منظور از وطن محلّى است که انسان آن را براى اقامت و زندگى خود انتخاب کرده، خواه در آنجا متولّد شده باشد یا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را انتخاب کرده است.
مسأله 1161ـ هرگاه انسان جایى را براى «محلّ اقامت» خود انتخاب کند بطورى که وقتى در آنجاست او را مسافر نمى گویند، خواه قصد اقامت دائم داشته باشد یا موقّت، مثلاً مى خواهد یک یا دو سال یا بیشتر بطور مستمر در آنجا بماند، این محل در حکم وطن او مى باشد. همین گونه است حال مأموران ادارات که ممکن است هر دو سال در محلّى باشند و آنجا حکم وطنشان را دارد.
مسأله 1162ـ ممکن است کسى در دو محل زندگى کند، مثلاً شش ماه در شهرى و شش ماه دیگر در شهر دیگر، هردو وطن او محسوب مى شود و حتّى ممکن است انسان داراى سه وطن باشد.
مسأله 1163ـ هرگاه انسان در محلّى زندگى مى کرده و وطن او بوده، چنانچه از آنجا اعراض کند، یعنى دیگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگى کند، هر چند گاهى به عنوان مسافرت و دیدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شکسته است، خواه در آنجا ملکى داشته باشد یا نه و خواه اقوام و بستگانش در آنجا زندگى کنند یا نکنند، مگر این که قصد کند در آنجا ده روز بماند، همچنین اگر انسان غیر از وطن اصلى خود جاى دیگرى را براى زندگى انتخاب کند و شش ماه یا کمتر و بیشتر در آنجا بماند بعد، از آنجا اعراض نماید نمازش در آنجا شکسته است، خواه ملکى در آنجا داشته باشد یا نه.