« شخصیت » را هر طور معنى کنیم رابطه بسیار نزدیکى با « تربیت » به هر معنى که باشد ، دارد .
در واقع تربیت از دو حال خارج نیست : یا وسیله شکوفا شدن شخصیت ذاتى افراد ( بنابر اینکه شخصیت را بطور استعداد و بالقوه در همه کس قائل باشیم ) ، و یا وسیله اى براى ایجاد آن است ( در صورتى که همه یا قسمتى از شخصیت انسان را ایجادى بدانیم ) ; و در هر دو صورت ارتباط نزدیک با تربیت دارد .
مطالعه درباره شخصیت انسانهایى که بر اثر حوادثى از اجتماع انسانى به دور افتاده اند و در میان حیوانات از کودکى پرورش یافته اند و حالات حیرت انگیز آنها و ضعف فوق العاده ادراکات آنان ، حتى عدم آمادگى کافى براى پرورشهاى جدید انسانى یکى از بارزترین دلائل ارتباط شخصیت و تربیت است .
و نیز تفاوت آشکار ملتهایى که از تمام جهات تقریباً در شرایط و سطح مساوى قرار داشته اند ولى یکى از آنها بر اثر برخوردارى از وجود یک رهبر لایق به سرعت از دیگران فاصله گرفته و گامهاى بلندى بسوى تکامل برداشته است ، نشانه دیگرى از نقش تربیت در وضع فرد و اجتماع است .
تفاوت واضح افراد مشابهى که در محیطهاى مختلف پرورش یافته اند و یا یک فرد بر اثر قرار گرفتن در دو محیط مختلف و مانند اینها ، همگى دلیل بر این است که شخصیت و تربیت ، رابطه فوق العاده نزدیکى دارند و انسان را به یاد گفته دانشمندى مى اندازد که مى گوید : « کودکانى را به دست من بسپارید و بگویید آنها را با هر روحیه اى مایل هستید پرورش دهم و بار آورم : شجاع ، ترسو ، سخاوتمند ، بخیل و . . . » .