وجود هر انسان یک نظام تشکیلاتى است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
مدیریّت و فرماندهى در اسلام
زمینه بحثاهداف اصلى مدیریّت اسلامى:

   گرچه این «سیر آفاقى» را تا آخر عمر مى توانیم ادامه دهیم بى آن که خسته شویم، یا به پایان خط برسیم، ولى فعلا همین جا آن را رها کرده و به «سیر انفسى» مى پردازیم و از «عالم کبیر» به «عالم صغیر» که به گفته امیرالمؤمنین على(علیه السلام) جهان بزرگ در آن خلاصه شده است ـ یعنى انسان ـ مى پردازیم.(1)

   ساختمان وجود آدمى نیز یک نظام تشکیلاتى فوق العاده ظریف و پیچیده است که تمام تشکیلات لازم براى یک مدیریّت صحیح و نمونه را به عالیترین صورت در برگرفته است.

   این تشکیلات حیرت انگیز و منظّم داراى بخشهاى زیر است.

   1ـ مرکز تصمیم گیرى

   2ـ فرماندهان و مدیران کلّ و جزء

   3ـ بازوهاى اجرائى

   4ـ انگیزه هاى حرکت

   5ـ برنامه ریزى و سازماندهى

   6ـ کنترل و هماهنگى، و...

   به طورى که اگر یک لحظه، گوشه اى از این مدیریّت از کار بیفتد، مرگ به سراغ انسان مى آید و یا لااقل بیمار مى شود.

   به همین دلیل، براى پى بردن به اصول صحیح تشکیلات و ضوابط مسأله مدیریّت و فرماندهى، راهى بهتر از این نیست که از این دو جهان «بزرگ» و «کوچک» الهام و الگو بگیریم و به این دستور پر معنى قرآن تحقّق بخشیم:

   «وَ فِى الاَْرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ وَ فی أنْفُسِکُمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ; و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است، و در وجود خود شما (نیز آیاتى است); آیا نمى بینید!(2)»

   وظیفه یک انسان موحّد و متعهّد و هوشیار این است که قبل از هر چیز خویشتن و جهانى را که در آن زندگى مى کند، بشناسد; و از اصول و نظاماتى که بر این عالم وسیع حاکم است، تا آنجا که در توان دارد آگاه گردد; و همان اصول را در زندگى اجتماعى خود به کار گیرد که بزرگترین رمز پیروزى، شناخت همین نظامهاى تکوینى، و به کارگیرى این سنّتهاى الهى در نظامات تشریعى است.

   انسان نمى تواند به گونه اى ناموزون، و به صورت وصله اى ناهمرنگ، در این جهان هستى زندگى کند; و به همان اندازه که از «نظام» و «تشکیلات» و «مدیریّت صحیح» فاصله مى گیرد، با شکست و ناکامى رو به رو خواهد شد و محکوم به فناست.

   از همه اینها که بگذریم، از ویژگیهاى زندگى انسان، این است که تمام کارهاى اصلى و مهمّ او به صورت جمعى انجام مى شود، و کار جمعى، بدون تشکیلات و سازماندهى و مدیریّت، محصولى جز هرج و مرج; به هدر دادن نیروها; و از بین بردن امکانات و استعدادها نخواهد داشت.

   اگر تمام ابزار و وسائل لازم براى انجام یک کار را به منزله «جسم» فرض کنیم، مدیریّت صحیح به منزله «روح» آن است و با جدا شدن این روح، چیزى جز لاشه گندیده اى باقى نخواهد ماند.

   امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقش فرمانده و مدیر را در جامعه به رشته و نخ گردنبند تشبیه کرده است که دانه ها و مهره ها را به هم ارتباط داده و از مجموع آنها یک واحد به هم پیوسته به وجود آورده است; و اگر آن رشته از هم بگسلد، مهره ها پراکنده گردیده و هماهنگى خود را از دست مى دهند.

   فرمود: «وَ مَکانُ القَیِّمِ بِالاَْمْرِ مَکانُ النِّظامِ مِنَ الخَرَزِ، یَجْمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ فَاِذا انْقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذا فیرِهِ أَبَداً; موقعیّت فرمانده و قیام کننده به امور دین، مانند کار رشته است که مهره ها را جمع مى کند، و پیوند مى دهد; اگر رشته بگسلد، مهره ها از هم جدا شده پراکنده مى گردد و دیگر هرگز به تمامى جمع نخواهد شد!»(3)

   «مدیریّت» چنان که در بحثهاى آینده خواهد آمد، به نیروها «جهت» مى دهد و هم «انگیزه» و هم «سازمان» و هم «کنترل» و «هماهنگى»; اصولى که هر گونه بازدهى در سایه آن صورت مى گیرد.

   پیام معروف امیرمؤمنان على(علیه السلام) که در واپسین لحظات عمر، به عنوان یک اساسنامه زندگى براى همه پیروان مکتبش از بستر شهادت فرستاد، همین بود.

   «أوُصیکُما، وَ جَمیعَ وَلَدی وَ أَهْلى وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتابى، بِتَقْوَى اللّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ...; من  شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که این وصیّتنامه ام به آنها مى رسد، به تقوا وترس از خداوند، و نظم امور خود توصیه مى کنم!»(4)

   آنچه در قرآن در سوره نور درباره مؤمنان راستین آمده که:

   «إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْر جامِع لَمْ یَذْهَبُوا حَتّى یَسْتَأْذِنُوهُ; مؤمنان واقعى کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و هنگامى که در کار مهمّى با او باشند، بى اجازه او جائى نمى روند...»(5) بیانگر یک دستور انضباطى تشکیلات است که مسأله اِعمال مدیریّت را، حتى در نظارت بر مسأله «حضور و غیاب» منعکس مى کند.

   در آیه بعد از آن آمده که : «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ; پیامبر را همچون خودتان صدا نزنید (یا محمّد نگوئید، یا رسول اللّه که بیانگر مقام رهبرى اوست، بگوئید!) خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مى شوند و یکى پس از دیگرى از حضور در صحنه فرار مى کنند، مى داند، ولى آنها که مخالفت فرمان او مى کنند باید بترسند از این که فتنه اى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد!»(6)

   اینها نیز اشارات دیگرى به مسأله انضباط ناشى از مدیریّت و نظام تشکیلاتى است.

* * *

 


اَتَـزْعَـمُ اَنَّـکَ جِـرْمٌ صَـغیرٌ         وَ فیکَ انْطُوى العالَمُ الاَکْبَرُ
2ـ سوره ذاریات، آیات: 20 و 21.
3ـ نهج البلاغة فیض الاسلام، خطبه 146.
4ـ نهج البلاغة صبحى صالح، بخش نامه ها، نامه شماره 47.
5ـ سوره نور، آیه 62.
6ـ سوره نور، آیه 63.
زمینه بحثاهداف اصلى مدیریّت اسلامى:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma