ذات خدا عین هستى او است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
خدا را چگونه بشناسیم
مفهوم صحیح یگانگى خدابى نهایت در بى نهایت

از ادله وجود خداوند دریافتیم که تمام موجودات جهان، مخلوق او هستند و هستى آنها از او سرچشمه گرفته است. عالم هستى به تمامى اش مخلوق اوست اما او مخلوقِ هیچ موجود دیگرى نیست.

هستى خداوند از خود اوست یعنى هیچ چیز دیگرى باعث و علت وجود او نیست و وجودش از خودش مى جوشد. اینکه چگونه جهان هستى مخلوق او است. و خودش مخلوق موجود دیگرى نیست را در مباحث اثبات وجود خدا به صورتى روشن اثبات کردیم؟10

این موضوع که ذات مقدس الهى از خود اوست به ما مى فهماند که ذات او «عین هستى» و «هستى مطلق» است. براى توضیح مطلب مى توانیم فرض مخالف آن را در نظر گیریم. فرض کنیم ذات خداوند عین هستى او نباشد بلکه یک چیز باشد به نام ذات خداوند و چیز دیگرى به نام هستى خداوند. اکنون هستى خداوند به صورت چیزى جدا از ذات او بر ذات خداوند عارض و اضافه مى شود. براى روشن تر شدن مسئله مى توان مثالى زد. انسان یک ذات دارد که مثلا وقتى مى پرسیم: ذات انسان چیست؟ پاسخ مى دهیم: «حیوان ناطق». غیر از این ذات، انسان وجود دارد یعنى او هستى دارد. بنابراین به غیر از ذات، انسان هستى نیز دارد که براى تحقق آن باید هستى انسان بر ذاتش عارض شود. در واقع ذات انسان، خودش عارى از هستى و نیستى است و این عامل دیگرى است که باعث مى شود ذات او واجد هستى یا فاقد آن شود. اکنون درباره خداوند نیز اگر فرض مغایرت بین ذات و هستى او کنیم پس باید بپذیریم ذاتش از «هستى و نیستى» خالى است و هستى و نیستى داشتن براى ذات او یکسان است. به همان صورت که براى ماهیت انسان هستى یا نیستى داشتن یکسان است و نمى توان در خودش نه هستى را یافت و نه نیستى را.

در این صورت که فرض کردیم، دیگر ذات خداوند خود مقتضى هستى خود نخواهد بود. باید عاملى به غیر از ذات الهى باعث هستى او شود و ذات او را از یکسانیش نسبت به هستى و نیستى داشتن خارج کند. در نتیجه هستى خداوند از چیزى غیر او خواهد بود. اما این نتیجه اصل مفهوم خداوند را یعنى علت تمام هستى بودن نفى مى کند زیرا او خودش هم مانند دیگر موجودات معلول علت دیگرى خواهد بود. به عبارت دیگر، مى توان گفت اگر چیزى هستى اش از خودش نباشد، به حتم هستى را از دیگرى گرفته است و این موجود نمى تواند خود بخود وجود داشته باشد. تنها هستى مطلق و وجود محض است که وجود او از خود اوست و عین وجود است و نه تنها خود، اصل هستى خودش است، بلکه سرچشمه و اصل هستىِ دیگر موجودات نیز اوست.

براى روشن شدن مطلب فوق بهتر است مثالى بزنیم. البته باید توجه داشت در مباحث توحیدى ذکر مثال با توجه به یک نکته انجام شود و آن این است که ذکر مثال تنها به جهت نزدیک شدن به مفهوم روشن ترى از مسئله است وگرنه مثال به هیچ صورت نمى تواند اصل مطلب و حقیقت موضوع را روشن سازد.

فرض کنید ما در روز به اتاق خود نگاه مى کنیم. اتاق روشن است. این همان اتاقى است که در شب تاریک بوده است. اکنون اتاق روشن است چون آفتاب تابیده و آن را روشن کرده است. بنابراین روشنایى اتاق نه از خود اتاق است بلکه علت آن، چیز دیگرى است. حال سرچشمه این روشنایى را اگر بخواهیم بیابیم به خورشید مى رسیم و در مى یابیم که آن نیز روشن است. چنانکه پیش بینى مى شود، روزى هم خواهد رسید که خورشید خاموش شود، پس روشنایى خورشید هم از خودش نیست بلکه از جایى دیگر است. بالاخره اصل روشنایى را در «نور» پیدا مى کنیم.

روشنایى نور از کجاست؟ در اینجاست که عامل دیگرى نمى یابیم. باید گفت علت روشنایى نور خود نور است و در واقع، نور عین روشنایى است و روشنایى عین ذات نور است. در اینجا روشنایى نور معلول چیز دیگرى نیست و ذات نور، خودش اساس و بنیاد روشنایى است.

به همین صورت هر چیزى هستى خود را از موجود دیگرى اخذ مى کند، اما اگر این سلسله را دنبال کنیم، بالاخره به موجودى مى رسیم که آن، علت همه موجودات دیگر است. آن موجود اگر خودش نیز ذاتش از هستى اش جدا باشد آنگاه در واقع علت اساسى موجودات نبوده و خود نیز معلولى است، در حالى که این موضوع خلاف فرض از خداوند است. بنابراین هستى خداوند نه یک امر عارض بر ذات او، بلکه هستى مطلق عین ذات خداست و ذات خدا عین هستى است.

مفهوم صحیح یگانگى خدابى نهایت در بى نهایت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma