دلایل یکتایى خدا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
خدا را چگونه بشناسیم
بى نهایت در بى نهایتیک راهنمایى جالب

براى اثبات یگانگى خدا، فلاسفه و دانشمندان راههاى گوناگونى را پیموده اند. ما براى اثبات این موضوع از روشهاى فلسفى، علمى و فطرى استفاده مى کنیم که به صورت پنج استدلال ارائه مى شود.

 

1ـ در یک حقیقت خالص، تعدد معنى ندارد.

ایجاد تعدد به طور کلى بواسطه اضافه قیود است و تا وقتى که قیدى به یک حقیقت وارد نشده است، تعددى در مورد آن حقیقت ایجاد نمى شود. براى روشن شدن موضوع از یک مثال استفاده مى کنیم:

نور را به صورت یک حقیقت محض فرض کنیم. نور مطلق یعنى نورى که هیچ قید و شرطى ندارد، نه از نظر زمان، نه مکان، نه شدت، نه ضعف، نه کم و نه زیاد شدن، از هیچ نظر قیدى براى آن تصور نکنیم. حال اگر صد بار هم این نور مطلق را بخواهیم تصور کنیم، جز یک چیز که همان تصور اول ماست، چیز دیگرى به نظرمان نخواهد رسید. هر چه تصور کنیم نمى توانیم به دو حقیقت از «نور» برسیم و همیشه فقط یک حقیقت بر ما آشکار مى شود.

در چه صورت مى توانیم دو فرد از «نور» را فرض کنیم؟ تعدد در تصوّر ما از نور موقعى حاصل مى شود که پاى قیود و شروط در میان آید. وقتى که براى مثال اختلاف مکانى مطرح شود یعنى چراغى در مکان «الف» و چراغى دیگرى در مکان «ب»، یا اختلاف زمانى پیدا شود یعنى چراغى را که امشب روشن مى کنیم و چراغى را که دیشب روشن کردیم; در این صورت دو فرد از نور ایجاد مى شود. منبع هاى مختلف نور نیز باعث تعدد در تصور ما از نور مى شود. براى مثال نور آفتاب، نور ماه، نور شعله آتش، نور کرم شب تاب، نور گوهر شب چراغ و... . در این موارد هر منبع، نورى متفاوت از منبع دیگر دارد.

روشن است که در همه موارد، حقیقت نور یک چیز است و تعدد به دلیل اضافه شدن قیود و شرایط به این حقیقت به وجود مى آید. قیودى مانند اینجا و آنجا، امروز و فردا، جرم خورشید و جرم ماه یا کرم شب تاب; اگر تمام این قیود را حذف کنیم و فقط اصل حقیقت نور را در نظر بگیریم، در این صورت پى خواهیم برد جز یک چیز و آن هم اصل حقیقت «نور» چیز دیگرى وجود ندارد. در این صورت است که خواهیم دانست آن تعدد افرادى، که در ابتدا به نظرمان مى رسید چیزى غیر از حقیقت نور است که از خارج به آن اضافه شده اند.

در مورد موضوع مورد بحث نیز وضعیت به همین صورت است. ذات خدا، عین هستى مطلق است. هستى مطلق یک هستى بیشتر نیست و چیزى غیر از آن وجود ندارد. این «هستى خالص» به هیچوجه به صورت دو فرد قابل تصور نیست. تنها در صورتى مى توان براى هستى افرادى تصور کرد که قیود متفاوتى به آن اضافه شود; قیودى مانند مکان، زمان، کمیت، کیفیت یا قیود متفاوت دیگر که در این صورت تعدد به وجود مى آید.

اما آیا مى توان قیدى بر ذات خداوند وارد کرد؟ مى دانیم ذات او عین هستى مطلق است. هستى را در صورتى مى توانیم به صورت مطلق تصور کنیم که عارى از هر قید و شرطى باشد و الا هستى که به مکان یا زمان خاص، مقید شود دیگر هستى مطلق نیست. در این صورت که ذات خدا هستى مطلقِ بى قید و شرط است دیگر نمى توان چیزى غیر از آن ذات بى حد و حصر را تصور کرد، چرا که همچنان که دانستیم، تعدد از قید و شرط ناشى مى شود و هستى مطلق فاقد هرگونه قید و شرطى است. در نتیجه آن ذاتى واحد و یکتاست که هیچ مثل و مانند و شبیهى براى او قابل تصور نیست.

 

2ـ هستى بى نهایت، ممکن نیست تعدد داشته باشد.

همچنان که قبل متذکر شدیم هستى مطلق یک هستى «بى نهایت در بى نهایت»، است که هیچ محدودیتى براى آن قابل تصور نیست. این که ذات خداوندى وجودى است «بى نهایت در بى نهایت»، به این معناست که زمانى نیست که او نباشد، کمالى نیست که او نداشته باشد و جایى نیست که او نباشد. یک چنین موجودى محال است دو فرد داشته باشد. اگر فرض کنیم چنین موجودى متعدد باشد پس باید بپذیریم در جهتى از جهات محدود است و دیگر نمى توان آن را یک ذات «بى نهایت در بى نهایت» دانست. در چنین صورتى آن ذات، یک هستى مطلق نیست، چون محدود و آلوده به عدم شده است.

براى توضیح مطلب مى توان مثالى زد. دو خانه را فرض کنید که روى یک قطعه زمین در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. براى آن که دو خانه داشته باشیم باید هر یک از این دو خانه محدود باشند. قطعه زمینى که یکى از آنها در آن قرار گرفته جداى از قطعه زمین دیگر است و در این بین دیوارى، حدّ هر یک را مشخص مى کند. حال فرض کنیم سطح تمام کره زمین را یک خانه فرا گرفته است و هیچ حدى ندارد، در آن صورت خانه دومى وجود نداشت.

فرض دو ذات خود به خود به این معنى است که هر کدام خارج از دیگرى باشد، یعنى این یکى تا فلان اندازه است و دومى در اندازه دیگر. به طور کلى وقتى دو چیز مى توانند وجود داشته باشند که هر یک از آنها چیزى داشته باشد که آن دیگرى نداشته باشد. این به معنى فاقد چیزى بودن است و حد و نهایت داشتن. در این صورت تعدد داشتن به معنى آلوده به عدم بودن و نهایت داشتن است. در نتیجه موجود بى نهایت یکى است و نمى تواند مثل و مانندى داشته باشد.

این دلیل نه تنها مسئله یگانگى ذات خداوند را به خوبى اثبات مى کند بلکه در مسایل دیگر نیز دلیل خوبى است و از این رو باید آن را به خاطر سپرد. اگر این دلیل خوب فهمیده شود آنگاه به راحتى مى توان فهمید که خداوند در همه جا هست و مکانى نیست که خدا در آن نباشد و زمانى نیست که خدا در آن نباشد. البته این که خدا در مکان و زمان و در وجود ما هست به این معنى نیست که او عین مکان یا زمان یا وجود ماست گرچه از ما جدایى مطلق ندارد. توضیح این مطلب در مباحث بعد خواهد آمد.

 

3ـ لازمه دوگانگى ترکیب است.

اندیشمندان و حکماى اسلامى این استدلال را مطرح کرده اند. به طور خلاصه این استدلال به موضوع بسیط و مرکب اشاره مى کند به این صورت که: اگر براى عالم هستى دو مبدأ فرض کنیم، بطور حتم این دو مبدأ مرکب خواهند بود، حداقل مرکب از دو جزء.

توضیح استدلال به این صورت است که اگر دو چیز کاملا شبیه هم باشند، آنگاه آن دو در حقیقت یک چیزند و نه دو موجود. براى دو موجود بودن باید در چیزى با هم اختلاف داشته باشند. براى مثال شما یک انسان مثل خودتان را فرض کنید. این انسان همانند شما خصایصى دارد مثل قد، رنگ پوست، رنگ و نوع مو، شکل و شمایل چهره، زمان تولد، مکان تولد و.... حال، فرض کنید این انسان در تمام خصایص همانند شما باشد. او همان قد و شکل و رنگ پوست و رنگ مو و... که شما دارید داشته باشد. او در همان زمان و مکان شما متولد شده و از همان مادر. او در همان مکانى که شما ایستاده یا نشسته یا خوابیده اید قرار گرفته است و بالاخره در هر خصیصه اى که بتوان تصور کرد با شما شریک است. آیا در این صورت او غیر از شماست؟ خیر، او نه یک فرد دیگر، بلکه خود شما خواهد بود.

در این مثال دو نکته است که باید به آن توجه داشت. اول این
که براى تحقق فرد دیگر باید جهت اشتراکى بین دو فرد باشد. در
مثال بالا شما و فرد دیگر در انسان بودن مشترکید. دوم این که باید
بین دو فرد جهت اختلافى نیز باشد. در مثالى که ذکر شد چون بین
دو فرد هیچ اختلافى فرض نشده پس هیچ فرقى بین آن دو
وجود ندارد تا بتوان فرد دیگرى تصور کرد و از این جهت
مى توانیم نتیجه بگیریم آن فرد فرضى، خود شما است نه کس دیگر.

در اصطلاح علمى به جهت اشتراک «ما به الاشتراک» و به جهت اختلاف «ما به الاختلاف» گفته مى شود.

بنابراین براى آنکه تعدد و چندگانگى به وجود آید باید یک «ما به الاشتراک» و یک «ما به الامتیاز» بین افراد باشد. لازمه این دو جهت «ما به الاشتراک» و «مابه الامتیاز» ترکیب است چرا که لازم است هر فرد از دو «جهت مشترک» و «جهت اختلاف» ترکیب شده باشند. پس در تعدد، هر فرد یک موجود مرکب است و در بحث آینده روشن خواهد شد که خداوند وجودى مرکب نیست پس هیچ فرد دیگرى ندارد و نمى توان براى آن تصور کرد.

 

4ـ دلیل علمى (علوم تجربى)

باید توجه کنیم که شناخت خداوند ممکن است از راههاى متفاوتى انجام گیرد. در واقع تنوع راههاى شناخت خداوند به ما کمک مى کند تا دلایل مختلف و متنوعى داشته باشیم و هیچ گاه خود را به یک راه و جهت قانع نسازیم. یکى از راههاى شناخت خداوند جهان آفرینش است.

علوم طبیعى و آشنایى به زبان طبیعت راهى است که مى توان بهوسیله آن بسیارى از مسایل «خداشناسى» را بوسیله آن حل کرد.11 بدون آلوده شدن به تشبیه و قیاس آن ذات نامتناهى با موجودات فانى، این علوم کمکهاى زیادى در این گونه مباحث به ما مى کنند زیرا موضوع شناخت این علوم «جهان آفرینش» است که آشنایى با جهان آفرینش در حل «معماى آفرینش» کمک رسان خوبى است.

اگر اندک آشنایى با روش تحقیق و مطالعه داشته باشیم به خوبى از مطالعه یک کتاب در مى یابیم که یک نفر آن را نوشته یا چند نفر. مسئله کاملا روشن است. اگر یک نفر کتابى را بنویسد، یک هماهنگى در سرتاسر کتاب مشاهده مى شود. این هماهنگى را در جنبه هاى مختلف مى توان بررسى کرد. موارد مختلفى مانند عبارات و جمله بندیها، تعبیرات مختلف، کنایات و اشارات، عناوین و تیترها، طرز ورود به مطلب مورد بحث و نوع پیش بردن آن و نتیجه گیرى; مواردى است که مى توان منش و روش خاص آن نویسنده را دریافت. دلیل این یکپارچگى، وحدت و هماهنگى چیست؟ علت این است که اثر و نوشته زاییده فکر و تراوش یک قلم است.

حال فرض کنیم دو نفر یک کتاب را نوشته اند. این دو فرد هر قدر هم یک فکر و سلیقه و ذوق داشته باشند باز در اثر، اختلافى مشاهده مى شود. بالاخره در اعماق عبارات و الفاظ، تشبیهات و کنایات یا چگونگى طرز بحث و مطرح کردن بحث، اختلافى بین دو فرد دیده مى شود. علت نیز مشخص است. دو فرد، دو نفر هستند با شرایط مختلف که اگر تمام شرایط یکى مى بود به طور قطع یکى بودند نه دو نفر. تمام مشابهات باعث نمى شود که در نحوه اراده و خواسته و میل به یک صورت باشند.

اکنون با توجه به مطلب بالا به جهان آفرینش مى نگریم. جهان آفرینش یعنى کتابى بزرگ و وسیع با ابواب و فصول و بخشهاى متنوع و گسترده و عظیمى که بشر در طول حیات خود سعى در بررسى و مطالعه این کتاب دارد.

این کتاب چنان عظمتى دارد که یک نفر حتى نمى تواند بخش کوچکى از آن را به تنهایى مطالعه کند و احتیاج به کمک افراد دیگر دارد تا چه رسد که بخواهد تمام آن را بخواند و بفهمد. از این جاست که اندیشمندان و دانشمندان هر کدام گوشه اى از آن را برگزیده و عمر خود را صرف مطالعه آن مى کنند. اکنون مجموع تلاش این متفکران در پیش روى ماست و مى توانیم در آن تأمل کنیم.12

ما با بررسى این کتاب و خواندن صفحات آن به یک نتیجه
شگرف مى رسیم. در تمام سطرها و کلمات آن یک نظم عالى و
یک نوع اتصال و هماهنگى غیر قابل توصیفى مشاهده مى کنیم. این نظم و هماهنگى را علوم تجربى به زبانهاى مختلف اما با یک معنا و مفهوم به ما مى گوید.

ستاره شناس به ما مى گوید: ما به رصد و مشاهده منظومه شمسى، ستارگان کهکشان راه شیرى و دیگر کهکشانها پرداختیم. به محاسبه ستارگان دور و نزدیک پرداختیم. در همه جا یک سلسله قوانین مشترک حاکم است. در همه جا قانون «علیت»، قانون «جاذبه عمومى» و قانون مربوط به نور و دیگر قوانین حاکمیت داشتند آن هم به صورت یکنواخت و با کمال قدرت. با مشابهت مواد سازنده کرات دور و نزدیک به این نتیجه رسیدیم که روز اول این عالَم مشهودِ مادى یک توده واحد بوده که بعد به این صورت شگفت آور در آمده است.

اتم شناس به ما مى گوید: تمام جهان مادى از ذرات ریزى تشکیل شده اند که به آن اتم مى گوییم. وقتى با مطالعات عمیق و ابزار دقیق توانستیم اتم را بشکافیم و انرژى هسته اى را آزاد کنیم، در همه جا یک ساختمان کاملا مشابه و یکنواخت مشاهده کردیم. همه اتمها هسته دارند که بار الکتریکى آنها مثبت است، و دور این هسته ها الکترونها در حال گردشند که بار الکتریکى آنها منفى است.
تفاوت اتمهاى اجسام گوناگون فقط در کمیت و تعداد الکترونها و پروتونها و نوترونهاست.

شگفت آور است که همان نظم مخصوص حاکم بر منظومه شمسى و سایر منظومه هاى بزرگ آسمان، همان نظم هم بر الکترونها حاکم است. در اینجا، همان قانون جاذبه و گریز از مرکز که باعث ثابت نگه داشتن کرات عظیم آسمان است، الکترونها را در مدار خود به دور هسته مى گرداند. این مشابهت را وقتى بهتر درمى یابیم که اندازه اتمها را در نظر بگیریم. طبق محاسبه دانشمندان صد میلیون اتم را مى توان در سر یک سوزن جاى داد. حال معنى یک نواخت بودن نظام جهان بسیار کوچک و جهان عظیم کهکشانها، بهتر معنى نظم و هماهنگى دو جهان را مى رساند.

