سیره نویس معروف «برهان الدّین حلبى» در کتاب خود مى نویسد:
پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) هنوز به احد نرسیده بود که ضمن بازدید از لشگر، گروهى را در میان آنها دید که هرگز ندیده بود، پرسید اینها کیستند؟ عرض کردند: عدّه اى از یهودند که با «عبداللّه بنِ اُبَىّ» هم پیمان بوده اند، و به این مناسبت به یارى مسلمانان آمده اند.
فرمود: آیا آنها مسلمان شده اند؟ گفتند: نه.
حضرت تأمّلى کرد و فرمود:
«إِنّا لانَنْتَصِرُ بِأَهْلِ الْکُفْرِ عَلى أَهْلِ الشِّرْکِ»(1):
ما براى جنگ با مشرکان از کافران کمک نمى گیریم، مگر این که مسلمان شوند! یهودیان این پیشنهاد را قبول نکردند، و همگى به مدینه بازگشته و به این ترتیب از قواى یک هزار نفرى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، سیصد تن کاسته شد; امّا ناخالصى ها برطرف گشت (و این گام پنجم بود).(2)