براى درک این که ذات و صفات خداوند عین یکدیگرند و مانند صفات ما دو چیز مختلف نیستند، دو راه وجود دارد: در آغاز بحث صفات خدا ثابت کردیم که ذات خداوند از هر جهت یک وجود بى نهایت و بى پایان است. بدیهى است چنین وجودى تمام صفات کمال را در درون ذات خود دارد، زیرا هر صفت کمال و هر نوع مزیت به1ـ از طریق ملاحظه ذات:
اگر «صفات» خدا را زاید بر «ذات» او بدانیم، به این معنى است که در درون ذات او این صفات و کمالات وجود ندارد و بیرون از آن است. چنین چیزى غیر ممکن است و هیچ کمال و مزیتى بیرون از ذات او نیست. مى دانیم او ذاتى است که از هر جهت نامحدود است و اگر اکنون بپذیریم کمال و مزیتى بیرون از ذات او باشد به این معنى است که ذات او محدود است، بنابراین یک ذات جامع و بسیط واحد باید از هر جهت تمام کمالات را در درون خود داشته باشد.
2ـ از طریق بررسى صفات:
هرگاه در صفات او با دقت تأمل کنیم در مى یابیم تمام آنها به یک حقیقت بازگشت مى کنند. آن حقیقت، هستى بى پایان و نامحدود اوست.
او «عالم» است، زیرا یک وجود نامحدود در هر مکان و هر زمانى حاضر است و به همه چیز احاطه دارد.او «ازلى» و «ابدى» است، زیرا ازلیت و ابدیت چیزى جز هستى نامتناهى نیست.
او به همه چیز «قادر» است. در واقع یک موجود نامحدود به همه چیز قادر و توانا است. عجز و ضعف و ناتوانى از خواص یک موجود محدود است.
به همین صورت اگر تمام صفات او را تحلیل کنیم به یک بنیان و اساس مى رسیم و آن وجود بى پایان و نامحدود است. بنابراین باید گفت هستى خدا عین صفات و کمال اوست. تمام صفات خداوند در ذات اوست و نه بیرون از آن.
در اینجاست که فلاسفه بزرگ مى گویند: یک موجود که هستى را از خود ندارد، باید هستى اش را از موجود دیگرى گرفته باشد. اگر آن موجود نیز چنین باشد باز پاى موجود دیگرى به میان مى آید. این سلسله چنان پیش مى رود تا به یک مبدأ و اصلى برسیم که هستى او عین ذاتش است. هستى این وجود، از ذات خودش مى جوشد و وجودى به اصطلاح «مستقل و بالذات» است که دیگر موجودات به او وابسته اند. در صفات موجودات نیز همانند هستى آنها، وضع به همین قرار است. هر صفتى که در این جهان است از علم، قدرت، حیات و... همگى باید به جایى منتهى شوند که منبع اصلى قدرت، علم، حیات و... باشد. آن منبع در این صفات قدرت، علم، حیات و... «مستقل و بالذات» است که تمام این صفات عین ذات اوست.72