فیزیکدان به ما مى گوید: قوانین این جهان به قدرى هماهنگ است که مى توان از نظم یک آزمایش کوچک به یک قانون بزرگ پى برد که بر سراسر عالم طبیعت حاکم است. بیشتر قوانین وسیع علوم طبیعى زاییده همین آزمایشهاى جزیى است که آزمایشگاه هاى محدود و کوچک انجام مى گیرد.

بیولوژیست (حیات شناس) مى گوید: قوانین و شرایط حیات در تمام جانداران مشابه یکدیگر است. با آزمایش روى جانورانى مانند قورباغه و موش صحرایى که به ظاهر هیچ گونه شباهتى با انسان ندارند، مى توان به قوانین و احکام حیاتى دست یافت که در مورد انسان نیز صادق است. هماهنگىِ بین سیستمهاى حیاتى است که به ما اجازه چنین آزمایشهایى را مى دهد.

حیوان شناس و گیاه شناس به ما مى گوید: در تشریح اندام حیوانات و گیاهان گوناگون و سپس مقایسه آنها با هم یک نوع شباهت13 غیر قابل انکار را در بین انواع مختلف مى یابیم. همین مشابهتها و هماهنگىِ بین اندامهاى مختلف است که ما را به این فکر مى اندازد که شاید این اندامهاى متنوع در اصل و آغاز پیدایش خود از یک ریشه منشعب شده اند.14

از تمام بررسیهاى علمى مى توان به یک نتیجه کلى رسید که در سرتاسر جهان هستى آثار وحدت و یگانگى و نظام واحدى به خوبى آشکار است. مشاهده این چنین هماهنگى عظیمى براى دانشمند فقط باعث این اعتقاد است که مبدأ آفرینش جهان یک چیز است و نمى توان تصور کرد که کتاب عظیم خلقت از آثار قلمى دو خالق به وجود آمده است. این نظام واحد به صراحت بر یگانگى آفریدگارى که آن را به وجود آورده است گواهى مى دهد.

 

5ـ دلیل فطرى

غیر از راه پر پیچ و خم علمى و راه پر مشقت استدلال عقلى، راه دیگرى نیز هست که مى توان به وسیله آن به یگانگى و وحدت خداوند رسید. این راه از فطرت و وجدان و دل مى گذرد. در این راه یافتن «سرچشمه هستى» و خدا به وسیله شعور باطن انجام مى گیرد (که در بحث خداشناسى فطرى به صورت مشروح بیان شد).(1)

در مسیر زندگى براى افراد زیادى اتفاق مى افتد که مشکلات و گرفتاریهاى مادى لحظات زندگى را بر آنها تلخ و ناگوار ساخته است. در این مواقع حربه هاى بُرنده علل مادى کُند شده و گردش تمام علل و اسباب مادى بر خلاف میل آدمى مى گردد. انسان در چنین مواقع خطیرى خود را بر لب پرتگاه مرگ مى بیند. آدمى در چنین مواقعى که هیچ مفهومى ارزش و معنایى ندارد و دم انسان بر او سنگین مى شود، فقط یک امید و نور است که باعث نگه داشتن او از سقوط در دره فنا نابودى مى شود. او در این حالت فقط رو به یک مبدأ مى آورد و نه دو مبدأ یا بیشتر. یعنى دل و وجدان و شعور باطن ما هم مى گویند: «خدا یکى است».

البته عواملى هم هستند که باعث انحراف شعور باطن انسان مى شوند. عواملى چون تلقینات و تربیتهاى غلط و گمراه کننده یا لذایذ و سر و صداى دنیاى مادى نمى گذارند تا این نواى روح بخش به گوش عده اى برسد.به همین دلیل پیمودن این راه براى هر کسى ممکن نیست. در واقع چنین افرادى راه نجاتشان در استدلالهاى عقلى و علمى است که قبلا به خوبى توضیح داده شد.


1. آفریدگار جهان، چاپ چهارم، صفحه 44 (بحث فطرت یا راهنماى خداپرستان).

 

بى نهایت در بى نهایتیک راهنمایى جالب
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma