مفاهیم اخلاقى ، همه روشن و آشکار نیستند ، البته بعضى مانند شجاعت ، سخاوت و فداکارى ، چنان روشن مى باشند که هیچ کس در فضیلت بودن آنها تردید نمى کند و نقطه مقابل آنها ( ترس ، بخل و خودخواهى ) بطور وضوح جزء رذائل است .
ولى بعضى دیگر ممکن است از نظر فضیلت یا رذیلت بودن مورد بحث و تردید واقع گردد ، بنابراین بدون در دست داشتن یک مقیاس سنجش واضح ، نمى توان مباحث اخلاقى را تعقیب کرد .
مثلا امروز بعضى از دانشمندان مادى همچون « برتراند راسل » معتقدند : « اگر از انجام عملى ـ هر عمل که باشد ـ زیانى متوجه دیگران نشود دلیلى نداریم که ارتکاب آن را محکوم کنیم و نمى توان عملى را تنها به زعم اینکه فلان مذهب قدیمى « تابو » ( منظور منهیاتى است که بدون دلیل در مذاهب یا سنتهاى قدیمى وجود داشته ) زشت شناخته است محکوم ساخت ; فقط باید سود و زیان کار را حساب آورد »(1) .
نامبرده به دنبال این عقیده بسیارى از اخلاق و اعمال شنیع را از نظر اینکه زیانى به دیگرى نمى رساند تجویز مى کند ( مانند اعمال منافى عفت با جنس مخالف و موافق ! در صورتى که به رضایت طرفین باشد ) .
عده اى دیگر از مادیها مانند کمونیستها معتقدند بسیارى از اصول اخلاقى کهن ، مولود اقتصاد سرمایه دارى بوده و با از میان رفتن آن اصول ، از بین مى رود و لذا آنها اخلاق را منحصر به امورى مى دانند که به ایجاد یا ادامه انقلاب کارگرى ( پرولتاریا ) کمک کند !
زمزمه هاى دیگر از ناحیه بعضى افراد که پیرو مکتب خاصى نیستند درباره بعضى از مسایل اخلاقى ( مانند حیا و عفت ) نشان مى دهد که در بحثهاى اخلاقى خود بطور قطع نیازمند به یک مقیاس روشن مى باشیم .
بنابراین باید دید مقیاس سنجش در این موارد چیست و چگونه مى توان تشخیص داد فلان عمل جنبه اخلاقى و فضیلت دارد ، یا ضد اخلاق و رذیلت است ؟
اگر بخواهیم از نظر دینى و مذهبى در این زمینه بحث کنیم تکلیف ما کاملا روشن است ، زیرا پس از آنکه حقانیت اسلام را به دلایل قطعى شناختیم براى ارزیابى اصول فضائل و رذائل اخلاقى باید به مدارک قطعى که در قرآن و سنت وجود دارد مراجعه نماییم .
و اما از نظر عقلى باید یک اصل را در نظر بگیریم و آن اینکه : « هرگونه عامل اخلاقى که به تکامل وجودى انسان کمک کند ، فضیلت و هر عاملى که او را به انحطاط مى کشاند رذیلت مى باشد » .
ولى باید توجه داشت که انسان تنها از جنبه مادى و احتیاجات اولیه این زندگى نباید مورد مطالعه قرار گیرد ، بلکه باید جنبه هاى معنوى و روحانى که بیشتر افتخارات انسان در آن خلاصه مى شود و زندگى مادى نیز وسیله اى براى نیل به آن است کاملا مورد توجه قرار گیرد .
بنابراین ممکن است یک عمل زشت و ناپسند تولید زحمتى براى دیگران نکند ، اما از نظر انسانى و جنبه هاى معنوى موجب انحطاط و سقوط شخص مرتکب شونده باشد . مسلماً چنین عملى جزء رذائل خواهد بود .
کسانى که تنها به جنبه هاى مادى مى نگرند در حقیقت نیمى از وجود انسان ( نیمِ کمتر و کوچکتر ) را شناخته اند در حالى که اصول اخلاقى باید بر اساس شناسایى تمام وجود انسان ( اعم از جسم و روح ) مورد بررسى قرار گیرد .
و از آن بدتر اخلاق کمونیستى است که نه تنها جنبه هاى معنوى انسان را نادیده گرفته بلکه در جنبه هاى مادى نیز تنها به یک قسمت ( قسمت اقتصاد ) چشم دوخته و انسان را از این نظر مورد مطالعه قرار داده است .
بدیهى است اینگونه مکتبهاى اخلاقى چون توأم با واقع بینى و انسان شناسى صحیح نیست ، نمى تواند آثار صحیحى بوجود آورد و مسلماً آنها در راه شناسایى فضایل و رذائل اخلاقى گرفتار اشتباهات بزرگى خواهند شد .
بنابراین ، اساس صحیح عقلانى و منطقى در بررسى اصول اخلاقى همان است که گفته شد ، باید همواره تکامل وجود انسان را در تمام جنبه ها مورد توجه قرار دهیم و آنچه را به آن کمک مى کند از دیگر امور بشناسیم و فضائل و رذائل را بر طبق آن مورد بررسى قرار دهیم .
1 . نقل از کتاب « جهانى که من مى شناسم » صفحه 68 .