اسلام راه را براى تشکیل جامعه واحد جهانى از جهات مختلفى گشوده است ، زیرا :
با اینکه اسلام در جامعه نژادى به وجود آمد ، در جامعه اى که زیربناى آن بیش از هر چیز موضوع طایفه و قبیله بود و مسأله نژاد بر همه شؤون آن با قدرت تمام حکومت مى کرد ، حتى شهرهاى آن هم شهر به معنى واقعى نبود چه اینکه حساب قبایل و طوایف در آن کاملا از یکدیگر جدا بود .
اسلام در چنین محیطى مسأله نژاد را بکلى از ردیف مسائل اجتماعى خارج نمود و آن را بکلى از ارزش انداخت .
گاهى با همان منطق که جامعه نژادى آنها از آن مایه مى گرفت ( اشتراک در خون ـ وحدت جدّ اصلى قبیله ) به جنگ آنها رفت و به آنها فهماند که اگر در یک سطح عالى فکر کنید جامعه بشریت همه از یک زوج پدید آمده اند .
بنابراین باید همه یک واحد را تشکیل دهند :
) یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَر وَاُنْثى ((1)
اى مردم ! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم .
و به این ترتیب « اخوّت انسانى » را جانشین « اخوّت قبیلگى » و « خون نوع بشر » را جانشین « خون قبیله » نمود .
و گاهى با منطق دیگر به آنها فهماند که مسأله حفظ انساب و ارتباط و انتساب افراد به طایفه و قبیله و پدران و نیاکان گرچه لازم است ولى این نه بخاطر « تفاخر » به انساب بلکه بخاطر « تعارف » ( شناسایى افراد ) از طریق این دسته بندى خاص اجتماعى است .
چه اینکه مسلم است حفظ حقوق افراد بشر در اجتماعات ایجاب مى کند که افراد از یکدیگر ممتاز و شناخته شوند و براى این موضوع راهى طبیعى تر و صحیحتر از انتساب به پدران و نیاکان و شعوب و قبایل نیست ولى این موضوع باید تنها وسیله « معارفه » باشد نه مفاخره :
) وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا ((2)
و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید .
گاهى نیز آنها را متوجه ساخت که « کرامت » و « ارزش » افراد بخاطر سجایاى روحى و ملکات نفسانى آنها ( تقوا و پرهیزکارى ) است و این موضوع هرگز از طریق « توارث » قابل اکتساب نیست ، و به تعبیر دیگر صفات ارثى اگر فرضاً « جمیل » هم باشد جمیل غیر اختیارى هستند که هیچگاه نمى توانند مقیاس شخصیت و کرامت باشند :
) اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقیکُمْ ((3)
گرامى ترین شما نزد خداوند ، باتقواترین شماست .
و به این ترتیب اسلام ضربت نهایى خود را بر پایه هاى نژادپرستى و تفرقه هاى ناشى از آن وارد کرده است .
با بى اعتنایى به مرزهاى جغرافیایى ـ اعم از طبیعى و قراردادى ـ و بسط و گسترش دعوت خود به همه کشورهاى جهان ، بى ارزش بودن این عامل تفرقه را نیز روشن ساخته است .
این منطق اسلام را از خلال تعبیرات فراوانى از قرآن مجید مى توان دریافت :
الف : خطابات قرآن ـ غیر از آنچه مخصوص افراد با ایمان است ـ طورى تعمیم دارد که همه ملل جهان را شامل مى گردد ، مانند خطاب « یا اَیُّهَا النّاسُ » ( اى مردم ! ) ، و « یا عِبادِ » ( اى بندگان من ! ) ، و « یا بَنِی آدَمَ » ( اى فرزندان آدم ! ) ، و « یا اَیُّهَا الاِْنسانُ » ( اى انسان ! ) که در آیات مختلف قرآن آمده است(4) .
در این خطابات عموم جهان از هر قوم و ملت و کشورى شرکت دارند و کمترین آثارى از ملتهاى مختلف در آنها دیده نمى شود .
ب : قرآن همه روى زمین را کشور پهناور خدا مى داند ، گاهى مى فرماید :
) یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا اِنَّ اَرْضِی واسِعَةٌ فَاِیّایَ فَاعْبُدُونِ ((5)
اى بندگان من که ایمان آورده اید ! زمین من وسیع است ، پس تنها مرا بپرستید .
و در برابر فشارهاى دشمنان تسلیم نشوید .
و در جاى دیگر دستور مى دهد که در هر جاى از زمین براى مشاهده آثار تمدنهاى برباد رفته پیشینیان و گرفتن عبرت ، از زندگى آمیخته به گناه و ظلم آنها ، سیر نمایید :
) فَسِیرُوا فِی الاَْرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ((6)
پس در روى زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود !
و نیز مردم را بسوى اصلاح در زمین و دورى از افساد در آن دعوت مى نماید :
) وَلا تُفْسِدُوا فِی الاَْرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ((7)
و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید .
و زمانى دیگر مجموع روى زمین را میراث صالحان و نیکان مى شمارد که سرانجام بر آن مسلط خواهند شد :
) اَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ ((8)
بندگان شایسته ام وارث ( حکومت ) زمین خواهند شد .
ج : قرآن مجید صریحاً دستور مى دهد که مسلمانان در اجراى وظایف الهى خود مقید به ماندن در نقطه خاصى نباشند ، و اگر نتوانند در نقطه اى آنها را اجرا کنند به نقاط دیگر از کره زمین مهاجرت نمایند و خوددارى کنندگان از مهاجرت را سرزنش و توبیخ مى نماید :
) قالُوا اَلَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها ((9)
( فرشتگان ) گفتند ; مگر سرزمین خدا ، پهناور نبود که مهاجرت کنید ؟
د : قرآن مجید در آنهمه آیات مربوط به احکام و معارف و اخلاقیات خود هرگز روى واحدهاى اجتماعى که بعنوان ممالک مختلف از یکدیگر جدا شده اند تکیه ننموده ، و این خود دلیل بارزى بر طرفدارى و دفاع اسلام از جامعه واحد جهانى و به اصطلاح « انترناسیونالیسم » است .
اصولا مسلکى که بر پایه اصول انسانیت و حقوق بشر استوار شده غیر از این نمى تواند باشد .
1 . سوره حجرات ( 49 ) آیه 13 .
2 . سوره حجرات ( 49 ) آیه 13 .
3 . همان مدرک .
4 . مانند : « یا اَیُّهَا النّاسُ اِنِّی رَسُولُ اللهِ اِلَیْکُمْ جَمِیعاً ; اى مردم ! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم » ، سوره اعراف ( 7 ) آیه 158 .
« یا عِبادِ فَاتَّقُونِ ; اى بندگان من ! از نافرمانى من بپرهیزید » ، سوره زمر ( 39 ) آیه 16 .
« یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ ; اى فرزندان آدم ! شیطان شما را نفریبد ! » ، سوره اعراف ( 7 ) آیه 27 .
« یا اَیُّهَا الاِْنْسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلى رَبِّکَ کَدْحاً ; اى انسان ! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى روى » ، سوره انشقاق ( 84 ) آیه 6 .
5 . سوره عنکبوت ( 29 ) آیه 56 .
6 . سوره نحل ( 16 ) آیه 36 .
7 . سوره اعراف ( 7 ) آیه 56 .
8 . سوره انبیاء ( 21 ) آیه 105 .
9 . سوره نساء ( 4 ) آیه 97 .