی فَلَک یَسْبَحُونَ)
«یَسْبَحُونَ» از مادّه «سباحت» ـ که طبق نقل «راغب» در «مفردات» در اصل به معناى حرکت «سریع» در آب و هوا است ـ اشاره به حرکت سریع کرات آسمانى مى کند، و آنها را تشبیه به موجودات عاقلى کرده است که، با سرعت به گردش خود ادامه مى دهند، امروز، نیز این حقیقت ثابت شده که اجرام آسمانى با سرعتهاى بسیار عجیب و گاه سرسام آورى، در مسیر خود حرکت دارند.و این که ذکر خدا و عبادت او را «تسبیح» مى گویند، نیز از همین جا ناشى شده، چرا که آن هم یک نوع حرکت سریع در طریق اطاعت و عبادت پروردگار است.(25)
یَسْتَبْشِرُون:
(أَهْلُ الْمَدِیْنَةِ یَسْتَبْشِرُونَ)
جمله «یَسْتَبْشِرُون» (یکدیگر را بشارت مى دادند) از مادّه «استبشار ـ بِشارة» حکایت از عمق آلودگى آنها مى کند; چرا که: این عمل ننگین را، شاید کمتر کسى حتى در میان حیوانات و چارپایان نظیرش را دیده باشد.(26)
یَسْتَحْسِرُون:
(عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ)
«یَسْتَحْسِرُون» از مادّه «حسر» در اصل به معناى بازگشودن چیز پوشیده و کنار زدن پرده است، سپس به معناى خستگى و ضعف به کار رفته، گویى نیروهاى انسان در چنین حالتى همگى آشکار و مصرف مى گردد و چیزى از آنها در بدن او مکتوم نمى ماند.(27)
یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ:
(وَ یَسْتَحْیی نِسآءَهُمْ)
جمله «یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ» (زنان آنها را زنده نگه مى داشت) از مادّه «استحیاء ـ حیاة» ظاهر در این است که، اصرار به بقاء حیات دختران و زنان داشتند، یا به خاطر خدمتکارى و یا کامجوئى هاى جنسى و یا هر دو.(28)
یَسْتَسْخِرُون:
(ءَایَةً یَسْتَسْخِرُونَ)
جمله «یَسْتَسْخِرُون» از مادّه «استسخار» به عقیده جمعى از مفسران، به معناى «یسخرون» (مسخره مى کنند) آمده، و در میان این دو تعبیر فرقى نیست، در حالى که بعضى دیگر، براى این دو، معناى متفاوتى قائلند: «یَسْتَسْخِرُون» را به خاطر مفهومى که در باب استفعال نهفته شده، به معناى دعوت کردن دیگران به سخریه نمودن دانسته اند، اشاره به این که: نه تنها خودشان آیات الهى را به باد استهزاء مى گرفتند، بلکه تلاش و کوشش داشتند دیگران نیز این کار را انجام دهند تا مسأله به شکل عمومى در جامعه درآید.
بعضى تفاوت این دو را در تأکید بیشترى مى دانند که از جمله «یَسْتَسْخِرُون» استفاده مى شود. و بعضى این جمله را به عنوان «اعتقاد به سخریه بودن چیزى» تفسیر کرده اند، یعنى آنها بر اثر انحراف شدید، به راستى معتقد بودند که این معجزات سخریه اى بیش نیست! ولى معناى دوم، از همه مناسب تر به نظر مى رسد.(29)
یَسْتَصْرِخُ:
(بِالاَْمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ)
«یَسْتَصْرِخُ» از «استصراخ» به معناى یارى طلبیدن است، ولى، در اصل به معناى فریاد کشیدن و یا از دیگرى تقاضاى فریاد زدن، مى باشد و این امر معمولاً ملازم با یارى طلبیدن است.(30)
یَسْتَضْعَفُون:
(کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ)
«یَسْتَضْعَفُون» از مادّه «استضعاف» معادل کلمه «استعمار» است که در عصر و زمان ما به کار مى رود و مفهوم آن این است که: قومى ستم پیشه، جمعیتى را تضعیف کنند تا بتوانند از آنها در مسیر مقاصدشان بهره کشى نمایند.
منتها با کلمه «استعمار» این تفاوت را دارد، که «استعمار» ظاهرش به معناى آباد ساختن است و باطنش به معناى ویرانگرى، ولى «استضعاف»ظاهروباطنش هردویکى است!(31)
یَسْتَعْتِبُونْ، یُسْتَعْتَبُونَ:
(وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ)
از مادّه «اِسْتَعتاب» در اصل از «عتاب» گرفته شده است که: به معناى ملامت کردن و اظهار خشونت با دیگرى است. بنابراین «استعتاب» مفهومش این است که: شخص گنهکار از صاحب حق، طلب عتاب کند، یعنى خود را در برابر سرزنشهاى او قرار مى دهد تا خشم صاحب حق فرو بنشیند و رضایت بدهد. به همین دلیل بعضى «استعتاب» را به معناى «استرضاء» یعنى «رضایت طلبیدن» و تقاضاى عفو گرفته اند، در حالى که حقیقت مفهوم آن رضایت طلبیدن نیست، بلکه لازمه مفهوم آن است.
و هنگامى که به «باب افعال» برده مى شود به معناى زائل کردن و صرف نظر از سرزنش است.
در «لسان العرب»، تصریح شده است: معناى باب «استفعال» آن نیز همچون باب «افعال» است، لذا این تعبیر در موارد «استرضاء»
یعنى رضایت طلبیدن و توبه کردن نیز به کار مى رود، و در سوره «روم» به همین معنا آمده است، یعنى در قیامت، آنها توانایى بر «توبه و جلب رضایت» پروردگار ندارند.(32)
یَسْتَفْتُونَکَ:
(وَیَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسآءِ)
«یَسْتَفْتُونَکَ» در اصل، از مادّه «فتوى» و «فتیا» گرفته شده که به معناى پاسخ به مسائل مشکل است و از آنجا که ریشه اصلى این لغت «فَتى» به معناى جوان نورس مى باشد، ممکن است نخست در مسائلى که انسان پاسخ هاى جالب و تازه و نورسى براى آن انتخاب کرده به کار رفته باشد، سپس در مورد پاسخ به تمام مسائل انتخاب شده است.(33)
یَسْتَفِزّ:
(یَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الأَرْضِ)
«یَسْتَفِزّ» از مادّه «استفزاز» به معناى تحریک و برانگیختن است.(34)
یَسْتَنْبِطُونَهُ:
(الَّذِیْنَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)
«یَسْتَنْبِطُونَهُ» در اصل، از مادّه «نَبَط» (بر وزن فقط) و به معناى نخستین آبى است که از چاه مى کشند و از اعماق زمین استخراج مى گردد، و به همین جهت استفاده کردن هر حقیقتى از دلائل و شواهد مختلف و استخراج آن از مدارک موجود، «استنباط» نامیده مى شود، خواه در مسائل فقهى باشد یا در مسائل فلسفى، سیاسى و علمى.(35)
یَسْجُدان:
(وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ)
تعبیر «یَسْجُدان» (این دو سجده مى کنند) از مادّه «سُجود» اشاره به تسلیم بى قید و شرط آنها در برابر قوانین آفرینش، و در مسیر منافع انسان هاست، مسیرى که خدا براى آنها تعیین کرده، و آن را بى کم و کاست مى پیمایند.
در ضمن، اشاره به اسرار توحیدى آنها نیز هست; چرا که در هر برگ و هر دانه گیاهى، آیات عجیبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد، و «هر ورقى دفترى است معرفت کردگار»!(36)
یَسْجدُون:
(لِلاَْذْقانِ سُجَّداً)
«یَسْجدُون» از مادّه «سُجود» به معناى سجده مى کنند مى باشد.(37)
یُسْجَرُونَ:
(النّارِ یُسْجَرُونَ)
«یُسْجَرُونَ» از مادّه «سجر» (بر وزن فجر) به گفته «راغب» در «مفردات» به معناى بر افروختن آتش، و شعلهور ساختن آن است، و به گفته جمعى دیگر از ارباب لغت و مفسران، به معناى پر کردن تنور از آتش است.(38)
یُسْحَبُون:
(وَالسَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ)
«یُسْحَبُون» از مادّه «سحب» (بر وزن سهو) به معناى کشیدن است.(39)
یَسْرِ:
(وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ)
«یَسْرِ» در اصل «یسرى» بوده که فعل مضارع از مادّه «سرى» است، سپس «یاء» آن براى تخفیف و هماهنگى با آیات قبل حذف شده است.(40)
یَسَّرْنَاهُ:
(یَسَّرْنَاهُ بِلِسانِکَ)
«یَسَّرْنَاهُ» از مادّه «تیسیر» به معناى «تسهیل» است، خداوند در این جمله مى فرماید: «ما قرآن را بر زبان تو آسان کردیم، تا پرهیزکاران را بشارت دهى و دشمنان سرسخت را انذار کنى» این تسهیل، ممکن است از جهات مختلف بوده باشد:
1 ـ از این نظر که قرآن، عربى فصیح و روانى است که آهنگ آن در گوش ها دل انگیز، و تلاوت آن بر زبان ها آسان است.
2 ـ از نظر این که خداوند آن چنان تسلطى به پیامبرش بر آیات قرآن، داده بود که به آسانى و در همه جا و براى حل هر مشکل، از آن استفاده مى کرد، و پیوسته بر مؤمنان تلاوت مى نمود.
3 ـ از نظر محتوا که در عین عمیق و پرمایه بودن، درک آن سهل و ساده و آسان است، اصولاً آن همه حقایق بزرگ و برجسته که در قالب این الفاظ محدود با سهولت درک معانى، ریخته شده، خود نشانه اى است از آنچه در آیه فوق مى خوانیم که بر اثر یک امداد الهى، صورت گرفته است.(41)
یُسْرى:
(فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى)
«یُسْرى» از مادّه «یسر» در اصل به معناى زین کردن اسب، لجام نمودن و آماده ساختن آن براى سوارى است، و سپس به هر کار سهل و آسانى اطلاق شده است.(42)
یَسْطُون:
(یَکَادُونَ یَسْطُونَ)
«یَسْطُون» از مادّه «سطوت» به معناى بلند کردن دست، و حمله کردن به طرف مقابل است، و در اصل ـ به گفته «راغب» در «مفردات» ـ به معناى بلند شدن اسب، بر سر پاها و بلند کردن دست ها است، سپس به معناى بالا اطلاق شده.(43)
یَسُومُون:
(یَسُومُونَکُمْ سُوءَ)
«یَسُومُون» فعل مضارع از مادّه «سوم» است که در اصل ـ چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید ـ به معناى دنبال چیزى رفتن مى باشد و از آنجا که فعل مضارع معمولاً معناى دوام و استمرار را مى بخشد، و از «قاموس» نیز استفاده مى شود در مى یابیم که بنى اسرائیل به طور مداوم تحت شکنجه فرعونیان بوده اند.(44)
یَسُومُونَکُم:
(یَسُومُونَکُمْ سُوءَ)
«یَسُومُونَکُم» از مادّه «سَوْم» (بر وزن صَوم) در اصل به معناى دنبال چیزى رفتن و جستجوى آن نمودن است و به معناى تحمیل نمودن کارى بر دیگرى نیز آمده است.(45)
یَسِیْراً:
(إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً)
تعبیر به «یَسِیْراً» از مادّه «یُسْر» اشاره به جمع شدن تدریجى سایه است، و یا اشاره به این که: نظام ویژه نور و ظلمت، در برابر قدرت پروردگار، چیز ساده و آسانى است، و کلمه «اِلَیْنَا» نیز تأکید بر همین قدرت الهى است.(46)
یُسِیغُهُ:
(وَ لا یَکَادُ یُسیغُه)
«یُسِیغُهُ» از مادّه «اساغة» به معناى ریختن نوشابه در حلق است.(47)


(1) . یونس، آیه 3 (ج 8، ص 274).
(2) . کهف، آیه 56 (ج 12، ص 514).
(3) . رعد، آیه 22 (ج 10، ص 226).
(4) . نساء، آیه 78 (ج 4، ص 34).
(5) . ماعون، آیه 2 (ج 27، ص 384).
(6) . یس، آیه 57 (ج 18، ص 442).
(7) . انبیاء، آیه 18 (ج 13، ص 407).
(8) . احزاب، آیه 59 (ج 17، ص 457).
(9) . قلم، آیه 9 (ج 24، ص 391).
(10) . ص، آیه 75 (ج 19، ص 358).
(11) . قصص، آیه 4 (ج 16، ص 26).
(12) . یوسف، آیه 12 (ج 9، ص 392).
(13) . سبأ، آیه 31 (ج 18، ص 112).
(14) . زمر، آیه 7 (ج 19، ص 406).
(15) . یونس، آیه 26 (ج 8، ص 334).
(16) . سبأ، آیه 6 (ج 18، ص 31).
(17) . اسراء، آیه 66 (ج 12، ص 218) ; نور، آیه 43 (ج 14، ص 537).
(18) . صافات، آیه 94 (ج 19، ص 109).
(19) . نساء، آیه 49 (ج 3، ص 527).
(20) . شورى، آیه 50 (ج 20، ص 509).
(21) . رحمن، آیه 29 (ج 23، ص 150).
(22) . زمر، آیه 56 (ج 19، ص 533).
(23) . مؤمنون، آیه 61 (ج 14، ص 288).
(24) . فصّلت، آیه 38 (ج 20، ص 311).
(25) . یس، آیه 40 (ج 18، ص 410).
(26) . حجر، آیه 67 (ج 11، ص 127).
(27) . انبیاء، آیه 19 (ج 13، ص 414).
(28) . قصص، آیه 4 (ج 16، ص 26).
(29) . صافات، آیه 14 (ج 19، ص 38).
(30) . قصص، آیه 18 (ج 16، ص 62).
(31) . اعراف، آیه 137 (ج 6، ص 393).
(32) . نحل، آیه 84 (ج 11، ص 386) ; روم، آیه 57 (ج 16، ص 511); فصّلت، آیه 24 (ج 20،ص278).
(33) . نساء، آیه 127 (ج 4، ص 196).
(34) . اسراء، آیه 103 (ج 12، ص 340).
(35) . نساء، آیه 83 (ج 4، ص 48).
(36) . رحمن، آیه 6 (ج 23، ص 114).
(37) . اسراء، آیه 107 (ج 12، ص 352).
(38) . غافر، آیه 72 (ج 20، ص 189).
(39) . غافر، آیه 71 (ج 20، ص 189).
(40) . فجر، آیه 4 (ج 26، ص 462).
(41) . مریم، آیه 97 (ج 13، ص 171).
(42) . لیل، آیه 7 (ج 27، ص 91).
(43) . حجّ، آیه 72 (ج 14، ص 187).
(44) . بقره، آیه 49 (ج1، ص 298) ; اعراف، آیه 141 (ج 6، ص 399).
(45) . ابراهیم، آیه 6 (ج 10، ص 318).
(46) . فرقان، آیه 46 (ج 15، ص 130).
(47) . ابراهیم، آیه 17 (ج 10، ص 351).
 
 
 
یَئِسُوا ـ یَخُوضُوایُشاقِق ـ یُعِیدُ
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma