در رساله «لقاءاللّه» عالم و محقّق بزرگوار، آقاى مصطفوى، برنامه دیگرى براى این سیر و سلوک الهى ذکر شده است.
در این رساله که رساله جامع و پربار و متّکى به آیات و اخبار است، نخست اشاره به آیات مربوط به لقاءاللّه مى کند و بعد از آن که این لقاء و ملاقات را به معنى ملاقات معنوى و روحانى تفسیر مى نماید، در شرح آن مى افزاید که براى رسیدن به سر منزل مقصود باید انسان حدود برانگیخته شده از جهان مادّه و حدّ زمان و مکان و حتّى حدود ذاتى که در همه ممکنات موجود است درهم بشکند و غرق و فناى عالم لاهوت گردد و به لقاى پروردگار نائل آید و مخاطب «یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى; تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلک بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو!»(1)
سپس براى رسیدن به این سرمنزل بزرگ و بى مانند طىّ پنج مرحله را پیشنهاد مى کند:
مرحله اوّل: تکمیل و تقویت اعتقادات و توجّه خاص به اصول دین.
مرحله دوم: توبه و بازگشت به اعمال صالح و پرهیز از گناهان و انجام واجبات است.
مرحله سوم: مهیّا و آماده شدن براى پاکسازى نفس از رذائل و آراستن آن با فضائل اخلاق است.
مرحله چهارم: محو انانیّت و حصول فنا در برابر عظمت حق است.
در این مرحله که تعلّق زندگى مادّى برطرف شده و تعلّقات به اموال و اولاد و لذّات، مشتهیات مادّى و خیالى تغییر کرده و به تعلّق روحانى و معنوى مبدّل شده، تنها چیزى که باقى مانده تعلّق به نفس خویش است و این تعلّق به اندازه اى ریشه دار و محکم است که گوئى از شدّت ظهور خفا پیدا کرده است; ولى یک نکته باقى است و آن این که سالک در تمام این مراحل مقصودش رسیدن به لقاى او، به پروردگار، بوده; یعنى، در واقع و در باطن هر کارى کرده براى خود کرده است.
به تعبیر دیگر، او مى خواسته به مقامات والا نائل گردد و از مقرّبین درگاه خدا باشد و به کمالات روحانى و معنوى برسد; پس در همه جا سخن از خود او بوده نه از هدف، به دلیل این که هرگاه به چنین مقامى واصل مى شد نهایت سرور و خوشحالى پیدا مى کرد ولى اگر دیگرى براى او این مقامات پیدا مى شد حدّاقل تا این حد خوشحال نبود. اینجا است که باید «من» و توجّه به خود بر طرف گردد و محبوب و مورد علاقه سالک جلوه و ظهور خدا باشد نه مقیّد به خود او; به تعبیر آشکارتر، «من» باید حذف شود و این حجاب که بزرگترین مانع و سدّ راه حق و آخرین حجاب سالک براى وصول به لقاءاللّه است، بر طرف گردد.
براى از میان بردن این حجاب چندین راه است:
1 ـ راه توجّه قلبى به خداوند و توحید ذاتى و صفاتى و افعالى و از این طریق مى فهمد که غیر او در برابر او هیچ و پوچ است.
2 ـ تفکّر و استدلال براى مبارزه با انانیّت و حجاب نفس، به این معنى که خدا را وجودى نامحدود و ازلى و ابدى وحىّ مطلق مى بیند و خود را وجودى از هر نظر محدود و در منتهاى عجز و ضعف و فقر و سراپا نیاز که یک لحظه بى وجود او نمى تواند باقى بماند.
3 ـ معالجه با اضداد و آن این که در هر مورد بجاى «مَنْ» توجّه به خدا و بندگان صالح خداوند باشد و خود را در حضور دائم در پیشگاه حق ببیند.
مرحله پنجم: در این مرحله سالک به صورت یک انسان ملکوتى در آمده و داخل در جبروت مى شود!
منظور از ورود در مرحله جبروت آن است که انسان به خاطر کمال صفا و خلوص و محو در نور الهى، نفوذ و سلطه پیدا مى کند و براى فعّالیّت و انجام وظائف الهى و ارشاد خلق و امر به معروف و نهى از منکر از روى معرفت کامل قدم برمى دارد.
به تعبیر دیگر، تا حدّ زیادى از فکر خود فارغ گشته و به تمام مسائل و وظائف و احکام و آداب شرع و سیر و سلوک اطّلاع پیدا کرده و در مقام تشخیص درد و درمان، همچون طبیبى حاذق و ماهر گشته است.(2)
نکته قابل توجّه این که ایشان در همه جا از آیات و روایات اسلامى به عنوان گواه و شاهد مطالب خویش استفاده کرده اند.
1. سوره فجر، آیه 27 تا 30.
2. براى توضیح بیشتر به کتاب «لقاءاللّه» تالیف علاّمه بزرگوار آقاى مصطفوى مراجعه فرمائید.