تفسیر و جمع بندى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 1
ترجمه :نتیجه

در نخستین آیه، که سخن از رابطه برکات زمین و آسمان; باتقوا است، با صراحت مى فرماید: ایمان و تقوا سبب مى شود که برکات آسمان و زمین به سوى انسانها سرازیر گردد; و بعکس، تکذیب آیات الهى (و بى تقوایى) سبب نزول عذاب مى گردد. (وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ)

برکات آسمان و زمین، معنى وسیعى دارد که نزول بارانها، رویش گیاهان، فزونى نعمتها، و افزایش نیروهاى انسانى را شامل مى شود.

«برکت» در اصل به معنى ثبات و استقرار چیزى است، و این واژه بر هر نعمت و موهبتى که پایدار بماند اطلاق مى گردد; بنابراین موجودات بى برکت آنها هستند که ثبات و قرارى ندارند و زود فانى و نابود مى شوند.

بسیارند از امّتهایى که داراى امکانات مادّى فراوان هستند و منابع زیرزمینى و روزمینى و انواع صنایع را دارند، ولى به خاطر تباهى اخلاق و فساد اعمال که نتیجه مستقیم فساد اخلاق است، این مواهب براى آنها ناپایدار و فاقد برکت است و غالباً در مسیر نابودى شان به کار گرفته مى شود.

به همین دلیل، آیات قرآن، از کسانى سخن مى گوید که نعمتهاى آنها وبال و مایه بدبختى شان شد.

مثلا، در آیه 85 سوره توبه مى خوانیم: «وَلاتُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَاَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریْدُ اللّهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الدُّنْیا وَتَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کافِروُنَ;مبادا اموال و اولادشان مایه اعجاب تو گردد، خدا مى خواهد به وسیله آن، آنها را عذاب کند و جانشان بر آید در حالى که کافر باشند.»

آرى! این نعمتها هنگامى که با فساد اخلاق توأم شود، هم مایه عذاب دنیا است، هم موجب خسران و زیان آخرت!

به تعبیر دیگر، هرگاه مواهب الهى با ایمان و اخلاق و اصول انسانى همراه باشد مایه عمران و آبادى و رفاه و آسایش و سعادت و نیکبختى است این همان چیزى است که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده است.

بعکس، هرگاه با سوءاخلاق و بخل و ظلم و خودکامگى و هوسبازى همراه باشد، مایه تباهى و فساد است!

* * *

در دومین آیه، طریقه بسیار مؤثّر و مهمّى را براى پایان دادن به کینه توزیها و عداوتها، ارائه مى دهد و نقش اخلاق را در برچیدن نفرتها و کینه ها روشن مى سازد، مى فرماید: «با نیکى، بدى را دفع کن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمى شوند.» (اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِىُّ حَمیْمٌ)

سپس مى افزاید: این کار کار همه کس نیست، و این بزرگوارى وسعه صدر، از هر کس بر نمى آید، «تنها کسانى به این مرحله مى رسند که داراى صبر و استقامتند، و تنها کسانى به این فضیلت اخلاقى نائل مى شوند، که بهره عظیمى از ایمان و تقوا دارند!» (وَمایُلَقـّها اِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَمایُلَقـّها اِلاّ ذُوحَظٍّ عَظیْم)

همیشه یکى از مشکلات بزرگ جوامع بشرى، انباشته شدن کینه ها و نفرتها بوده که وقتى به اوج خود برسد، آتش جنگها از آن زبانه مى کشد و همه چیز را در کام خود فرو مى برد و خاکستر مى کند.

حال اگر با روش بالا (دفع بدى با نیکى) با آن برخورد شود، کینه ها، همچون برف در تابستان، بزودى ذوب مى شود و از میان مى رود، و جوامع بشرى را از خطر بسیارى از جنگها مصون مى دارد، از جنایات مى کاهد و راه را براى همکارى عمومى هموار مى سازد.

ولى همان گونه که قرآن مى گوید، این کار کار همه کس نیست و بهره عظیمى از ایمان و تقوا و تربیت اخلاقى لازم دارد.

بدیهى است اگر خشونت با خشونت پاسخ گفته شود، و سیّئه با سیّئه دفع گردد، خشونتها به صورت تصاعدى بالا مى گیرد، و روز به روز دامنه آن گسترده تر مى شود و مایه بدبختیهاى عظیمى در سطح جامعه بشرى مى گردد!

بدیهى است این امر (دفع بدى با نیکى) شرایط و حدود و استثناهایى دارد که در جاى خود مشروحاً خواهد آمد.

* * *

در سومین آیه، از تأثیر حسن اخلاق در جلب و جذب مردم سخن مى گوید و نشان مى دهد یک مدیر متخلّق به اخلاق الهى تا چه حد در کار خود موفّق است، و چگونه دلهاى رمیده را در اطراف خود جمع و متّحد مى سازد، اتّحادى که مایه پیشرفت و تکامل جامعه ها است، مى فرماید:

«از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم و مهربان شدى! و اگر تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند، آنها را عفو کن و براى آنها آمرزش الهى بخواه، و در کارها با آنها مشورت کن، امّا هنگامى که تصمیم گرفتى، قاطع باش و بر خدا توکّل کن چرا که خدا متوکّلان را دوست دارد! (فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوْا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِـّلینَ)

این آیه تأثیر عمیق حسن اخلاق را در پیشرفت امر مدیریّت و جلب و جذب دلها و وحدت صفوف و پیروزى و موفّقیّت جامعه نشان مى دهد; بنابراین، تأثیر حسن اخلاق تنها در بعد الهى و معنوى آن خلاصه نمى شود، بلکه اثر وسیعى در زندگى مادّى انسانها نیز دارد.

دستورات سه گانه اى که در ذیل آیه آمده یعنى مسأله «عفو و گذشت از خطاها» و «طلب آمرزش از پیشگاه خدا» و «مشورت در کارها» نیز در همین راستا است، چرا که این خلق و خوى که از مهربانى و تواضع سرچشمه مى گیرد سبب عفو و گذشت و استغفار و جبران خطاهاى پیشین و احترام به شخصیّت و ارزش وجودى انسانها مى شود.

* * *

چهارمین آیه، آثار منفى بعضى از اخلاق سوء را نشان مى دهد که همیشه و همه جا در برابر پیامبران راستین، گروهى مترفین قیام کردند، همانها که مست ناز و نعمت بودند، و روح تکبّر و خودخواهى تمام وجودشان را پر کرده بود، مى فرماید: «ما در هیچ شهر و دیارى پیامبرانِ انذار کننده نفرستادیم، مگر این که مترفین گفتند ما به آنچه شما فرستاده شده اید کافریم!» (وَما اَرْسَلْنا فى قَرْیَة مِنْ نَذِیْر اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ)

سپس مى افزاید: آنها به قدرى مغرور بودند که «گفتند اموال و اولاد ما (از شما) بیشتر است و ما هرگز مجازات نخواهیم شد» (وَقالُوا نَحْنُ اَکْثَرُ اَمْوالا وَاَوْلاداً وَما نَحْنُ بِمُعَذَّبیْنَ)

این خلق و خوى زشت سبب مى شود که در برابر هرگونه اصلاح اجتماعى بایستند; مردان حق را بکشند، و صداى حق طلبان را خاموش کنند و بذر فساد و ظلم و طغیان در جامعه ها بپاشند، و از اینجا نمونه دیگرى از تأثیر اخلاق سوء، در وضع جوامع بشرى روشن مى شود.

عجب این که روحیّه استکبار ناشى از ناز و نعمت، سبب مى شد که از نظر تفکّر نیز گرفتار خطاهاى زشت و روشنى بشوند، و کثرت و وفور نعمت را دلیل بر قرب خود در درگاه الهى بپندارند که اگر ما مقرّب درگاه او نبودیم، این همه نعمت به ما نمى داد! و به این ترتیب تمام ارزشهاى معنوى و اخلاقى را انکار مى کردند که قرآن در آیه بعد از آن، این منطق سست و واهى را درهم مى ریزد، و معیار قرب درگاه الهى را ایمان و عمل صالح مى داند.

نه تنها مشرکان ثروتمند قریش که همه ناز پروردگان و ثروت اندوزان مستکبر، همین موقف را در برابر پیامبران و مصلحان جوامع بشرى داشتند.

* * *

در پنجمین آیه، به چهره دیگرى از این مسأله رو به رو مى شویم که داستان «قارون» ثروتمند مغرور و خودخواه بنى اسرائیل را بیان مى کند.

هنگامى که آگاهان بنى اسرائیل به او نصیحت کردند که «مال و ثروت عظیم خویش را ابزارى براى سعادت خود و جامعه اى که در آن زندگى مى کنى قرار ده و آن گونه که خدا به تو احسان کرده است به خلق خدا نیکى کن، و راه ظلم و فساد را نپوى که خدا مفسدان را دوست ندارد!» (وَابْتَغِ فیْما اتکَ اللّهُ الدّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنْسَ نَصیْبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَاَحْسِنْ کَما اَحْسَنَ اللّهُ اِلَیْکَ وَلاتَبْغِ الْفَسادَ فِى الاَْرْضِ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ)

او با غرور و تکبّر مخصوص به خود گفت: «این ثروت عظیم را به وسیله علم و دانش (و لیاقت و کار دانى ام) به دست آورده ام!» (قالَ اِنَّما اُوتیْتُهُ عَلَى عِلْم عِنْدِى)

یعنى، نگویید خدا به من داده است، بگویید علم و لیاقت و درایتم، به من داده است; و سرانجام همین کبر و غرور او را به وادى هولناک انکار آیات الهى و ادامه فساد و ظلم و همکارى با دشمنان حقّ و عدالت کشانید، و در یک حادثه عجیب، او و تمام اموالش در کام زمین فرو رفت.

و باز در اینجا مشاهده مى کنیم که چگونه رذائل اخلاقى مى تواند چهره اشخاص حتّى جامعه ها را دگرگون سازد و از رسیدن به خیر و سعادت و نیکبختى باز دارد.

جالب این که در آیات قبل از آن مى خوانیم که آگاهان بنى اسرائیل گفتند: «این همه شادى نکن که خدا شادى کنندگان را دوست نمى دارد!» (اِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْفَرِحیـْنَ)

بدیهى است شاد بودن و شاد زیستن در منطق اسلام و در هیچ منطقى کار بدى نیست، منظور در اینجا، شادى ناشى از غرور و غفلت و بى خبرى از خدا و شادى آمیخته با ظلم و فساد و گناه است، همان شادى که به دنبال آن عربده هاى مستانه و سرکشى و فساد است و همه اینها بازتاب صفات زشتى است که در درون دل لانه گزیده است.

* * *

در ششمین آیه، شکایت حضرت نوح(علیه السلام) را در پیشگاه خدا مى خوانیم که در لابه لاى آن اشارات پر معنایى به تأثیر اعمال آدمى ـ و خلق و خوهایى که پشتوانه این اعمال است ـ در زندگى فردى و اجتماعى انسان شده است، مى فرماید: «بارالها! من به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید (و از مرکب غرور و نخوت فرود آیید و از گناهان خویش و کفر و عناد و لجاج توبه کنید!) که او بسیار آمرزنده است ـ تا بارانهاى پربرکت آسمان را پى درپى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان یارى دهد و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان بگذارد.» (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اِنَّهُ کانَ غَفّاراً ـ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً ـ وَیُمْدِدْکُمْ بِاَمْوال وَبَنیـْنَ ـ وَیَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَیَجْعَلْ لَکُمْ اَنْهاراً)

و در ادامه این آیات، سرپیچى آنها را از فرمانهاى الهى و صفات زشت آنان را بر مى شمرد، که سرچشمه اصلى گناهان آنها بود.

ممکن است آنچه در بالا آمده به عنوان یک رابطه معنوى و الهى در میان ترک گناه و استغفار، با فزونى نعمتها تفسیر شود، ولى هیچ مانعى ندارد که این پیوند و ارتباط هم جنبه معنوى داشته باشد هم جنبه ظاهرى، لذا در جاى دیگر از قرآن مجید مى خوانیم:

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِى البَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ اَیْدِى النّاسِ; فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام داده اند آشکار شده است.»    (سوره روم، آیه 41)

همین معنى در سوره هود به شکل دیگرى آمده است که از زبان پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله)خطاب به مشرکان مکّه مى فرماید: «دعوت من این است که از پروردگار خویش آمرزش بطلبید و استغفار کنید، و به سوى او باز گردید، تا مواهب نیکو در مدّت معیّنى در اختیار شما بگذارد! (وَاَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَّتاعاً حَسَناً اِلى اَجَل مُسَمّىً)   (سوره هود، آیه 3)

بى شک بخشش «متاع حسن» تا سرآمد معیّنى، اشاره به مواهب مادّى زندگى دنیا است که در گرو استغفار و توبه از گناه و بازگشت به سوى خدا و تخلّق به اخلاق قرار داده شده است.

شک نیست که صفات زشت سرچشمه انواع گناهان است و گناهان سبب گسترش فساد در جامعه و از هم گسیختگى رشته وحدت و اتّحاد و دوستى و برادرى و اعتماد در میان آنها است و همین امر سبب عقب ماندگى در مسائل عمران و آبادى و توسعه اقتصادى و سلامت نفوس و رفاه مادّى و تکامل معنوى مى شود.

* * *

در هفتمین آیه، اشاره به وضع اهل کتاب و طغیان و سرکشى آنها کرده، مى فرماید: «اگر اهل کتاب تورات و انجیل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده است را بر پادارند (و تقوا پیشه کنند و عمل صالح به جا آورند) از آسمان و زمین روزى خواهند خورد، (ولى) گروه اندکى از آنها میانه رو هستند (و از افراط و تفریط بر کنارند) امّا اکثریّت آنها اعمال بدى دارند! (وَلَوْ اَنَّهُم اَقامُوا التَّوْریةَ وَالاِْنْجیـْلَ وَما اُنْزِلَ اَلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لاََ کَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَکَثیْرٌ مِنْهُمْ ساءَ مایَعْمَلُونَ)

باز در اینجا رابطه و پیوند نزدیکى را در میان اعمال صالح و تقوا از یکسو، و نزول برکات زمین و آسمان را از سوى دیگر، مشاهده مى کنیم; این رابطه مى تواند هم جنبه روحانى داشته باشد و هم طبیعى، و در حقیقت هر دو آنها است.

آرى، فیض الهى محدود نیست! این ما هستیم که باید با تحصیل قابلیّت و شایستگیها خود را به آن منبع پرفیض متّصل سازیم; ولى افراط و تفریطها و انحراف از جادّه اعتدال، آسمان و حیات و زندگى را براى انسانها تیره و تار ساخته و آرامش را بر چیده است!

جنگهاى ویرانگر، نفوس انسانى و سرمایه هاى معنوى و مادّى را تحلیل مى برد، و محصول سالها تلاش انسانها را بر باد مى دهد.

جمله وَما اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ مِنْ رَّبِّـهِمْ همه کتب آسمانى حتّى قرآن مجید را شامل مى شود، چرا که در واقع اصول همه آنها یکى است، هر چند با گذشت زمان، همراه تکامل و پیشرفت جامعه اسلامى، دستورات والاترى نازل شده است.

* * *

در هشتمین آیه، به تعبیر تازه اى برخورد مى کنیم و آن پیوند و ارتباط حیات طیّبه (زندگى پاک و پاکیزه) با اعمال صالح (و صفاتى که سرچشمه آن اعمال است) مى باشد، مى فرماید: «هر کس عمل صالح انجام دهد در حالى که مؤمن است خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه مى بخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام داده اند خواهیم داد!» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر اَوْ اُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ماکانُوا یَعْمَلُونَ)

در آیات گذشته، بیشتر تأثیر اخلاق در جنبه هاى زندگى اجتماعى مطرح بود، در حالى که ظاهر آیه مورد بحث، بیشتر جنبه زندگى فردى را مطرح مى کند، لذا مى گوید هر فرد از انسانها مرد باشد یا زن، داراى ایمان و عمل صالح باشد، صاحب حیات طیّبه خواهد بود.

در این آیه، هیچ اشاره اى به این که منظور منحصراً «حیات طیّبه» در قیامت است وجود ندارد، بلکه بیشتر اشاره به «حیات طیّبه» دنیا یا مفهوم عامّى که دنیا و آخرت را شامل بشود، دارد.

حیات طیّبه چیست؟ ـ در این که منظور از حیات طیّبه (زندگى پاکیزه) در اینجا چیست؟ مفسّران تفسیرهاى متعدّدى ذکر کرده اند، بعضى آن را به معنى روزى حلال، و بعضى به قناعت و رضا به داده الهى، بعضى به عبادت همراه با روزى حلال، بعضى به توفیق بر اطاعت فرمان الهى، تفسیر کرده اند. و بعضى هرگونه پاکیزگى از آلودگیها، ظلمها، خیانتها، عداوتها، اسارتها و ذلّتها و طهارت و پاکیزگى و رفاه و آسایش را در مفهوم آن مندرج دانسته اند; ولى با توجّه به جمله وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ که ناظر به پاداش آخرت است، بیشتر به نظر مى رسد که «حیات طیّبه» اشاره به زندگى پاکیزه این دنیا باشد.

* * *

در نهمین آیه از آیات مورد بحث، اعراض از یاد خدا و حالت غفلت و بى خبرى را سرچشمه «معیشت ضنک» (زندگى تنگ و سخت) مى شمرد و مى فرماید: «هر کس از یاد من روى گردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور مى کنیم.» (وَمَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْرى فَاِنَّ لَهُ مَعیْشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ اَعْمى) مى دانیم یاد خدا و توجّه به اسماء و صفات والاى او که ذات پاکش منبع تمام کمالات، بلکه کمال کلّ فى الکلّ است، سبب پرورش فضائل اخلاقى در نهاد آدمى است; و او را روز به روز از نظر خلق و خوى به اسماء و صفات الهى نزدیکتر مى سازد، و این خلق و خوى او که سرچشمه اصلى اعمال صالح است، زندگى را براى او گسترده و آسان و پاک و پاکیزه مى کند; و بعکس، اعراض و روى گردانى از ذکر خدا، او را از این منبع نور، دور ساخته و به خلق و خوى ظلمانى شیاطین نزدیک مى کند; و همان، سبب معیشت ضنک مى شود و زندگى مرگبار در انتظار او مى باشد; و این یکى دیگر از آیات قرآنى است که با صراحت رابطه اخلاق و ایمان را با وضع زندگى فردى و اجتماعى انسانها آشکار مى سازد.

جمعى از مفسّران یا ارباب لغت، «معیشت ضنک» را به زندگى و درآمدهاى حاصل از کسب حرام تفسیر کرده اند، چرا که چنین زندگى سرچشمه ناراحتیهاى فراوان است.

و به گفته بعضى دیگر از مفسّران، افراد بى ایمان معمولا داراى حرص شدید، و عطش مادّى پایان ناپذیر و بیم از فناى نعمتها و غلبه بخل بر آنها و صفات نکوهیده دیگرى از این قبیل هستند که آنها را در جهنّمى سوزان ـ على رغم امکانات گسترده مادّى ـ فرو مى برد.

نابینایى آنها در قیامت نیز نتیجه یا تجسّمى از نابینایى آنها در دنیا است که چشم بر هم نهادند و راه حقّ و سعادت را ندیدند، و در ظلمات شهوات مادّى فرو رفتند.

شرح بیشتر درباره این نکته در پایان این بخش خواهد آمد.

* * *

در دهمین آیه، به یکى از اثرات سوء عداوت و دشمنى و نزاع ـ که موجب فرو ریختن و ویران شدن پایه هاى وحدت و بر باد رفتن قوّت و قدرت است ـ اشاره کرده، مى فرماید: «نزاع و کشمکش نکنید که سست مى شوید و قدرت و شوکت شما از میان مى رود» (وَلاتَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ریحُکُمْ)

بدیهى است منازعات و اختلافات و کشمکشها همواره زاییده یک سلسله خلق و خوهاى رذیله و پست است; انحصار طلبى، خودخواهى، منفعت پرستى، خودبرتربینى، حرص و کینه و حسد و مانند اینها هر یک از سرچشمه هاى نزاع محسوب مى شود، و نتیجه آن فَشَل و سستى و بر باد رفتن عزّت و شوکت است.

جالب این که، قرآن در اینجا تعبیر به تَذْهَبَ ریحُکُمْ مى کند.

«ریح» در اصل به معنى «باد» است و بطور کنایه در «قدرت و قوّت و غلبه» به کار مى رود، و شاید این معنى از آنجا به وجود آمده که وزیدن باد به پرچم قوم و ملّتى، کنایه از قوّت و قدرت و غلبه آنها است; بنابراین مفهوم جمله بالا چنین مى شود که اگر اختلاف کنید قدرت و قوّت و عظمت شما از بین خواهد رفت.

یا از این نظر که وزش بادهاى موافق سبب سرعت گرفتن کشتیها و رفتن به سوى مقصد بوده.

نویسنده «التّحقیق» مى گوید: در میان روح و ریح، رابطه اى است، روح به معنى جریان روحانى ماوراء مادّه است، و ریح به معنى جریان در مادّه است.

در پاره اى از موارد، «ریح» به معنى رائحه و بوى خوش است، مانند: «إنّى لاََجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَولا اَنْ تُفَنِّدُونِ».    (سوره یوسف، آیه 94)

بنابراین، ممکن است، معنى جمله این باشد که افراد و اقوام با نفوذ رائحه آنها در جهان پخش مى شود، ولى اگر اختلاف کنید، نفوذ خود را در جهان از دست خواهید داد.

و به هر حال، سرچشمه اختلاف هر چه باشد (خودخواهى، سودپرستى، حسد، بخل، کینه توزى و غیر آن) تأثیر آن در زندگى انسانها و عقب افتادگى اجتماعى، غیر قابل انکار است; و از اینجا پیوند مسائل اخلاقى، و مسائل زندگى اجتماعى انسانها روشن مى شود.

* * *

ترجمه :نتیجه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma