3 مکتبهاى اخلاقى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 1
رابطه زندگى مادّى با مسائل اخلاقى در روایات اسلامى1 ـ اخلاق در مکتب خداپرستان

در علم اخلاق مکاتب فراوانى است که بسیارى از آنها انحرافى است و به ضدّ اخلاق منتهى مى شود، و شناخت آنها در پرتو هدایتهاى قرآنى کار مشکلى نیست; قرآن مى گوید:

وَأَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیْلِه ذاکُمْ وَصّاکُمْ بِه لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ    (سوره انعام، آیه 153)

آیه فوق که بعد از ذکر بخش مهمّى از عقائد و برنامه هاى عملى و اخلاقى اسلام در سوره انعام آمده، و مشتمل بر فرمانهاى دهگانه اسلامى است، مى گوید: «به آنها بگو این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید و از راههاى مختلف (و انحرافى) پیروى مکنید که شما را از راه حق دور مى سازد; این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش فرموده تا پرهیزگار شوید!»

* * *

مکتبهاى اخلاقى همانند سایر روشهاى فردى و اجتماعى از «جهان بینى» و دیدگاههاى کلّى درباره جهان آفرینش سرچشمه مى گیرد و این دو، یک واحد کاملا به هم پیوسته و منسجم است.

آنها که «جهان بینى» را از «ایدئولوژى» (و «هستها» را از «بایدها») جدا مى سازند و مى گویند رابطه اى بین این دونیست زیرا جهان بینى و هستها از دلائل منطقى و تجربى سرچشمه مى گیرد در حالى که«بایدها» و «نبایدها» یک سلسله فرمانها و دستورها است، از یک نکته مهم غفلت کرده اند، و آن این که: فرمانها و «بایدها» هنگامى حکیمانه است که رابطه اى با«هستها» داشته باشد، وگرنه امور اعتبارى بى محتوا و غیرقابل قبولى خواهد بود.

در اینجا مثالهاى روشنى داریم که این مطلب را کاملا باز مى کند: هنگامى که اسلام مى گوید: «شراب نخورید!» و یا قوانین بین المللى مى گوید: «موادّ مخدّر ممنوع است!» اینها فرمانهاى الهى یا مردمى است که بى شک از یک سلسله هستها سرچشمه گرفته; زیرا، واقعیّت عینى چنین است که شراب و موادّ مخدّر تأثیر بسیار مخرّبى در روح و جسم انسان دارد به گونه اى که هیچ بخشى از آن، از شرّ این موادّ ویرانگر در امان نیست; این واقعیّت، سبب آن باید یا نباید مى شود.

این که مى گوئیم احکام الهى از مصالح و مفاسد سرچشمه مى گیرد، درست اشاره به همین رابطه است، و این که مى گوئیم «کُلَّما حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ; هر کارى را عقل حکم به خوبى یا بدى آن کند، شرع نیز مطابق آن فرمان مى دهد!» نیز اشاره به وجود رابطه تنگاتنگ میان واقعیّتها و احکام (بایدها و نبایدها) مى باشد.

و این که در مجالس قانون گذارى در جوامع بشرى مى نشینند و پیامدهاى فردى و اجتماعى هر پدیده اى را بررسى و بر اساس آن قانون وضع مى کنند نیز دقیقاً در همین راستا است.

کوتاه سخن این که، محال است یک حکم حکیمانه بى ارتباط با واقعیّتهاى موجود در زندگى بشر باشد; در غیر این صورت، حکم و قانون نیست بلکه گزافه گوئى و خرافه و قلدرى است; و چون واقعیّت یکى بیش نیست طبیعتاً راه مستقیم و محکم و قانون صحیح هم بیش از یکى نمى تواند باشد و این مسأله سبب مى شود که ما تمام تلاش و کوشش خود را براى پیدا کردن واقعیّتها و احکام و قوانین نشأت گرفته از آن به کار گیریم.

از آنچه در بالا گفته شد رابطه دیدگاههاى کلّى در مجموعه هستى و آفرینش انسان، با مسائل اخلاقى روشن مى شود و منشأ پیدایش مکتبهاى مختلف اخلاقى نیز همین است.

اکنون با توجّه به مطالب فوق به سراغ مکاتب اخلاقى مى رویم:

رابطه زندگى مادّى با مسائل اخلاقى در روایات اسلامى1 ـ اخلاق در مکتب خداپرستان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma