عده اى از روانشناسان تربیت را « آمادگى براى تحصیل حق و قبول مسئولیت در آینده زندگى » مى دانند .
در حالى که بعضى دیگر تربیت را عبارت از « آشکار کردن استعدادها و به فعلیت رسانیدن قواى درونى به منظور نیل و هدف معین » معرفى کرده اند .
بعضى دیگر مانند « جان دیوئى » روانشناس معروف ، تربیت را « تجدید نظر در تجربیات گذشته و تشکیل مجدد آنها به منظور اینکه این تجربیات معنى بیشترى دهد و فرد را براى هدایت تجربیات آینده آماده سازد » دانسته اند(1) .
به عقیده ما ممکن است تعریفهاى سه گانه بالا را ناظر به یک حقیقت دانست که در واقع تعریف سوم ، اصل آن حقیقت است ; و تعریف اول ، مقدمه آن ; و تعریف دوم ، نتیجه آن محسوب مى گردد .
ضمناً براى روشن شدن تعریف سوم این توضیح لازم است که اعمالى که از انسان سر مى زند دو گونه است :
1 - اعمال تربیتى .
2 ـ اعمال عادى و بدون هدف و تربیت .
در قسم دوم ، انسان چگونگى روابط علل و معلول را یا اصلا نمى داند و یا حد و حدود آن را نمى شناسد مثل اینکه کسى درست نداند که چگونه باید کلید یک چراغ برق یا یک کارخانه را زد تا آن چراغ روشن و کارخانه شروع به کار کند و بدون اطلاع و آزمودگى قبلى انگشت روى کلید یا کلیدهاى مورد نظرش مى گذارد ، اما پس از اینکه روابط این علت و معلول را بخوبى دریافت و در تجربیات گذشته خود تجدید نظر نمود و آنها را مجدداً تشکیل داد ، به منظور اینکه معنى و مفهوم وسیعترى از آنها دریابد و او را براى هدایت تجربیات آینده آماده سازد این عمل یک عمل تربیتى خواهد بود و نتیجه آن این است که مثلا براى روشن کردن یک چراغ فوراً سراغ کلید آن مى رود بدون اینکه در بیراهه ها سرگردان شود .
1 . على شریعتمدارى ، اصول تعلیم و تربیت ، با تلخیص .