آموزه هاى داستان ذوالقرنین

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
از تو سوال می کنند
در این که «ذوالقرنین» که بود؟ و سفرهاى او به شرق و غرب چگونه صورت گرفت؟ و سدّى که او ساخته در کجاست؟ و مانند اینها، بعداً به خواست خدا بحث خواهیم کرد.

ولى قطع نظر از جنبه هاى تطبیقى تاریخى، خود این داستان به طور سربسته داراى نکات آموزنده فراوانى است که توجّه به آن از هر چیز لازم تر، و در واقع هدف اصلى قرآن را تشکیل مى دهد.

1 ـ نخستین درسى که به ما مى آموزد، این است که: در جهان هیچ کارى بدون توسّل به اسباب امکان ندارد، لذا خدا براى پیشرفت کار ذو القرنین «اسباب» پیشرفت و پیروزى را به او داد (وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْء سَبَباً) و او هم به خوبى از این اسباب بهره گرفت (فَأَتْبَعَ سَبَباً).

بنابراین، آنها که انتظار دارند، بدون تهیّه اسباب لازم، به پیروزى برسند به جایى نخواهند رسید، حتّى اگر ذو القرنین باشند!

2 ـ هر چند، غروب خورشید در چشمه اى گل آلود، قطعاً جنبه خطاى باصره داشت، ولى با این حال، نشان مى دهد که: ممکن است خورشید با آن عظمت به وسیله چشمه گل آلودى پوشانده گردد، همان گونه که یک انسان با عظمت و یک شخصیّت والامقام گاه بر اثر یک لغزش به کلّى سقوط مى کند، و شخصیّتش در دیده ها غروب خواهد کرد.

3 ـ هیچ حکومتى نمى تواند، بدون تشویق خادمان و مجازات و کیفر خطاکاران به پیروزى برسد، این همان اصلى است که ذوالقرنین از آن به خوبى استفاده کرد، و گفت:

«آنها را که ظلم و ستم کرده اند مجازات خواهیم کرد، و آنها که ایمان آورده و عمل صالح دارند را به نحوى شایسته و نیکویى پاداش خواهیم داد».

على(علیه السلام) در فرمان معروفش به «مالک اشتر» که یک دستور العمل جامع کشوردارى است مى فرماید:

«لایَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَواء فَإِنَّ فِی ذلِکَ تَزْهِیداً لاِ َهْلِ الإِحْسانِ فِی الاِْحْسانِ وَ تَدْرِیباً لاِ َهْلِ الاِْسائَةِ عَلَى الاِْسائَةِ; هیچ گاه نباید نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشند، زیرا این امر، سبب مى شود که نیکوکاران به کار خود بى رغبت شوند و بدکاران، جسور و بى پروا».(1)

4 ـ تکلیف شاق، هرگز مناسب یک حکومت عدل الهى نیست، و به همین دلیل، ذو القرنین بعد از آن که تصریح کرد، من ظالمان را مجازات خواهم کرد و صالحان را پاداش نیکو خواهم داد، اضافه نمود: «من برنامه سهل و آسانى به آنها پیشنهاد خواهم کرد» (تا توانایى انجام آن را از روى میل و رغبت و شوق داشته باشند).

5 ـ یک حکومت فراگیر، نمى تواند نسبت به تفاوت و تنوّع زندگى مردم، و شرایط مختلف آنها، بى اعتنا باشد. به همین دلیل، ذو القرنین که صاحب یک حکومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون ـ که هر کدام زندگى مخصوص به خود داشتند ـ متناسب با آن رفتار کرد، و همه را زیر بال و پر خود گرفت.

6 ـ ذوالقرنین، حتّى جمعیّتى که به گفته قرآن، سخنى نمى فهمیدند (لایَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً) از نظر دور نداشت، و با هر وسیله ممکن، به درد دل آنها گوش فرا داد، و نیازشان را بر طرف ساخت، و میان آنها و دشمنان سرسختشان سدّ محکمى ساخت و با این که به نظر نمى رسد، یک چنین جمعیّت عقب افتاده اى هیچ گونه نفعى براى حکومت داشته باشند، بدون هرگونه چشم داشت به اصلاح کارشان پرداخت.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:

«إِسْماعُ الاْ َصَمِّ مِنْ غَیْرِ تَضَجُّر صَدَقَةٌ هَنِیئَةٌ; بلند سخن گفتن آن چنان که شخص ناشنوا بشنود مشروط بر این که توأم با اظهار ناراحتى نباشد، صدقه گوارایى است».(2)

7 ـ امنیّت، نخستین و مهمترین شرط یک زندگى سالم اجتماعى است، به همین جهت ذوالقرنین براى فراهم کردن آن، نسبت به قومى که مورد تهدید قرار گرفته بودند پرزحمت ترین کارها را بر عهده گرفت، و براى جلوگیرى از مفسدان، از نیرومندترین سدّها استفاده کرد، سدّى که در تاریخ ضرب المثل شده، و سنبل استحکام و دوام و بقاست.

مى گویند: «همچون سدّ اسکندر»! (هر چند ذو القرنین اسکندر نبود).

اصولاً، تا جلوى مفسدان را با قاطعیّت و به وسیله نیرومندترین سدّها نگیرند، جامعه روى سعادت نخواهد دید.

و به همین دلیل، ابراهیم(علیه السلام) هنگام بناى «کعبه» نخستین چیزى که از خدا براى آن سرزمین تقاضا کرد، نعمت امنیّت بود، (رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).(3)

و نیز به همین دلیل، سخت ترین مجازات ها در فقه اسلامى براى کسانى در نظر گرفته شده است که امنیّت جامعه را به خطر مى افکنند (به تفسیر سوره «مائده» آیه 33 مراجعه شود).

8 ـ درس دیگرى که از این ماجراى تاریخى مى توان آموخت، این است: صاحبان اصلى درد، باید در انجام کار خود شریک باشند که «آه صاحب درد را باشد اثر».

لذا، «ذو القرنین» به گروهى که از هجوم اقوام وحشى شکایت داشتند، نخست دستور داد قطعات آهن بیاورند، بعد از آن، دستور آتش افروختن در اطراف سدّ آهنین براى جوش خوردن، و سپس دستور تهیه مس مذاب براى پوشاندن آهن با لایه اى از مس داد.

اصولاً، کارى که با شرکت صاحبان اصلى درد پیش مى رود، هم به بروز استعدادهاى آنها کمک مى کند، و هم نتیجه حاصل شده را ارج مى نهند و در حفظ آن مى کوشند; چرا که در ساختن آن رنج فراوانى تحمّل کرده اند.

ضمناً، به خوبى روشن مى شود: حتّى یک ملّت عقب افتاده، هنگامى که از طرح و مدیریّت صحیح برخوردار شود، مى تواند دست به چنان کار مهم و محیّرالعقولى بزند.

9 ـ یک رهبر الهى، باید بى اعتنا به مال و مادیّات باشد، و به آنچه خدا در اختیارش گذارده قناعت کند، لذا مى بینیم ذو القرنین بر خلاف روش سلاطین ـ که حرص و ولع عجیبى نسبت به اندوختن اموال از هر جا و هر کس دارند ـ هنگامى که پیشنهاد اموالى به او شد، نپذیرفت و گفت: «ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ; آنچه پروردگارم در اختیار من نهاده بهتر است».

در قرآن مجید کراراً در داستان انبیا مى خوانیم که یکى از اساسى ترین سخن آنها این بود که: ما در برابر دعوت خود، هرگز اجر و پاداش و مالى از شما مطالبه نمى کنیم. در یازده مورد از قرآن مجید، این مطلب درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و یا انبیاى پیشین به چشم مى خورد.

گاهى، با این جمله ضمیمه است که «پاداش ما تنها بر خداست».

و گاهى بدون آن، و گاه دوستى اهل بیت خود را که خود پایه اى براى رهبرى آینده بوده، به عنوان پاداش ذکر کرده اند: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى).(4)

10 ـ محکم کارى از هر نظر، درس دیگر این داستان است، ذو القرنین در بناى سدّ از قطعات بزرگ آهن استفاده کرد، و براى این که این قطعات کاملاً به هم جوش بخورند، آنها را در آتش گداخت، و براى این که عمر سدّ طولانى باشد و در برابر تصرّف هوا و رطوبت و باران مقاومت کند، آن را با لایه اى از مس پوشاند، تا از پوسیدگى آهن جلوگیرى کند.

11 ـ انسان هر قدر قوى، نیرومند، متمکّن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام کارهاى بزرگ برآید، باز هرگز نباید به خود ببالد و مغرور گردد، این همان درس دیگرى است که ذو القرنین به همگان تعلیم مى دهد.

او که در همه جا به قدرت پروردگار تکیه مى کرد، بعد از اتمام سدّ گفت:

(هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّى).

و به هنگامى که پیشنهاد کمک مالى به او مى کنند مى گوید: (ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ) و بالاخره هنگامى که از فناى این سدّ محکم سخن مى گوید، باز تکیه گاه او وعده پروردگارش مى باشد.

12 ـ همه چیز، زائل شدنى است و محکم ترین بناهاى این جهان، سرانجام خلل خواهد یافت ـ هر چند از آهن و پولاد یک پارچه باشد ـ. این آخرین درس در این ماجراست. درسى است براى همه آنها که عملاً دنیا را جاودانى مى دانند، آن چنان در جمع مال و کسب مقام، بى قید و شرط و حریصانه مى کوشند که گویى هرگز مرگ و فنایى وجود ندارد، با این که سدّ ذوالقرنین که سهل است خورشید با آن عظمتش نیز سرانجام فانى و خاموش مى شود، و کوه ها با تمام صلابتى که دارند، متلاشى مى گردند و از هم مى پاشند، انسان که در این میان از همه آسیب پذیرتر است.

آیا اندیشه در این واقعیّت کافى نیست که جلوى خودکامگى ها را بگیرد؟!
1. نهج البلاغه، نامه 53.
2. سفینه، ج 2، لفظ «صمم».
3. سوره ابراهیم، آیه 35.
4. سوره شورى، آیه 23.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma