نفاق افکنى در لشگر کفر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
مدیریّت و فرماندهى در اسلام
نکات قابل توجّه در جنگ احزابویژگیهاى یک سازمان اطّلاعات اسلامى

 

   افزون بر اینها، طرح «نعیم بن مسعود» چنانچه گفتیم عامل مؤثّرى براى ایجاد تفرقه در میان لشگر احزاب و تضعیف آنان شد.

   داستان چنین بود: «نعیم» که تازه مسلمان شده بود و قبیله «غَطَفان» از اسلام او آگاه نبودند، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) رسید و عرض کرد هر دستورى بدهید براى پیروزى نهائى به کار مى بندم.

   فرمود: مانند تو در میان ما یک نفر بیشتر نیست; اگر مى توانى در میان لشگر دشمن اختلاف بیفکن که جنگ مجموعه اى از نقشه هاى پنهانى است!

   «نعیم بن مسعود» طرح جالبى ریخت; به سراغ یهود «بنى قُرَیْظه» آمد که در جاهلیّت با آنها دوستى داشت، و گفت: اى «بنى قُرَیْظه»! مى دانید که من نسبت به شما علاقه مندم.

   گفتند: راست مى گوئى، هرگز تو را متّهم نمى کنیم.

   گفت: طائفه «قریش» و «غَطَفان» مثل شما نیستند، این شهر، شهر شماست; اموال و فرزندانتان در اینجاست; و هرگز قادر نیستید از اینجا نقل مکان کنید; امّا قریش و طایفه غَطَفان تنها براى جنگ با محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) و یارانش آمده اند، و شما از آنها حمایت کرده اید، در حالى که شهر آنها جاى دیگر است، و اموال و زنانشان در غیر این سرزمین است; آنها اگر فرصتى دست دهد غارتى مى کنند و با خود مى برند، و اگر مشکلى پیش آید به شهرشان باز مى گردند، و شما تنها در این شهر مى مانید و محمّد! مسلّماً به تنهائى قادر به مقابله با او نیستید; شما دست به اسلحه نبرید تا از «قریش» و طایفه «غَطَفان» وثیقه اى بگیرید; آنها باید گروهى از اشراف خود را به عنوان گروگان به شما بسپارند که در جنگ کوتاهى نکنند و تا آخرین مرحله بایستند!

   یهود «بنى قریظه» این پیشنهاد را پسندیدند.

   «نعیم» مخفیانه به سراغ «قریش» آمد; به ابوسفیان و گروهى از رجال قریش گفت:

   شما مراتب دوستى مرا نسبت به خودتان خوب مى دانید; مطلبى به گوش من رسیده است که خود را موظّف به ابلاغ آن مى دانم، تا مراتب خیرخواهى را انجام داده باشم; امّا خواهش من این است که از من نقل نکنید!

   گفتند: مطمئن باش!

   گفت: آیا مى دانید جماعت یهود از درگیرى با محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) پشیمان شده اند; و رسولى نزد او فرستاده اند که ما از کار خود پشیمانیم; آیا این مقدار کافى است که ما گروهى از اشراف قبیله «قریش» و «غَطَفان» را براى تو گروگان بگیریم و دست بسته به تو بسپاریم؟ سپس در کنار تو خواهیم بود تا آنها را ریشه کن کنیم! «محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)» نیز با این پیشنهاد موافقت کرده است; بنابراین، اگر یهود به سراغ شما بفرستند و گروگانهائى بخواهند، حتّى یک نفر به آنها ندهید که خطر جدّى است!

   سپس به سراغ طائفه «غَطَفان» که طایفه خود او بود، آمد، گفت: اى جمعیّت! اصل و نسب مرا به خوبى مى دانید; من به شما عشق مىورزم; و فکر نمى کنم کمترین تردیدى در خلوص نیّت من داشته باشید!

   گفتند: راست مى گوئى، حتماً چنین است.

   گفت: سخنى دارم به شما مى گویم امّا از من نشنیده باشید!

   گفتند: مطمئن باش! حتماً چنین خواهد بود، چه خبر؟

   «نعیم» همان مطلب را که براى قریش گفته بود، دائر بر پشیمانى یهود و تصمیم به گروگان گیرى آنها، مو به مو براى آنها شرح داد و آنها را از عاقبت این کار برحذر داشت.

   اتّفاقاً شب شنبه اى بود ( ماه شوّال، سال پنجم هجرى) که ابوسفیان و سران غَطَفان گروهى را نزد یهود بنى قُرَیْظه، فرستادند; گفتند; حیوانات ما در اینجا دارند تلف مى شوند، در اینجا براى ما جاى توقّف زیاد نیست; فردا صبح حمله را باید آغاز کنیم تا کار یکسره شود.

   یهود در پاسخ گفتند: فردا شنبه است و ما دست به هیچ کارى نمى زنیم; به علاوه، از این بیم داریم که اگر جنگ به شما فشار آورد به شهر و دیار خود بازگردید و ما را در اینجا تنها بگذارید; بنابراین، شرط همکارى ما آن است که گروهى از اشراف خود را به عنوان گروگان به دست ما بسپارید.

   هنگامى که این خبر به «قریش» و «غَطَفان» رسید، گفتند: به خدا سوگند معلوم مى شود «نعیم بن مسعود» راست مى گوید، خبرى در کار است!

   آنها رسولانى به سوى یهود فرستادند و گفتند به خدا یک نفر را هم به شما نخواهیم داد، اگر مایل به جنگ هستید، آماده ایم!

   «بنى قُرَیْظة» وقتى از ماجرا آگاه شدند گفتند که «نعیم بن مسعود» حرف حقّى مى زد، اینها قصد جنگ ندارند حیله اى در کار است; مى خواهند غارتى بکنند و به شهرهاى خود باز گردند; و شما را در برابر محمّد(علیه السلام) تنها بگذارند; پیام دادند که حرف همان است که گفتیم; تا گروگان نسپارید، جنگ نخواهیم کرد! قریش و غَطَفان هم بر سر حرف خود اصرار ورزیدند و در میان صفوف آنها اختلاف افتاد و در همان اوقات بود که شبانه طوفان سرد شدیدى در گرفت، آنچنان که خیمه هاى آنها را به هم ریخت و ظرفهاى غذا را از روى اجاق به روى زمین انداخت.

    همه این عوامل دست به دست هم داد، قریش دست و پا را جمع کردند و فرار را برقرار ترجیح دادند; به گونه اى که حتّى یک نفر از آنها در میدان جنگ باقى نماند!(1)

   بدون شک، استفاده از چنین روشهائى بدون داشتن اطّلاعات وسیع از وضع دشمن و زمینه سازیهاى قبلى ممکن نیست.


1ـ مغازى «واقدى»، ص 480 ـ سیره «ابن هشام»، ج 3، ص 240 ـ سیره «حلبى» ج 2، ص 346.

 

نکات قابل توجّه در جنگ احزابویژگیهاى یک سازمان اطّلاعات اسلامى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma