بالاخره تشکیل واحدهاى اجتماعى بر اساس عقیده و طرز تفکر و ایدئولوژى در جامعه هاى کاملتر صورت گرفت ، به این ترتیب که بشر به زودى فهمید که مسأله « نژاد » و « قبیله » نمى تواند میان افراد انسان جدایى بیفکند ، درست است که افراد همخون وجه مشترکهاى بیشترى در جهات جسمى و روحى دارند ولى این هرگز به آن اندازه نیست که مانع از همزیستى آنها با دیگران باشد . و نیز به آسانى دریافت که اختلاف مناطق جغرافیایى ـ اعم از طبیعى و قراردادى ـ نمى تواند عامل جدایى باشد ، به خصوص اینکه با سهولت وسائل ارتباط و حمل و نقل مسأله فاصله جغرافیایى بکلى حل شد و همه به هم نزدیک و خانه یکى شدند .
لذا واحدهاى اجتماعى کم کم بصورت واحدهاى عقیده اى و ایدئولوژیکى درآمد و مرزهاى « فکرى » جانشین مرزهاى گذشته شد .
تقسیم کشورهاى جهان به دو بلوک کمونیست و کاپیتالیست یکى از نمونه هاى بارز این نوع تقسیم بندى است .
گرچه در آغاز تصور مى شد این تقسیم بندى یک تقسیم بندى ابدى و جاودانى است و مسأله عدم امکان آشتى این دو مکتب قطعى و اجتناب ناپذیر معرفى مى گردید ، ولى رفته رفته معلوم شد این تقسیم و جدایى نیز بیش از آنچه باید جنبه واقعى داشته باشد جنبه مصنوعى دارد ، زیرا در برابر جهات اختلاف فکرى و عقیده اى در میان قشرهاى مختلف ، هزاران جهات مشترک در میان آنها وجود دارد که سرچشمه آن وحدت نوع بشر و وحدت ساختمان روح و جسم اوست که موجب اشتراک در اهداف گوناگون مى گردد .
لذا زمزمه « همزیستى » میان واحدهاى اجتماعى با رژیمها و ایدئولوژیهاى مختلف قوّت گرفت و کم کم از مرحله سخن به مرحله عمل درآمد .
گرچه اصطکاک منافع ملتها و عدم رشد عقلى کافى براى هماهنگ ساختن این منافع هنوز مانع از این است که این واحدهاى پراکنده در هم ادغام گردد و یک واحد بزرگ بر اساس وحدت نوع بشر به وجود آید اما اینقدر مسلم شده که هیچ یک از عوامل تفرقه و جدایى گذشته یک عامل حقیقى و غیر قابل اجتناب نیست ; همین درک ، راه را براى آینده روشنتر و صافتر مى سازد .
و به این ترتیب ثابت شد که همه جامعه بشریت مى تواند در یک واحد ادغام گردد .