برخى از دانشمندان علوم طبیعى در بحث قدرت خداوند اعتراضاتى را مطرح کرده اند. این افراد که در مورد صفات خداوند اطلاعات ناقص و محدودى دارند به خیال خود توانسته اند از اعتراضاتى را نقل کنند که در هر صورت قدرت مطلق خداوند نقض مى شود. اینان با غرور و نخوت مخصوصى اعتراضات ذیل را مطرح مى کنند:
این چند نمونه از اعتراضاتى است که مادیها و غیرمادیها درباره «قدرت نامحدود خداوند» مطرح کرده اند و به گمان خود توانسته اند خداپرستان و معتقدین به این قدرت را در محذورى قرار دهند که در هر صورت به نفى آن برسند.
در پاسخ به تمام اعتراضات مذکور فقط یک جمله کافى است:
«همیشه قدرت به امور ممکن تعلق مى گیرد و امر محال متعلق قدرت نیست».
این جمله یک قانون و قاعده اساسى است. براى توضیح آن لازم است به عنوان مقدمه چند مثال ذکر شود:
از مثالهاى فوق به یک نتیجه اساسى مى رسیم و آن این است که توانایى و عدم توانایى فاعل فعل یک چیز است و شایستگى و عدم شایستگى موضوع فعل چیز دیگرى است. باید بین دو موضوع فاعل فعل و متعلق فعل فرق قائل شد.
با ذکر این مثالها، اکنون به روشنى قاعده اساسى بحث را مى توان فهمید. باید دید قدرت به چه چیزى تعلق مى گیرد. «امور ممکن» چیزهایى هستند که همیشه متعلق قدرتند و ما در تجارب معمول خود به عنوان یک اصل اساسى به آن توجه داریم. اما امورى که در ذات خود چیزى محال هستند، هیچ گاه متعلق قدرت نخواهند بود. در واقع مشکل این امور از ذات خود آنهاست و نه از جهت قدرت، چرا که چنین چیزهایى اصلا چیزى نیستند و به این خاطر از دایره اِعمال قدرت خارجند.
در این جمله «آیا خداوند قادر است موجودى بسازد که نتواند آن را معدوم کند؟» دقت کنید. به کار بردن کلمه قدرت کاملا غلط است و بى معنى. براى توضیح بى معنى بودن آن لازم است توجه داشته باشیم موجوداتى را که خداوند مى سازد چگونه موجوداتى هستند. آنها از ممکنات هستند. یک موجود ممکن در ذات خود قابل فنا و نیستى است. زیرا وجودش از خودش نبوده و از ناحیه دیگرى است که هر وقت بخواهد، مى تواند از آن بگیرد. بنابراین هر موجودى را که خداوند به وجود آورد در ذات خود امکان عدم خود را داراست. بنابراین هر موجودى را که خداوند به وجود مى آورد، خودش هم مى تواند آن را معدوم کند. فر ض این که یک موجود قابل ایجاد باشد اما قابل انعدام نباشد یک فرض محال و غلط است.
با فهم درست و کامل این قاعده اساسى، تمام اشکالات و اعتراضات طرح شده حل خواهند شد. تمام اعتراضات، چیزى را فرض گرفته اند که در ذات خود محال است. وجود یک شریک و شبیه براى خداوند، هم چنان که در مباحث توحید گذشت امرى محال است. فرض به وجود آوردن یک جسم غیر قابل تحرک محال است زیرا یک جسم، یک موجود محدود است و لازم محدود بودن این است که در برابر موجود دیگر قابل تحرک باشد.
قرار دادن یک جهان وسیع در یک تخم مرغ به صورتى که نه تخم مرغ اندازه جهان گسترش یابد و نه جهان به اندازه تخم مرغ کوچک شود، یک فرض محال و غلط است زیرا بزرگ به وصف بزرگى متضاد کوچک با وصف کوچکى است و با آن برابر نیست تا چه رسد که کوچکتر هم بشود.
دقت بیشتر در مثالهاى مذکور و اعتراضات وارد شده، نشان مى دهد که تناقضات غیر قابل حلى در این اعتراضات وجود دارد. براى مثال طرح شده که «آیا خداوند مى تواند موجودى مانند خود بسازد؟» در این اعتراض فرض این است که خداوند به یک موجود محدود هستى بدهد در حالى که آن موجود نامحدود باشد، این یک تناقض غیر قابل حل است، زیرا بیان اینکه خداوند یک موجود بسازد به این معنى است که آن موجود یک ممکن است و هر ممکنى هم محدود است اما قسمت دیگر مى گوید مانند خدا باشد. بنابراین فرض شده آن موجود هم محدود و هم نامحدود باشد که این فرضى نامعقول است.35
این نوع سوالها و اعتراضات را هم براى پیشوایان بزرگ دین مطرح مى کردند و آنها هم در عبارات کوتاه و پرمغزى به معترضین جواب مى دادند.
فردى از حضرت امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى پرسد:
«هل یقدر ربک ان یدخل الدنیا فى بیضة من غیر ان تصغر الدنیا او تکبر البیضه; آیا خداوند تو مى تواند جهان را در
درون تخم مرغى جا دهد بدون این که جهان کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود؟!
حضرت امیر(علیه السلام) در جواب فرمودند:
«ان الله تعالى لایوصف بالعجز و الذى سألتنى لایکون; خداوند از انجام هیچ کارى عاجز نیست، ولى آنچه سوال کردى امر محالى است.36،37