علم حصولى و حضورى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
خدا را چگونه بشناسیم
قرآن مجید و علم خداوندعلم خدا چگونه است؟

 

همه مى دانیم که هر چیزى رابا عقل خود درک مى کنیم.امااین عقل چیست؟ چگونه مى توانیم حادثه اى را که در خارج ما رخ مى دهد، در درون خود بیابیم؟ این نقش صورت ذهنى چیست و محل آن کجاست؟ و...

این سوالها از پیچیده ترین مباحث فلسفى است که پاسخ دادن به آنها، فلاسفه و متفکران زیادى را به زحمت انداخته است.

به راستى چیز عجیب است. ما هر چیزى را از طریق علم و ادراک خود به دست مى آوریم اما هر وقت مى خواهیم ماهیت «علم و ادراک» را بدانیم، براى درک آن به زحمت مى افتیم! البته نمى گوییم درک آن ممکن نیست بلکه مى گوییم دردسر دارد!

بحث مربوط به حقیقت علم و ادراک یک بحث جالب و شیرین و عمیق فلسفى است که پرداختن به آن در خود مبحث جداگانه اى دارد. آنچه در اینجا لازم است به آن توجه کنیم این است که به هنگام درک یک چیز، یک موجود خارجى، آن موجود در درون وجود ما و نزد منبع شعور و ادراک ما حاضر نیست. آنچه نزد ما حاضر است تنها یک صورت یا به یک عبارت روشن تر تصویرى از آن است.

براى توضیح بیشتر لازم است مثالى بزنیم. فرض کنید دوستى داریم که براى تحصیلات خود مدتى است به خارج از کشور رفته است. این دوست ما به عکس کسانى که تا چند روزى در خارج مى مانند همه چیز، حتى پدر و مادر و وطن خود را فراموش مى کنند، وجدان بیدارى دارد و معتقد است گوشت و پوست و هزینه تحصیلات او، همه از این آب و خاک و از دسترنج این مردم است، او در خود نسبت به وطن احساس دَینى مى کند و معتقد است باید به کشورش بازگردد و به آن خدمت کند.

خلاصه دوست با وجدان ما پس از اتمام تحصیلات به وطن باز مى گردد و به استقبال او مى رویم. در نخستین لحظه اى که چشم ما به قیافه دوستمان مى افتد، او را شناخته و از بازگشت او مطمئن مى شویم.

اما این درک و احساس چیست؟65 بازگشت دوستمان به وطن حادثه اى است که در خارج از وجودما اتفاق مى افتد، پس چگونه ما آن را در درون وجودمان در مى یابیم؟ چگونه این حادثه در پیش دستگاه درک و شعور ما حاضر میشود؟

جریان را به این صورت مى توان بیان کرد: در نخستین برخورد تصویر قیافه او توسط امواج نور روى عدسى چشم ما مى تابد و پس از عبور از عدسى بر روى پرده «شبکیه» منعکس مى گردد. اعصاب بینایى ما مانند یک فرستنده تلویزیون این عکس را به مرکز «بینایى مغز» مخابره مى کنند و از آنجا به منبع ادراکات ما، یعنى روح یا نفس و یا هر چه بنامیم، منتقل مى شود.

منبع ادراکات ما از «حافظه» کمک مى گیرد. در حافظه یک مرکز بایگانى از هزاران یا میلیونها پرونده مربوط به اشخاص و حوادث گوناگون وجود دارد. منبع ادراکات ما به سرعت پرونده دوستمان را بیرون مى کشد و عکسى را که دستگاه بینایى مخابره کرده است با عکس و مشخصات پرونده تطبیق مى کند و به این تربیب مى توانیم دوست خود را بشناسیم.

در این فرایند چه چیزى به دستگاه ادراکى ما منتقل شده است؟ فقط یک تصویر از دوستمان.

تنها چیزى که در درون ما هست نقش و تصویر دوست ماست و نه وجود خارجى او. مسلّم است که وجود خارجى او، بیرون از وجود ماست نه در درون وجود ما.

در واقع آنچه «معلوم اصلى» ماست همان نقش و تصویر اوست. در اینجا وجود خارجى و حقیقى دوستمان یک معلوم ثانوى و «تبعى» (و در اصطلاح بالعرض) محسوب مى شود.

این نوع علم و ادراک که از طریق «نقش» و «صورت» حاصل مى گردد، در اصطلاح فلسفه «علم حصولى»66 نام دارد.

به غیر از این علم حصولى یک نوع علم دیگر نیز وجود دارد و آگاهى انسان منحصر به علم حصولى محض نیست.

قسم دیگرِ آگاهىِ انسان، به عکس علم حصولى است; یعنى براى درک حقیقت یک موجود، احتیاجى به حاضر شدن نقش و صورت آن موجود در ادراک ما نیست. در این نوع آگاهى معلوم همان وجود خارجى و حقیقى موجود است به این معنا که ادراک بدون واسطه و صرفاً با حضور وجود خارجى و شخصى معلوم، نزد ما انجام مى گیرد. یکى از موارد آشکار و روشن این گونه ادراک، درک ما از وجودمان است. ما از وجود خودمان آگاهیم. این آگاهى از خودمان چگونه است؟ ما هستى خودمان را بدون واسطه هیچ تصورى درک مى کنیم. به عبارت دیگر عقل ما، فکر ما، روح ما و خلاصه منبع ادراک ما حال به هر نامى که باشد، وجود خودش را درک مى کند.

بر خلاف آنچه دکارت فیلسوف معروف فرانسوى که مى گوید: «من فکر مى کنم پس هستم»67، حتى اگر فکر هم نکنیم مى دانیم هستیم و وجود داریم. پایه و بنیان اندیشیدن و ادراک و فکر کردن همان از وجود خویش آگاه بودن است. بنابراین، درک ما نسبت به وجود خودمان یک درک مستقیم و بدون وساطت تصویرى است.

در آگاهىِ ما از خودمان، به عکس آگاهى ما از دوستمان، هیچ نقش و عکسى دست در کار نیست. در اینجا نقش و صورتى از وجود «خود ما» در فکر و روح ما منعکس نمى شود. اساساً به چنین چیزى نیاز هم نیست. خود ما در نزد خودمان حاضریم. ما هیچگاه از خومان غافل نیستیم و آنچه معلوم ماست وجود حقیقى و واقعى خودمان است و از این رو دیگر نیازى نداریم تا از خودمان یک تصویر و عکسى در فکر و روح ما نقش بندد.

از اینجا معلوم مى شود که علم و آگاهى ما به خودمان از نوع علم حصولى نیست بلکه از نوع دیگرى است. در این علم، احتیاجى به هیچ گونه تصویرى نیست و سر و کار ما با وجود خارجى و واقعى معلوم است و نه با عکس و تصویر آن. این نوع علم را علم حضورى مى نامند68

زیرا ذات «معلوم» پیش «عالم» حضور دارد و این کاملترین علوم است

* * *

 

قرآن مجید و علم خداوندعلم خدا چگونه است؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma