سعادت را مى توان با یک عبارت کوتاه چنین معنى کرد : « رسیدن به هر نوع کمال ممکن که انسان استعداد و شایستگى وصول به آن را دارد » ; و به عبارت دیگر : بهره بردارى صحیح از نیروهاى مختلف مادى و معنوى که در اختیار انسان است .
ولى از آنجا که « کمال » و « بهره بردارى » به همان اندازه که از نظر مفهوم کلى ، روشن است ، از نظر مصادیق جزئى ، مبهم و پیچیده مى باشد و غالباً در یافتن راه سعادت گرفتار اشتباه مى شوند تا آنجا که فى المثل یک نفر ثروتمند ـ خودخواه که یک عمر آسایش و آرامش روح و جسم خود را فداى جمع آورى ثروت کلانى کرده است ـ ممکن است خود را سعادتمند بداند ، در حالى که فرزند هوسباز او هم بعد از مرگ پدر « پراکنده کردن » این ثروت را در راه ارضاى شهوات خود ، خوشبختى و سعادت بداند . . . با اینکه مسلماً هر دو در اشتباهند .
به هر حال در اینجاست که باید به کمک تجزیه و تحلیلهاى عقلى آنچه تکامل واقعى انسان و راه صحیح بهره بردارى از مواهب مادى و معنوى اوست از غیر آن باز شناخت اگرچه این شناسایى نیازمند به مطالعات و زحمت فراوانى باشد .