با این که قبول اسلام و قرآن، و شهادت به رسالت پیامبر، مساوى با اعلام وفادارى کامل نسبت به آن حضرت بود; در عین حال هنگامى که کار به مراحل حسّاس و بحرانى مى رسید، پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با آنها تجدید بیعت مى کرد; و از این طریق روح تازه اى در کالبد آنها مى دمید و خون تازه اى در عروقشان جارى مى ساخت. همان گونه که در ماجراى «حدیبیّه» اتفّاق افتاد که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با 1400 نفر بدون ساز و برگ جنگى، با احرام، و به قصد زیارت خانه خدا، به چند فرسخى مکّه (حدیبیّه) رسید(1) امّا سران قریش مانع ورود مسلمانان به مکّه شدند، در اینجا سفیرانى میان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و قریش رفت و آمد نمودند; در یکى از این مراحل، قریش فرستاده پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را توقیف کردند و چیزى نگذشت که خبر قتل او در میان مسلمانان شایع شد. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «در اینجا شدّت عمل به خرج خواهیم داد، و با این که آماده نبرد نیستم با آنها پیکار خواهم کرد!»(2) سپس به زیر درختى که در آنجا بود، آمد، و با همه تجدید بیعت کرد; دست به دست یک یک از مسلمانان داد و از آنان پیمان گرفت که تا پاى جان بایستند. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با این کار از یک سو روحیّه مسلمانان را فوق العاده تقویت کرد، و عزم آنها را در برخورد قاطع با دشمن که معیارهاى شناخته شده انسانى را زیرپا گذارده بود، محکم نمود; و از سوى دیگر، با این قاطعیّت، لرزه بر اندام دشمن افکند که چگونه یک گروه کوچک بى ساز و برگ جنگى که سلاحشان فقط همان شمشیرهایشان بود ـ که در عرف عرب آن روز جزء وسائل سفر محسوب مى شد ـ آن هم در فاصله بسیار دور از خانه و کاشانه خود، آماده اند با جمعیّت عظیم شهرى چون مکّه بجنگند! سران قریش سخت جا خوردند، و براى بستن پیمان عدم تعرّض، پیشقدم شدند; و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به خاطر عقب نشینى دشمن، و مصالح فراوانى که آن معاهده صلح در کوتاه مدّت و دراز مدّت داشت، آن را پذیرفت. پیمان صلح حدیبیّه بسته شد، و مسلمانان با پیروزى به مدینه بازگشتند; و این بیعت، «بیعت شجره» یا «بیعت رضوان»(3) خوانده شد که در قرآن مجید (آیه 18 سوره فتح) از آن یاد شده است. مدیریّت پیامبر اسلام هم در جنگ عجیب بود و هم در صلح! * * *
1ـ سیره ابن هشام، ج 3، از صفحه 324 به بعد.
2ـ تفسیر مجمع البیان، سوره فتح.
3ـ سیره ابن هشام، ج سوم، ص 330.