طیّبات چیست؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
از تو سوال می کنند
واژه طیّب و طیّبات در قرآن مجید زیاد به کار رفته است، که پس از بررسى تمام موارد استعمال، معلوم شد در هفت مضمون به کار گرفته شده است.

 1ـ انسان هاى پاکیزه

این واژه در آیه 26 سوره نور، به عنوان وصف انسان پاک و پاکیزه و پاکدامن، اعم از زن و مرد استعمال شده است. توجّه فرمایید:

«(الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ); زنان ناپاک از آنِ مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک; و زنان پاک از آنِ مردان پاکند، و مردان پاک از آنِ زنان پاک! اینان از آنچه که (ناپاکان) به آنان نسبت مى دهند مبرّا هستند; و براى آنان آمرزش (الهى) و روزى پرارزشى است».

در این آیه شریفه «طیّبات» وصف زنان پاک و پاکیزه و پاکدامن، و «طیّبون» وصف مردان پاک و پاکیزه و پاکدامن است. نکته اى که از این آیه شریفه استفاده مى شود این که وقتى جوانى به خواستگارى دخترى مى رود فقط به فکر پول و مقام پدرش و زیبایى و جمال دختر نباشد. چرا که اگر زیبایى و جمال با عفّت و پاکدامنى و تقوا همراه نباشد بلاى زندگى مى شود و سر از جاهایى درمى آورد که زندگى انسان را تیره و تار مى کند. امّا اگر همراه با عفّت و پاکدامنى باشد هم پول و ثروت خوب است و هم جمال و زیبایى.

 

2ـ سخنان خوب و پاکیزه

در آیه شریفه 24 سوره حج در توصیف «سخن» از واژه طیّب استفاده شده است. توجّه کنید:

 «(وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِیدِ); و به سوى سخنان پاکیزه هدایت مى شوند، و به راهِ خداوند شایسته ستایش، راهنمایى مى گردند».

یکى از امورى که مایه نشاط و سرور بهشتیان است سخنان پاک و پاکیزه است. سخنان روح پرور و دلنشین و شادى آفرین گفتگوى بهشتیان است.

این مطلب اختصاص به بهشتیان و روز قیامت ندارد، بلکه افراد با ایمان در دنیا نیز به سراغ سخنان پاک و پاکیزه مى روند.

در روایات اسلامى «صراط الحمید» به ولایت تفسیر شده است.(1) خداوند افراد با ایمان را به سمت ولایت على(علیه السلام) هدایت مى کند، و سخنان پاکیزه على و اولادش(علیهم السلام)هدایتگر آنهاست.

سخنان مولا على(علیه السلام) در نهج البلاغه، و فرمایشات امام سجّاد(علیه السلام) در صحیفه سجّادیه، و روایات فراوانى که از دیگر ائمّه(علیهم السلام) در کتابهاى حدیثى آمده، مخصوصاً روایات امام صادق و امام باقر(علیهما السلام)، نمونه هاى عالى «طیّبات مِنَ القول» و سخنان پاکیزه است.

خوانندگان محترم! جوانان عزیز! نهج البلاغه سرمایه فوق العاده عظیمى است. ما اکنون مشغول نوشتن شرح نهج البلاغه هستیم، که هشت جلد آن منتشر شده است، هر روز دریچه تازه اى از علوم وسیع و گسترده مولا على(علیه السلام) به روى ما گشوده مى شود.

بسیارى از اهل سنّت هنگامى که در مورد نهج البلاغه به قضاوت نشسته اند، سخنان عجیب و حیرت آورى زده اند. خطبه 221 نهج البلاغه در مورد حالات آخر عمر انسان و هنگام جان دادن وى سخن مى گوید، که حضرت على(علیه السلام) به طور زیبایى آن را توصیف کرده است. ابن ابى الحدید مى نویسد:

«من به آنچه که همه ملّتها قسم مى خورند سوگند یاد مى کنم که از پنجاه سال پیش تا کنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام، و هر بار در دلم لرزش، ترس و موعظه تازه اى پدید آمد، و به سختى در قلبم اثر مى گذاشت. در آن تأمّل نکردم جز آن که در آن حال به یاد مرگ خانواده، بستگان و دوستانم افتاده ام. درست برایم مجسّم مى شد که من همانم که امام(علیه السلام)توصیفش را کرده است!».(2)

انسان ها معمولاً در یکى دو رشته تخصّص دارند، امّا نهج البلاغه تخصّص على(علیه السلام) را در زمینه هاى مختلف به تصویر مى کشد، آن هم به گونه اى که در آن رشته برتر از على(علیه السلام) قابل تصوّر نیست.

به خطبه اشباح(3) که مى نگریم درباره توحید و صفات خداوند چنان سخن مى گوید که هیچ فیلسوفى نمى تواند به آن معارف دست یابد، و آنها را در قالب کلام بریزد. و هنگامى که خطبه همام(4) را مطالعه مى کنیم که حضرت یکصد و ده صفت از صفات پرهیزکاران را در اوج فصاحت و بلاغت بیان کرده نمى توانیم تصوّر کنیم که هیچ استاد اخلاقى توانایى چنین توصیفى از متّقین داشته باشد. و زمانى که عهدنامه مالک اشتر(5) را مورد بررسى قرار مى دهیم، و مى بینیم که گذشت قریب به 1400 سال گرد و غبار کهنگى بر آن ننشانده، بلکه اخیراً به عنوان یک سند رسمى پرافتخار در سازمان ملل به ثبت رسیده، و به زبانهاى مختلف ترجمه و در اختیار نمایندگان تمام کشورها قرار داده شده، تصوّر این که سیاستمدارى بتواند این گونه آیین کشوردارى را به تصویر بکشد برایمان غیر ممکن مى شود.

 نامه اى که دربسترشهادت براى امام حسن وحسین(علیهما السلام) ودیگرفرزندانش نوشته،(6)که حتّى در مورد قاتلش هم به آنها سفارش کرده، در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد.

با توجّه به این نکات سفارش مى کنیم که فاصله خود را با نهج البلاغه کم کنید و آن را در زندگى خود وارد نمایید، که باعث نورانى شدن زندگانى و برکت آن مى گردد، و شما را دگرگون مى کند.

 

دو نمونه از قضاوتهاى على(علیه السلام)

1ـ جوانى خدمت على(علیه السلام) رسید و عرض کرد: على جان! پدرم مردى ثروتمند بود، همراه عدّه اى به سفر رفت، اکنون همراهان پدرم بازگشته اند، امّا پدرم برنگشته است. از آنها پرسیدم: پدرم چه شد؟ مى گویند: از دنیا رفت. پرسیدم: اموالش چه شد؟ مى گویند: اطّلاعى از اموالش نداریم. یا امیرالمؤمنین! من به این افراد مشکوکم. لطفاً حقّ مرا از آنها بگیرید.

حضرت اگر قاضى ساده اى بود به آن جوان مى گفت: براى ادّعایت بیّنه اقامه کن! و با توجّه به این که وى بیّنه اى نداشت، از متّهمین مى خواست که بر نفى اتّهام سوگند یاد کنند، و با سوگند آنان دعوى خاتمه پیدا مى کرد، و حق جوان پایمال مى شد. امّا حضرت قاضى زیرک و باهوشى است.

نگاهى به جوان کرد و فرمود: فردا به مسجد بیا، چنان در مورد مشکل تو داورى کنم که در تاریخ، جز در زمان حضرت داود(علیه السلام) سابقه نداشته باشد. سپس به متّهمین نیز ابلاغ کرد که فردا در مسجد حاضر شوند، و از مردم هم دعوت کرد که ناظر و شاهد قضاوت وى باشند. لحظه موعود فرا رسید، حضرت هر یک از متّهمین را در کنار ستونى قرار داد، و با پارچه چشمانشان را نیز بست. به مردم اشاره کرد که هر زمان من تکبیر گفتم شما هم تکبیر بگویید. سپس دستور داد نفر اوّل را چشم بسته نزد وى آورند. پرسید: پدر این جوان به مرگ طبیعى مرد، یا کشته شد؟ متّهم عرض کرد: فوت کرد. پرسید: اموالش چه شد؟ عرض کرد: نمى دانم اموالش چه شد. پرسید: چه روزى فوت کرد؟ پاسخ داد (مثلاً) روز شنبه. حضرت خطاب به کاتب فرمود: تمام این اظهارات را یادداشت کن. سپس پرسید: او را در کجا دفن کردید؟ عرض کرد: فلان مکان. پرسید: چه کسى بر او نماز خواند؟ جواب داد: فلان شخص. پرسید: بر اثر چه بیمارى فوت کرد؟ پاسخ داد: فلان بیمارى. حضرت جزئیّات دیگرى نیز از وى پرسید و کاتب همه را یادداشت مى کرد. اگر متّهم راست گفته باشد باید بقیّه هم مثل او جواب بدهند، و اگر دروغ گفته پاسخ بقیّه حداقل در بعضى موارد متفاوت خواهد بود. بازجویى از وى تمام شد، حضرت تکبیرى گفت، و جمعیّت حاضر نیز تکبیر گفتند. متّهمان با شنیدن صداى تکبیر دلشان خالى شد، با خود گفتند حتماً دوستمان اعتراف کرد و همه ما را لو داد. حضرت متّهم نفر دوّم را طلبید. خطاب به او فرمود: «آنچه رفیقت باید بگوید گفت، تو حقیقت را بگو» حضرت بدون آن که دروغى گفته باشد با یک جمله دوپهلو دل او را بیشتر خالى کرد، و این باعث شد که وى به واقعیّت اقرار کند. عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من به تنهایى قاتل نبودم، بلکه این جنایت توسّط همه ما رقم خورد! با اعتراف متّهم دوّم، حضرت تکبیر گفت و مؤمنان حاضر نیز تکبیر گفتند. حضرت خطاب به فرزند مقتول فرمود: با اینها چه مى کنى؟ عرض کرد: یا على به حرمت تو از آنها گذشتم، آن گاه حضرت آنان را یکى پس از دیگرى فراخواند. همه آنان به قتل و تصرف اموال پدر آن جوان اقرار کردند. آن گاه فرد اوّل را که اقرار نکرده بود بازگرداند و او هم اقرار کرد. على(علیه السلام)آنان را به پرداخت مال و قصاص خون ملزم ساخت.(7)

قضات محترم باید از این قضاوت حیرت انگیز و نمونه هاى دیگر آن که فراوان است و در کتب معتبر ما ذکر شده،(8) درس بگیرند، و با مطالعه این گونه قضاوتها بهتر و سریع تر حقوق از دست رفته مظلومان را به آنها بازگردانند.

ضمناً این واقعه نشان مى دهد این که گفته مى شود نباید به نفع ارباب دعوى تحقیق و تفحص نمود مطلب بى اساسى است، بلکه حتّى الامکان باید تحقیق کرد و براى کشف حقیقت تلاش نمود.

2ـ طبق روایتى که در منابع معتبر آمده، در زمان خلیفه دوّم دو زن به وى مراجعه کرده و هر کدام مدّعى بود مولود پسر تعلّق به وى دارد و دختر متعلّق به دیگرى است. ماجرا از این قرار بود که دو زن حامله بدون حضور ماما زایمان کردند. یکى پسر و دیگرى دختر زایید، و بر سر این که پسر متعلّق به کدام یک، و دختر متعلّق به کیست با هم اختلاف پیدا کردند، و هر کدام مدّعى بودند که پسر متعلّق به اوست.(9)

عمر با شنیدن شکایت آنها، اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) را جمع کرد و از آنها پرسید: آیا در این زمینه مطلبى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) شنیده اید؟ گفتند: نه. گفت: چه کنیم؟ برخى پیشنهاد دادند که از طریق قرعه مشکل را حل کنیم. خلیفه این راه حل را نپذیرفت. سپس گفت: کلید حلّ مشکل به دست على است. گمان مى کنم او بتواند راه صحیحى جلوى پاى ما بگذارد. حاضران در جلسه ضمن تأیید این پیشنهاد گفتند: شخصى را به دنبال او بفرست تا حاضر شود، و مشکل را حل نماید. عمر که به ظواهر امور اهمیّت مى داد گفت: با توجّه که ما از او سؤال داریم باید ما به سراغ اوبرویم! خلیفه و همراهان به درِ خانه امیر مؤمنان رفتند. امّا على(علیه السلام) در خانه نبود. سراغ حضرت را گرفتند، گفتند: در نخلستان مشغول آبیارى درختهاى خرماست.

خوانندگان محترم! جوانان عزیز! سرور و مولاى ما کشاورزى و آبیارى و دامدارى مى کرد، ما هم نباید از کار کردن خجالت بکشیم; چرا که کار کردن عار نیست، سربار جامعه و پدر و مادر شدن عار است. به هر حال، آنها به سمت نخلستان حرکت کردند. وقتى که به نزدیکى مولا على(علیه السلام) رسیدند صداى تلاوت قرآن آن حضرت آنها را میخکوب کرد. حضرت مشغول تلاوت آیه 36 سوره قیامت بود:

«(أَیَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً); آیا انسان گمان مى کند بى هدف رها مى شود؟!».

حضرت آیه شریفه را تلاوت مى کرد و اشک مى ریخت.

خدمت حضرت رسیدند و داستان را به طور کامل گفتند. حضرت خم شد، مشتى خاک برداشت، و فرمود: حلّ این مسأله از برداشتن این مشت خاک از زمین آسان تر است! و در پى آن فرمود یک تراز و دو ظرف هم اندازه بیاورند. سپس به آن دو زن دستور داد ظرفهاى مذکور را از شیر خود پر کنند. بعد ظرفهاى شیر را وزن کرد. سپس فرمود آن که شیرش سنگین تر است مادر پسر، و آن که شیرش سبک تر است مادر دختر است. زیرا شیر مورد استفاده پسر، که طبع خشن ترى دارد، سنگین تر است، و شیر مورد استفاده دختر، که طبع لطیف و حسّاسى دارد، سبک تر است. بدین وسیله مشکل آن دو زن حل شد، و فرزند واقعى هر کدام به آنها رسید.

اینجا بود که عمر جمله معروفش را تکرار کرد: «اللّهم لا تبقنى لمعضلة لیس لها ابوالحسن; پروردگارا! مرا زنده مگذار، در هنگامى که مشکلى به وجود آید و حضرت على براى حلّ آن نباشد».(10)

 

3ـ زمینهاى پاکیزه

طیّبات در بعضى از آیات قرآن به عنوان توصیف زمین هاى شیرین قابل کشت، و خبائث وصف زمینهاى شوره زار ذکر شده است. به آیه 58 سوره اعراف توجّه کنید:

«(وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الاْیَاتِ لِقَوْم یَشْکُرُونَ); سرزمین پاکیزه (و مستعد)، گیاهش به فرمان پروردگار مى روید، امّا سرزمین هاى ناپاک (و شوره زار)، جز گیاه اندک و بى ارزش، از آن نمى روید; این گونه آیات (خود) را براى گروهى که شکرگزارند، شرح مى دهیم».

 

قابلیّتِ قابل هم شرط است

به تعبیر شاعر:

باران که در لطافت طبعش کلام نیست *** در باغ لاله روید و در شوره زار خس

بارانى که بر زمین شیرین و شوره زار مى روید یکى است، امّا یکى قابلیّت رویش گیاهان و میوه هاى خوب و قابل استفاده را دارد، و دیگرى این قابلیّت را ندارد.

ابوجهل ها و ابولهب ها مکرّر از دو لب مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله)آیات قرآن و احادیث و موعظه ها و پند و اندرزهاى زیادى شنیدند، امّا هیچ تأثیرى بر آنها نداشت! در لطافت طبع کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله)شک و شبهه اى نیست، بلکه اشکال از عدم قابلیّت ابوجهل ها و ابولهب هاست. در مقابل کسانى هستند که با گذشت هزار سال از آمدن اسلام، در پى شنیدن یک حدیث از قول پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)هدایت شده، و تسلیم مى گردند; چرا که قابلیّت دارند. بنابراین فیض خداوند و عنایات امام زمان (عجّل الله تعالى فرجه الشریف) محدودیّتى ندارد، امّا تنها دلهاى قابل و روح هاى آماده مشمول آن فیوضات و عنایات مى گردد.

 4ـ خاکهاى پاکیزه

طیّبات به عنوان توصیف خاکهاى پاکیزه نیز آمده است. هنگامى که وضو یا غسل بر انسان واجب مى شود، و به هر علّتى قادر بر غسل و وضو نمى باشد، باید تیمّم کند; تیمّم بدل از غسل یا وضو، ولى بر چه چیزى مى تواند تیمّم نماید؟ قرآن مجید مى فرماید:

«(فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً); و آب (براى غسل یا وضو) نیافتید، بر زمین پاکى تیمّم کنید».(11)

بعضى ها به هنگام تیمّم بر خلاف توصیه آیه شریفه، گرد و خاک فرش زیر پایشان را تکان مى دهند و با آن تیمّم مى کنند! این خلاف بهداشت است. انسان مى تواند یک قطعه سنگ (مثلاً) 30×30 تهیّه نموده، و به هنگام نیاز بر آن تیمّم کند. در زمان گذشته هنگامى که دختر را به خانه بخت مى فرستاند در میان جهیزیّه او ظرفى حاوى خاک پاکیزه جهت تیمّم بود، تا اگر مثلاً شب زفاف نتواند غسل کند، تیمّم نماید و نمازش قضا نشود.

 

5ـ زندگانى پاکیزه

در آیه 97 سوره نحل زندگانى با واژه پاکیزه توصیف شده است. توجّه کنید:

«(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّنْ ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ); هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، به طور مسلّم او را به حیات پاکیزه اى مى بخشیم; و پاداش آنها را به مطابق بهترین اعمالى که انجام مى دادند، خواهیم داد».

 زندگانى انسان مى تواند زندگانى پاک و پاکیزه اى باشد، همان گونه که مى تواند زندگى خیبث و ناپاک و آلوده اى باشد. زندگى پاکیزه زندگى آمیخته با امنیّت، آرامش، سلامت و محبّت است. و زندگى خبیث و ناپاک همراه با درگیرى، تشویش، ترس از یکدیگر، فقدان امنیّت، و فریب دادن همدیگر است. آیه شریفه مورد بحث راه رسیدن به زندگى پاکیزه را عمل صالح همراه با ایمان و اعتقاد راسخ درونى بیان کرده است. و عمل صالح گسترده بسیار وسیعى دارد; به گونه اى که از ایمان به خدا و ذکر لا اله الاّ اللّه شروع شده، و شامل برداشتن قطعه سنگى از محلّ عبور و مرور مردم نیز مى شود.(12)

و در این بین جهاد فى سبیل اللّه، تهذیب نفس، مسجد ساختن، مدرسه سازى کمک به ایتام و نیازمندان، شرکت در راهپیمایى ها و انتخاب مهم و سرنوشت ساز، تهیّه جهیزیه دختران دم بخت بى بضاعت، کمک به آزادى زندانیان بى گناه، و هزار کار نیک و پسندیده را شامل مى شود. باید از خداوند توفیق درک و انجام این اعمال صالح را داشته باشیم.

 

6ـ غذاهاى پاکیزه

طیّبات صفت غذاهاى پاکیزه نیز قرار گرفته است; همان گونه که در آیه 57 سوره بقره شاهد آن هستیم. توجّه فرمایید:

«(وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ); و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم; و «منّ» [= نوعى صمغ شیرین گیاهان ] و «سلوى» [= پرنده اى مانند بلدرچین ] را براى شما فرستادیم; (و گفتیم:) «از نعمتهاى پاکیزه اى که به شما روزى داده ایم بخورید;» و  (آنها کفران کردند، ولى با این کار;) آنها به ما ستم نکردند; بلکه به خود ستم مى نمودند».

آرى بنى اسرائیل بر اثر نافرمانى خدا در بیابانى (ظاهراً بیابان سینا که بین کشور مصر و سرزمین فلسطین است) گرفتار شدند. 40 سال به فرمان خدا و به جرم معاصى که مرتکب شده بودند در بیابان حیران و سرگردان ماندند. نه سایبانى، نه لطف و رحمت الهى، از هیچ چیز خبرى نبود، تا این که حضرت موسى(علیه السلام) براى آنها دعا کرد، و به برکت دعاى او ابرها در روزها بر سرشان سایه مى افکند و خداوند غذاهاى مخصوص بهشتى برایشان مى فرستاد، و به آنها سفارش شد که از غذاهاى پاکیزه اى که خداوند فرستاده بود خورده، و شکر خداى را بجا آورده، و کفران نعمت نکنند. امّا آنها باز هم راه خطا و معصیّت را در پیش گرفته، و با این کار بر خویشتن ظلم کردند.
1. البرهان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 866، ح 7259.
2. ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 608.
3. نهج البلاغه، خطبه 91.
4. نهج البلاغه، خطبه 193.
5. نهج البلاغه، نامه 53.
6. نهج البلاغه، نامه 47.
7. دانشنامه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 11، ص 59.
8. وسائل الشیعه، ج 18، ص 206.
9. هنگامى که خداوند به امام سجاد(علیه السلام) فرزندى مى داد، از این که پسر است یا دختر سؤال نمى کرد! بلکه تنها از سلامتى او سؤال مى کرد. (وسائل الشیعه، ج 15، ص 143). و این درس بزرگى براى همه ماست، زیرا پسر و دختر تفاوتى نمى کند، هر دو نعمت و هدیه خداوند است.
10. به این داستان به صورت مختصر در وسائل الشیعه، ج 18، ص 210، ح 6 اشاره شده است.
11. سوره مائده، آیه 6.
12. عوالى اللئالى، ج 1، ص 431، و صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب 12، ح 58، و مسند احمد، ج 2، ص 379.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma