هر کس در زندگى خود به نحوى با مسأله «مدیریّت» درگیر است، در سطوح بالا یا پائین. نه تنها دولتمردان، وزراء، فرماندهان، رؤساى دانشگاهها، مدیران ادارات، گردانندگان چرخهاى صنایع و مؤسّسات خصوصى، بلکه هر انسانى در محدوده کسب و کار و خانه و خانواده خود، با نوعى از مدیریّت سر و کار دارد، که اگر بطور صحیح انجام شود، راهها نزدیک، فعّالیّتها پرثمر. کوششها پربار، مشکلات کم، و موفّقیّت و پیروزى قطعى است.
بعکس آنچه بعضى فکر مى کنند، مشکل بزرگ جامعه ما، مشکل «کمبودها» نیست; مشکل «ضعف بعضى از مدیریّتها» است که هر گاه با الهام از مبانى معنوى اسلام و دستورهاى جامع الاطراف و حرکت آفرین آن اصلاح گردد، به سرعت مى توانیم ضعفها را به یارى خدا جبران کنیم و برمشکلات پیروز شویم و انقلابمان را بسرعت پیش بریم.
مدیریّت روح یک تشکیلات و اساس آن است; مدیریّتى که برپایه اخوّت اسلامى و نه قیمومت و استثمار غربى و شرقى استوار باشد. مدیریّتى که نبوغها را شکوفا سازد، استعدادها را پرورش دهد و حرکتها را منظّم و سریع و همسو و همجهت کند.
* * *